احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد اکرام اندیشمند - ۱۴ سرطان ۱۳۹۸
چهل و دو سال از مرگ دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶- ۱۳۱۲ خورشیدی) چهرۀ معروفِ جریان اسلامگرایی میگذرد. او را اسلامگرایانِ شیعه در ایران بهدلیل تأثیر و نفوذش بر جریان اسلام سیاسی که از این جریان، انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ تحت رهبری آیتالله خمینی شکل گرفت، معلمِ انقلاب میگویند. اما نقش و تأثیر شریعتی بر اسلامگرایی افغانستان نیز قابل توجه و برجسته بود.
شریعتی و نهضت اسلامی افغانستان
آثار و افکار شریعتی در افغانستان در همان زمانی راه خود را باز کرد که جریان اسلامگرایی در حال نفوذ و حضور فزاینده و گسترده بر مراکز آموزشی و تحصیلی عصری (مدارس و دانشگاه) در افغانستان بود. هرچند شریعتی نویسنده و تیوریپرداز شیعۀ انقلابی بود و بر اسلامگرایی شیعۀ افغانستان اثرگذاری بیشتر داشت، اما حوزۀ اثرگذاری وی در افغانستان شامل اسلامگرایی سنی نیز میشد. آثار شریعتی با توجه به زمینههای مساعد زبانی، دینی و فرهنگی در افغانستان خوانندهگان و علاقهمندان بسیاری داشت.
اسلامگرای چپ
یکی از عوامل جاذبههای شریعتی در میان جوانان اسلامگرا و متمایل به اسلامگرایی در افغانستان، استفادۀ او در نوشتهها و بحثهایش از مقولات متداول در فرهنگ سیاسی چپ بود. شریعتی واژهها و اصطلاحات مروج در ادبیات چپ را پسوند اسلامی میداد و آن را با مقولات و کلمات با صبغۀ دینی میآمیخت و به گونۀ مترادف بهکار میبرد. استفادۀ شریعتی از انقلاب، ایدیولوژی و غیره که پسوند اسلامی را به آن اضافه میکرد، به این کاربرد شریعتی برمیگشت. مقولاتی مانند استثمار، استضعاف، مستضعف، استحمار، قسط و عدل را به گونهیی بکار میبرد که با نظریات چپ مارکسیستی همخوانی و همسویی پیدا میکرد. حتا او از سوسیالیسم اسلامی و خداپرستان سوسیالیست سخن میگفت.
شریعتی در بحثها و نوشتههایش بر مسایل اسلامی با نگاه جامعهشناسی و رویکرد انتقادی وارد میشد. این نیز به جذابیت و مقبولیت شریعتی در میان جوانان متمایل به اسلامگرایی جامعۀ سنی و شیعۀ افغانستان میافزود. مثلاً شریعتی برخی باورهای مذهبی شیعه را به نام شیعۀ صفوی مورد نقد قرار میداد و از شیعۀ علوی و انقلابی سخن میزد.
نکتۀ جالب و قابل توجه این است که این ویژهگی اسلامگرایی چپ شریعتی برای مارکسیست لنینیستهای چپ افغانستان نیز جذابیت داشت. مارکسیستهای چپِ کتابخوان و تحصیل کرده در افغانستان آثار شریعتی را با علاقهمندی میخواندند.
تأثیر افکار شریعتی بر اسلام سیاسی در افغانستان
شریعتی در افغانستان با آثار خود جریان اسلامگرایی را در بگومگوهای خیابانی و نشستهای توام با گفتوگوهای سیاسی و فکری با جریان چپ تقویت کرد. جوانان هوادار جریان اسلامی از نوشتههای شریعتی در ارایۀ دیدگاهها و باورهایشان برای تردید نظریات چپ و مبارزه با نظام غربی و کمونیسم استفاده میکردند. نثر روان و زیبای شریعتی و رویکرد تاریخی و جامعهشناسانۀ وی در معرفت دینی که با مباحث و مسایل عصری و مدرن تلفیق داده میشد، جوانان اسلامگرا را در محیط مکتب (مدرسه) و دانشگاه مجذوب میکرد.
شریعتی از اسلام قرائت ایدیولوژیک و انقلابی داشت که این قرائت جوانان متمایل به اسلامگرایی را در افغانستان به دنبال آثار و افکار او میکشاند. یادم نمیرود که در سال ۱۳۵۶ در دانشگاه کابل وقتی چند تن از محصلان هوادار جریان اسلامی یا نهضت اسلامی دانشگاه بر سر این جریان و ضرورت مبارزه در جهت انقلاب اسلامی سخن میگفتند، یکی از آنها برای ترغیب مبارزه و ستیزهجویی اسلامی به این گفتۀ منسوب به شریعتی استدلال میکرد: «در آن میدانی که لازم است تو حضور داشته باشی، غیبت داری، برابر است که در نماز خواندن باشی یا شراب نوشیدن.»
البته دکتر علی شریعتی با نوشتهها و دیدگاههایش دین اسلام را در حد یک ایدیولوژی انقلابی که در دوران حیات او این مقوله خریدار و طرفدار بسیاری داشت، تقلیل داد. این دیدگاه شریعتی به گسترش اسلام سیاسی و انقلابی که در واقع خشونت و انقلابیگری را برای تشکیل حکومت اسلامی تشویق میکرد، انجامید و از این زوایه بر اسلامگرایی افغانستان تأثیر گذاشت. شریعتی در واقع در ایران و افغانستان که زبان و قلمش زبانِ این کشورها بود، بر روحیۀ ستیزهجویی و نابردباری اسلامِ انقلابی دامن زد و آثار و افکار او در شکلگیری جریان افراطگرایی اسلامی نقش داشت.
کاهش اثرگذاری آثار شریعتی در افغانستان
در سالهای جهاد افغانستان یا جنگ حکومت حزب دموکراتیک خلق و قوای شوروی حامی این حکومت که تفکرات سلفیگریِ آنان وارد جریان اسلامگرایی و جهادی سنی شد، تأثیرات افکار شریعتی بر این جریان کمرنگ گردید. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری آیتالله خمینی که به حکومت ایدیولوژیک شیعی منتهی شد، عامل دیگری بود که متدرجاً از تأثیر و نقش شریعتی در اسلامگرایی جوامع سنی و بهخصوص در میان جریان اسلامی سنی افغانستان کاست.
اگر شریعتی امروز حیات میداشت، آیا او همچنان از دیدگاههایش در مورد ایدیولوژی و انقلاب اسلامی حمایت میکرد و انقلاب اسلامی را برای قسط و عدالت و رهایی مستضعفین جامعه از یوغ استکبار و استثتمار مستکبرین ضروری تلقی میکرد؟
به نظر نمیرسد شریعتی که تشیع صفوی را انحرافی و مخالفِ روح انقلابی تشیع علوی میپنداشت، تشیع حاکم ولایت فقیه مدل تلطیفشدۀ همان تشیع صفوی را مورد تأیید و تمجید قرار میداد. اگر شریعتی در چهل سال حکومت اسلامی ایران حیات میداشت، جای او در زندان بود و یا در غربت غرب. بدون تردید برای شریعتی تبعات اسلامگرایی و یا نهضت اسلامی افغانستان نیز قابل تأیید و پذیرش نبود. و شاید شریعتی اگر حیات میداشت، امروز قرائت ایدیولوژیک خودش را از اسلام نمیپذیرفت و آن را مورد نقد قرار میداد.
Comments are closed.