احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:راجر اسکروتن/ برگردان: مینا فراهانی - ۱۶ ثور ۱۳۹۸
بخش سوم و پایانی/
رام کردن زن سرکش، رومئو و ژولیت، جین آستین و جورج الیوت، هنری جیمز و شارلت برونت، همانند دی اچ لارنس (به عنوان نمونهیی برای طبقۀ فرودست)، در داستانهای خود همهگی اما بیبدیل همین ماجرا را شرح دادهاند. این ادبیّات آن چیزی را که در زیستشناسی اجتماعی از قلم افتاده، نشان میدهد. ازدواج تنها در خدمتِ استراتژیهای بازتولید ژنهای ما نیست، ازدواج بستر بازتولید نیاز جامعه است. همچنین در خدمت فرد در دستیابی به زندگی ویژۀ خود و خشنود کردنِ خود است. ظرفیت ازدواج برای تدارک و تقدیس عشق شهوانی، فراتر از هر آنچیزیست که ژنهای ما حکم میکنند. همانگونه که اخلاقیات روشنفکری ما بهدرستی بر آن پافشاری میکند، ما موجوداتی آزاد هستیم که تجربۀشان همواره و همواره با برداشتشان از ارزش اخلاقی سنجیده میشود. به یکدیگر نه مانند جانوران، که همچون افراد پاسخ میدهیمـ که به این معناست که حتا برای میل جنسی هم آزادی انتخاب برای رسیدن به هدف ضروی است. همانطور که از قول کانت مشهور است، باید با ابژۀ مِیل نه تنها به مثابۀ ابزار که به مثابۀ هدف برخورد کرد. بنابراین میل جنسی واقعی، میل به یک فرد است و نه میل به یک جنس که به مثابۀ کالایی عمومی درک میشود. ما محدودیتها و بازدارندههایی گرداگرد رفتار جنسی قرار میدهیم که به هیچوجه گونۀ ما به آن حکم نمیکند، دقیقاً به این علّت که اندیشه و میل خود را به جای سازوکارهای تنانه بر اندیشه و میلهایمان برای موجودی آزاد بودن متمرکز کنیم.
حتا زمانیکه نگاه مقدس به ازدواج رو به کاهش نهاد، در نظر بشر احساسات شهوانی همچنان خصوصیتر از آن بود که به بحث عمومی گذاشته شود و نمایشش موجب لوث شدنش میشد. پاکدامنی، آزرم، شرم و شور، بخشی از یک داستان عاشقانۀ ساختهگی امّا ضروری بودند. شهوت، آرمانیده شده بود تا ازدواج دوام یابد. و ازدواج، همانگونه که والدین و اجداد ما آن را ساختند، هم برای ارضای شخصی و هم به عنوان روش اصلی انتقال سرمایۀ اجتماعی و اخلاقی به نسل بعد ساخته شد.
در روزگاری که مردان رام میشدند و زنان آرمانیده، این برداشت از ازدواج به مثابۀ یک تعهد وجودی مادامالعمر، پشت روند «ساخت جنسیّت» قرار داشت. هرچند حالا که دیگر ازدواج پایدار نیست، زنان باید جای دیگری در پی ارضای شخصی باشند. و جای دیگر، یعنی فضای عمومی- چرا که این فضایی است با قوانین و رویههای روشن، که بیگانهگان بر آن مسلّط اند و در آن میتوانند مدافع خودشان در برابر بهرهکشی باشند. مزیّت سکونت در این محیط برای دختری که اندوه و ماتم مادر رهاشدهاش را شاهد است، نیاز به توضیح ندارد و تجربۀ او در مدرسه و دبیرستان هم اعتماد یا احترام به شخصیّت مرد را به او نیاموخته است. آموزشهای جنسی، به او آموخته مردان را باید مانند کاندومهایی که بستهبندی میشوند، استفاده کرد و دور انداخت. و ایدیولوژیِ کمونیسم او را به این فکر تشویق میکند که تنها یک چیز مهم است؛ کشف و برآوردهسازی هویّت جنسیّتیاش با دور انداختن هویّت جنسیّتی نادرستی که فرهنگ مردسالار بر او تحمیل کرده است. همانطور که پسران، بیمردانهگی مرد میشوند، دختران، بدون زنانهگی زن میشوند. آزرم و پاکدامنی به عنوان سیاستی نادرست، کنار گذاشته میشود؛ و زنان در هر محیطی، با مردان در جایگاه رقیب برخورد میکنند. صدایی که خشونت مردانه را آرام میکرد ـ همان درخواست زنان برای حمایت ـ تسلیمِ سکوت شده است.
با این حال، درست همانطور که فضیلتهای زنانه برای آرام کردن مردان بهوجود آمده بود، مردانهگی هم برای گشودن اندوختهیی به وجود آمده بود که زنان را وامیداشت تا دستیابی به امنیت، از پذیرش مردان خودداری کنند. در جهانِ «رابطۀ جنسیِ ایمن» این عادتها بیهوده و خسته کننده به نظر میرسند. از پیامدهای این، ظهور پدیدهیی قابل توجه در امریکاست: جنگجویی زنان نسبت به مردانی که همخوابهشان بودهاند. به نظر میرسد عَرضۀ آزادانه و به دور از همۀ مقدّماتی که زمانی ضروری به نظر میرسید، باید رضایتآمیز باشد؛ امّا واقعاً نیست و همچون گذشته پس زده میشود. اتّهام آزار یا «تجاوز دوستانه» همیشه در پس ماجرا نهفته است. آن سیلییی که برای کوتاه کردن زیادهرویهای آزاردهنده بود، حالا پس از ماجرا و به شکلی بسیار کُشندهتر نواخته میشود-نه به شکلی خصوصی، خودمانی و درمانشدنی، بلکه عمومی، سازمانیافته و با برابرخواهی (انصاف) مطلق قانون. میتوان چنین برداشت کرد که «رابطۀ جنسی ایمن» بهراستی خطرناکترین رابطۀ جنسی است. شاید ازدواج تنها رابطۀ جنسی ایمنی باشد که می-شناسیم.
زمانی که استالین نظریههای لینسکو را به عنوان مبنای «علمی» تلاشش برای بازآفرینی طبیعت انسان و شکلدهی «انسان جدید شوروی» در شوروری اعمال کرد، اختیار انسانی بسیار ریشهییتر از الزامهای حکومت استالینی راه خود را در پیش گرفت. نیز داد و ستد جنسی سیاه همچنان در امریکای مدرن پابرجاست و هیچ سیاست فمینیستییی هنوز نتوانسته باطلش کند. مردان همچنان مسوولیت میپذیرند و زنان تسلیم آنها میشوند. دختران هنوز هم میخواهند مادر باشند و پدری برای فرزندانشان پیدا کنند؛ پسران همچنان میخواهند جنس مخالف را با دلاوری و قدرت خود متأثّر کنند. شاید گامها از جذب کردن تا به هدف رسیدن کوتاه باشد، اما قدمهاییست که همه حول همان نقشها و میلهای کهن میچرخد.
بنابراین، برای یک استاد انسانشناس مهمان، چیزی جالبتر از دانشجوهای عجیب و غریب امریکایی نیست: دختری که در میانۀ زخم زبان و فحّاشی فمینیستی، ناگهان سرخ میشود، یا پسری که قدمزنان با دوستدخترش، برای حمایت از او پا پیش میگذارد. زیستشناسان اجتماعی به ما میگویند این ژستها از گونۀ زیستیمان دیکته میشود. بهتر است آنها را الهامات متعلّق به حسّ اخلاقی بدانیم. اینها نشانۀ وجود تفاوت واقعی میان زن و مرد است. در واقع، بدون زن و مرد جنس معنایش را از دست میدهد. جنسیّت نه تنها ممکن، که ضروریست.
و بیشک امید ما به آینده در همین نهفته است. زمانی که زنان «هویت جنسی» خود را آنگونه که فمینیستها پیشنهاد میکنند، وضع نمایند، برای مردان غیرجذاب خواهند شدـ یا تنها به عنوان ابژهیی جنسی جذّاب خواهند بود. و زمانی که مردان دست از آقامنشی بردارند، برای زنان غیرجذاب خواهند شد. آن روز است که همراهی جنسی از جهان رخت برمیبندد. و اینجاست که وظیفۀ نجات جوانان از این تجویز به اخلاقگراهای سنّتی می-رسد، تا گذشتۀ ندیده را دور از چشم پاسبانهای فمینیست به گوشهای مشتاق و مبهوت برسانندـ این حقیقت که جنسیّت بهراستی یک برساخت است، امّا برساختی شامل هر دو جنس، که برای موفقیّت در ساختنش، باید با پشتیبانی دوسویه عمل کنند. بنا به تجربۀ من، جوانان با شنیدن اینکه انقلاب جنسی ممکن است اشتباه بوده باشد، اینکه زنان میتوانند باحیا باشند و اینکه مردان میتوانند به سلامتی آقامنشیشان یک گیلاس بنوشند، نفس راحتی میکشند.
و این همان چیزیست که ما انتظارش را داریم. اینکه ما موجوداتی آزاد هستیم، از اینروست که برخلاف ژنهایمان میتوانیم حقیقت را بشنویم و تصمیم بگیریم در قبال آن چه کنیم.
Comments are closed.