احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصیر فیـاض - ۰۱ ثور ۱۳۹۸
یادداشت:
ریاستجمهوری و شماری از افراد دولتی، نصیر فیاض از مجریان تلویزیون آریانا و نویسندۀ این مقاله را بابتِ نکتهها و اعتراضهایی که بر کارکردِ آقای محمد اشرفغنی وارد کرده، تهـدید کردهاند. روزنامۀ ماندگار به حمایتِ از مواضع آقای فیـاض این نوشته را به نشر میسپارد و هُشدار میدهد که حکومت و هیچ نهاد دیگری نمیتوانند صدایِ رسا و آزادی بیان را خفه و نقدها و دیدگاه های این چنینی را سرکوب کنند.
نهادهای رسانهیی و حامیان رسانهها باید متوجه این مساله باشند.
———————————-
وقتی کارکرد رییسجمهور غنی در حوزۀ سیاست در نزدیک به پنج سالِ گذشته را ارزیابی کنیم، عریانترین نقطه در آن پوپولیسم یا عوامفریبی بوده است. رییسجمهور همواره با ارایۀ ارقام و تعهداتِ خیالی تلاش کرده است ذهنیتِ عوام را به گونهیی مسیر دهد که در لایههای تکاندهندهترین سیاست توتالیتاریستی و قومی، رنگوبوی آشتیپذیر و همهشمول تبلور یابد.
غنی با حذف پسوند «احمدزی» از نامش تلاش کرد تا گونهنمایییی نبود تعصب قومی در میان افکار عامه را جاگزین برنامههای سیاسی قومگرایانه کند و حتا برای پختهپری این موضوع از وجود برادر خونیاش حشمتغنی احمدزی در برابر دوربین رسانهها انکار کرد؛ اما برخلاف در چهاراطرافش در ارگ افرادی را جا زد که جز سیاست دوآتشۀ قومی دیگر اصلی را نمیشناختند. در وسط اینهمه، برخی الگوهای سست و خودباخته، با سوادِ کم از اقوام دیگر را نیز زبانِ سیاستش قرار داد؛ شاهحسین مرتضوی به عنوان الگوی هزاره که با تنفر وحشتناکِ قوم هزاره روبهرو گشته است، قربانی بزرگِ ناخودبینیِ خودش و زرنگی انتزاعی رییسجمهور بوده و آقای چخانسوری از جمله افراد کمسواد و منزوی در حوزۀ مسوولیتش، وظیفۀ پالشکاری اشتباهاتِ زنجیرهیی رییسجمهور غنی هستند.
اما برخلاف، افرادی مانند امرخیل رییس دارالانشای کمیسون انتخابات که برگ برندۀ رییسجمهور در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۴ و کمیشنران قبلی کمیسیون انتخابات که به اتهام تقلب و فساد گسترده در کمیسون انتخابات از کار کنار زده شده بودند را، بدون پیگیری اصل شفافیت و پاسخگویی، در زیر گلویش به عنوان مشاورین دستِ اول به کار گماشت و افرادی مثل آقای سادات معین وزارت اطلاعات و فرهنگ که به الگوی تملق و چاپلوسی شهره است را بدون اصل شایستهگی در پستهای بلند قرار داد. حالا از کاکای سالخوردهاش به عنوان سفیر در مسکو چیزی نمیگویم و این باشد به عنوان مشت نمونۀ خروار!
رییسجمهور حداقل در پنج سال کاریاش جز دو یا سه مصاحبه با رسانههای داخلی آنهم برخی فرمایشی انجام نداد؛ زیرا تلاش کرد تا با پرسشهای سختگیرانۀ روزنامهنگاران که از دل واقعیتهای تلخ و پوپولیسم پنجساله در حوزۀ کاری حکومتش بیرون شده بود، قرار نگیرد و در برابر نقدهای واقعگرایانۀ رسانهها به گونۀ عقدهآمیز مجموعۀ این نقدها را در یک صحبت با افسران قوای امنیتی به «باد گنده» تشبیه کرد، درحالیکه در گفتوگوی اخیرش با تلویزیون طلوع آگاهانه یا ناآهانه در یک قسمت گفت: «من رییسجمهوری هستم که خواب را از چشم مردم ربودهام.» شاید این زیباترین واقعیت در میان دهها صحبت رییسجمهور باشد؛ صحبتی که در زمان کمپاین انتخاباتی و ادای سوگند بر مقدسترین کتاب (قرآن) به مردم کرده بود.
رییسجمهور مژدۀ تغییر در دسترخوانِ مردم را داده بود؛ درحالیکه این دسترخوان هر روز و هر روز کوچک و کوچکتر شد.
رییسجمهور مژدۀ شکلدهی دو میلیون شغل به مردم را داده بود؛ درحالیکه میلیونها باشندۀ این سرزمین از شدت فقر و گرسنهگی با قبول هزاران خطر از این سرزمین فرار کردند و صدها تنِ آنها قربانی آبهای مدیترانه شدند، اما با آنهم رییسجمهور تلاش کرد افغانهای مهاجر از اروپا را با ترغیب قوانین سختگیرانۀ مهاجرت اروپا به کشور برای قربانیشدن باز گرداند.
رییسجمهور تعهد کرده بود که برای مردم امنیت میآورد اما برخلاف و به قول خودش از شدت ناامنی و کشتار واقعاً خواب از چشم مردم ربوده شد.
رییسجمهور به قرآن سوگند خورده بود که قانون اساسیِ این سرزمین را پاس میدارد اما جز سه یا چهار مادۀ این قانون، دیگر همۀ قانون اساسی را زیر پا و نقض کرد.
رییسجمهور تعهد کرده بود که سیاست خارجیِ این این سرزمین را مسلکی میسازد اما نامسلکترین و ناکاراترین افراد را در حلقۀ دیپلماسی این کشور بر مهمترین کشورها تحمیل کرد.
رییسجمهور تعهد کرده بود که اصل شایستهگی را در اولویت قرار میدهد اما برخلاف ناشایستهترینها را به نام جوانسازی محور سیاست کادریاش قرار داد.
حالا در این وسط، سرنوشت میلیونها افغان نقطۀ تمرکزِ من به عنوان یک نویسندۀ منتسب به قوم پشتون است تا روایتهای جعلی از قهرمانیهای قومگرایانهیی که برای برخی همزبانانم جذاب و اسطورهیی خوانده میشوند. درحالیکه قاعدههای حاکم سیاست فاشیسم در میان برخی سیاستمداران سنتی و پستمدرن غیرپشتون هم نماد تداوم جایگاه و قدرتشان در میان لایههای مریض این جامعه، زنجیرۀ سست سیاست قومی در افغانستان را متورم ساخته است.
در میان این همه، من و شاید اکثریت خاموشِ این جامعه مهمترین اصل بازی با خون ۴۵ هزار سرباز این سرزمین نه از یک قوم بلکه از هر قوم و زبان که رییسجمهور با گردنِ بلند آن را اعتراف کرد، سرنوشت دهها هزار فرد ملکی نه از یک قوم بلکه از همه اقوام که در بازی سیاست انحرافآمیز هر روز جان میدهند و سرنوشت میلیونها شهروند افغان نه از یک قوم بلکه از همۀ اقوام، از ابهام آینده و عمق سیاستِ فاجعهآمیز یک گروپِ کوچک و انحصارگرا در این سرزمین است.
هدف من از روایت مختصر رویکردهای رییسجمهور غنی، از تقابل افغانستان در سختترین شرایط جنگ و صلح به عنوان مقدمترین و مهمترین اصل زندهگی شهروندان افغان برای آیندۀ سرنوشتشان است. زمانیکه جلسات تنشآلود شورای مصالحه را من به عنوان یک خبرنگار پیگیری میکنم و بزکشی بزرگ بر سر تعریف و جا زدنِ افراد در بیلانسسازی بقای سیاست و قدرت را در درون آن که از تکرار کسلکنندۀ ارباب سیاست تبارز میکند، برای من و مثل من صدها هزار شهروند این سرزمین عذابدهنده است. بالاخره یک لیستِ طویل ۲۵۰ نفری برای ملاقات ۲۵ طالب به دوحه میروند، به گونهیی که یک طالب ضرب ده هیأت افغانی رقم خورده است و این نماد باخت بزرگ تیم عاشق بر قدرت در حوزۀ سیاست جنگوصلح افغانستان است، نه روایت از ثبات بعدی و صلح ارزشمند این سرزمین.
زمانیکه رییسجمهور غنی بدون هیچ محاسبهیی و یا برخلاف همۀ محاسبهها بر تدویر لویه جرگۀ مشورتی صلح یکجانبه تصمیم میگیرد که در آن نه داکتر عبدالله به عنوان ۵۰ درصد شریک قدرتش و نه احزاب و جریانهای پرنفوذ سیاسی شرکت میکنند، شاکدهنده و معنیدار است. درحالیکه نه این گفتوگوها در دوحه میان هیأت افغانی و طالبان است و نه طالبان آمادۀ گفتوگوی مستقیم با حکومتِ به نام حکومت اند، تا حکومت از دل این جرگه مشوره بگیرد و برای گفتوگوهای صلح از آن به عنوان یک طرف مستقل و به نام حکومت استفاده کند.
در میان روایتهای صلح افغانستان و آیندۀ نظامسازی در این کشور، فقدان زبان مشترک و برنامۀ قابل اقناع در چانهزنیهای مذاکرات بعدی با طالبان، برای مردم دو نکتۀ بزرگی است که از دل سیاست توتالیتاریستی و پوپولیستی رییسجمهور به نام مردم بر مردم تحمیل میشوند. و اگر این روایت با تفسیر لجوجانه و جنونآمیز سیاسی گره بخورد، محاسبۀ تکرار و تکرار تلختر از سناریوی صلح دهۀ ۹۰ در افغانستان بعید نخواهد بود.
Comments are closed.