احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۲ ثور ۱۳۹۸
بازآ که در به روی تو امشب گشودهام
یک شعر عاشقانه برایت سرودهام
بازآ که با تو شور و جنونم دگر شود
ابزار گفتوگوی من و تو هنر شود
بازآ که بیتو هیچ من آدم نمیشوم
جز تو به پای هیچکسی خم نمیشوم
بازآ که با تو شاعر شوریدهتر شوم
قندم که در دهان تو صرفاً شکر شوم
بازآ بازآ «بازآ هرآنچه هستی بازآ»
دیوانهام، دیوانه را دیوانهتر سازآ
*
تو نیستی بدون تو یک مشت خالیام
حالآنکه در کنار تو یک مرد عالیام
تو نیستی بدون تو اصلاً نمیشود
نه نه بدون تو سر سوزن نمیشود
تو نیستی و بیتو مرا انتظار بس
با من بمان، بمان که همین افتخار بس
تو نیستی و جای تو بسیار خالی است
از عشق هم اگر بنویسم خیالی است
تو نیستی و بیتو مرا شور و حال نیست
هرچند بیتو بودن من هم محال نیست
با تو تمام خستهگی من بهدر شود
معجون ما زمینۀ شیر و شکر شود
با تو همیشه رابطۀ من نمونه است
بیتو نمی شود که بگویم چگونه است
بگذار در کنار تو آسودهتر شوم
تا ناکجای عشق تو آلودهتر شوم
بگذار بیتو بگذرم از روی زندهگی
یا اینکه شانه تر بکنم موی زندهگی
بگذار با تو حال و هوایم دگر شود
دیوانهات برای تو یک همسفر شود
میخواستم که با تو بمانم ولی نشد
میخواستی که با تو بمانم، بلی نشد
میخواستم کنار تو ضربالمثل شوم
با تو و در تو باشم اینگونه حل شوم
میخواستم برای تو مردی دگر شوم
سر تا به پا هنر شوم و یک اثر شوم
لیکن دوباره دیدن ما یک محال است
شاید که یک روانیام و اختلال است
شوخی نمیشود سر تیر از کمان رفت
آن روزها که بر تو بگویم بمان، رفت
رفتی و آمدی و ولی زنده نیستم
هر روز در رکاب یکی؟ جنده نیستم
حالا برو، برو که ترا خر نمیخورد
اخلاقیات ما و شما سر نمیخورد
تو پاس آن شرافت ما را نداشتی
در بند بند سینۀ من کینه کاشتی
دیگر برای آمدنت زل نمیزنم
از خاطرت به جادۀ کابل نمیزنم
هرچه که بود بین من و تو تمام شد
محصول چند لحظه همین شعر خام شد
بکتاش روش
Comments are closed.