احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد - ۱۶ سرطان ۱۳۹۸
از چند ماه پیش بدینسو، ریاست امنیت ملی افغانستان، اقدام به بازداشت چند تن از علمای مذهبی نامدار شهر کابل کرده است. این علمای مذهبی وابسته به جریان سَلَفیّت و تابع نهادی بهنام «مجمع احیای سنّت» بودهاند و حضوری کوشا و پُررنگ در رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی داشتهاند. ریاست امنیت ملی ادعا میکند که دستکم عدهیی از این علمای مذهبی در جلبوجذب نیرو به گروه داعش در شهر کابل نقش ایفا کردهاند. بنا بر ادعای امنیت ملی، شماری از این علمای مذهبی اعتراف کردهاند که علاوه بر جذب نیرو به داعش، در سازماندهی پارهیی از عملیاتهای تروریستی در کابل نیز سهم داشتهاند.
اگر این ادعای امنیت ملی درست باشد نشان میدهد که گروههای سَلَفی در افغانستان وارد فاز تازهیی شدهاند و با استخباراتهای کشورهای خارجی سازش کردهاند تا اهداف سیاسی و استخباراتی این کشورها را برآورده کنند. روی این حساب، از این پس این کشور علاوه بر مصایب دیگر، باید با مصیبت سَلَفیهای پیکارجو نیز دست و پنجه نرم کند.
گسترش روزافزون سَلَفیّت
با آنکه سَلَفیّت چندین دهه است که در افغانستان کمابیش حضور دارد و در دوران جهاد با ارتش سرخ شوروی، به یمن حضور هزاران جنگجوی عرب، به گونۀ بیسابقه حضور سَلَفیّت ثبیت و تقویت شد و حتا یکی از رهبران نامدار جهادی به این جریان پیوست، ولی با سقوط طالبان و با به وجود آمدن فضای باز فرهنگی و رسانهیی، سَلَفیها با هماهنگی و جسارت بیشتر وارد میدان شدهاند و از طریق تریبونهایی که در اختیار دارند و نیز با استفاده از رسانههای همگانی باورها و عقاید خود را ترویج و تبلیغ میکنند و از میان تودهها سربازگیری میکنند. هماکنون مراکز و مساجد و مدرسههای دینی متعددی در کابل و دیگر شهرهای بزرگ افغانستان فعالیت دارند که گفتمان سَلَفیّت را میکوشند رواج و رونق بدهند.
این مراکز اینطور تلقین میکنند که تنها سَلَفیها مسلمانان راستین هستند و دیگر گروهها یا «بدعتگذار» استند یا یکسره بیرون از دایرۀ دین. علمای مذهبی سَلَفی در افغانستان با آنکه در سخنانی که به صورت علنی اظهار میکنند جانب احتیاط را مراعات میکنند و کمتر در برابر شیعیان و حنفیان منتقدانه رفتار میکنند تا از شر انتقاد و اعتراض مخالفان در امان بمانند، در مجالس خصوصی خود به صراحت از شیعیان و حنفیان انتقاد میکنند و آنان را منحرف از دین یا حتا کافر قلمداد میکنند. تکفیر و تفسیق مخالفان فکری آسانترین کار برای اینان است.
آنچه به گسترش هرچه بیشتر سَلَفیّت در کشور دامن میزند ضعف و انفعال حنفی مذهبان است. اکثریت ساکنان افغانستان حنفیمذهب استند و در این میان، گاهی برای اثبات حنفی بودن خود تعصبهای بیجایی نیز به خرج میدهند. با اینهمه، برداشت حنفیهای این کشور از مذهبشان برداشتی سطحی و عوامانه است و همین امر باعث شده که وهابیها به آسانی بتوانند با طرح سخنان عوامفریبانه عوام را به دام بیندازند و به سود خود از آنها استفاده کنند و «عالمان حَنَفی» را از میدان بهدر کنند.
در مدرسهها و دانشکدههایی هم که بهنام «حنفیت» دایر است هیچ خبر و اثری از مبانی اصیل فقهی و کلامی حنفیت نیست و تنها چند تا حرف کلیشهیی و مبتذل بهنام حنفیگری به خورد دانشجویان و دانشآموزان داده میشود.
در چنین اوضاع و احوالی گسترش روزافزون اندیشه سلفیگری در این کشور اتفاق غیر منتظرهیی نیست.
پیامدهای احتمالی ناگوار گسترش سَلَفیّت
نکتۀ دیگر این است که با وجود آنکه حنفی مذهبان اکثریت نفوس کشور را تشکیل میدهند، اقلیت قابل توجهی از شیعیان نیز از سدهها پیش در این کشور حضور دارند و مطابق مذهب شیعی آیینها و مراسم مذهبی خود را بهجا میآورند. این نگرانی جداً مطرح است که اگر گفتمان سَلَفیّت به گفتمان مسلط در این کشور مبدل شود، تنش میان شیعه و سنی به اوج خود برسد و در این راه خونها ریخته شود و زندهگیهای بسیاری تباه شود.
سَلَفیها با اهل تصوف نیز دشمنی و خصومت دیرینه دارند. این درحالی است که تصوف در درازای تاریخ این حوزۀ تمدنی نقشآفرین بوده و بخشی از تاریخ این سرزمینها را ساختهاست. در حال حاضر نیز اسلام سنتی در کشور ما آمیزهیی از حنفیّت و تصوف است و به همین جهت ظرفیت خوبی برای پرورش مدارا و رواداری و زیستباهمی سازنده دارد. از اینرو، افزایش فعالیتهای سَلَفیها برای صوفیان این کشور نیز خطر ایجاد میکند و آنان را به راستی نگران میسازد.
ضرورت مهار جریان سَلَفی
قاعدتاً برای جلوگیری از رشد و گسترش جریانهای سَلَفی در افغانستان، راهکارهای مختلفی میتوان پیشنهاد داد. خوشبختانه مسوولان در دولت افغانستان به این نکته پی بردهاند که با رویکرد امنیتی صِرف نمیتوان به مصاف افراطگرایی دینی رفت و آن را مهار کرد. از همینرو، در این اواخر شاهد بودیم که دولت افغانستان «سمپوزیم امام اعظم» را به منظور کنکاش بیشتر دربارۀ اندیشههای امام ابوحنیفه، فقیه و متکلم نامدار تاریخ اسلام، برگزار کرد و دانشمندانی را از کشورهای گوناگون فراخواند تا با بازخوانی اندیشههای ابوحنیفه برای پرسشها و مشکلات حال حاضر افغانستان پاسخهایی عرضه بدارند.
نفس برگزاری چنین سمپوزیمهایی را میتوان گامی رو به جلو به حساب آورد، اما اینکه آیا این سمپوزیم توانست به اهدافی که تعیین کرده بود برسد یا نزدیک شود، متأسفانه باید گفت که جواب این پرسش منفی است. با آنکه هزینههای گزافی صَرف برگزاری این سمپوزیم شد، ولی تقریباً همۀ شرکتکنندهگان در این سمپوزیم به همان سخنان کلیشهیی و تکراری بسنده کردند و نتوانستند خلافآمدِ عادت حرف بزنند و افکار ابوحنیفه را با توجه به پرسشهای زمان حاضر بررسی و ارزیابی کنند. طرفهتر اینکه به مناسبت این سمپوزیم حتا یک کتاب تازه به چاپ نرسید و مهمترین کاری که به این مناسبت انجام شد بازچاپ کتابی بهنام «امام اعظم و افکار او» ترجمۀ کتابی از عنایتالله ابلاغ بود که بیش از ۵۰ سال پیش تألیف شده بود. از این بدتر اینکه کسانی از شرکتکنندهگان تلاش ورزیدند ابوحنیفه را به نفع جریان سلَفیّت مصادره کنند و او را فقیهی از قماش شافعی و احمد بن حنبل نشان بدهند. پرسشی که با مشاهدۀ این اتفاق تولید میشود این است که اگر قرار باشد ابوحنیفه را فقیهی همانند دیگر فقیهان بشماریم و افکار او را شبیه افکار دیگران بدانیم، پس چه نیازی به اینهمه هزینه و سروصدا احساس میشود؟ همین اکنون، اندیشههای سَلَفی در این کشور در حال فعالیت و گسترش است و نیاز چندانی وجود ندارد تا این اندیشهها از طریق منابر رسمی دولتی تبلیغ و ترویج شود و پول بیتالمال در خدمت این اندیشههای زیانبار قرار داده شود.
پژوهشگران تاریخ اندیشه اسلامی به این نکته به درستی آگاهاند که فقه و کلام ابوحنیفه از ویژهگیهای گفتمانییی برخوردار است که موجب گشته بسیار جلوتر از زمانهاش حرکت کند و در موارد بسیاری با عقلانیت معاصر سازش کند و آن را تحکیم و تقویت کند. به همین جهت، من (در کنار صاحبنظران دیگر) همیشه بر این تأکید ورزیدهام که راه رویارویی فکری و فرهنگی با افراطگرایی مذهبی در جامعهیی همچون جامعۀ ما از بازخوانی و بازاندیشی در فقه و کلام حَنَفی میگذرد. ما اگر بهجد خواستار کاهش یافتن مصایب تحمیلشده از ناحیۀ افراطگرایان دینی بر جوامع ما هستیم دمدستترین راهحل، بازگشت به «حنفیّت» و بازخوانی محققانه و موشکافانۀ آن است. این کار در صورتی امکانپذیر است که دولت افغانستان با یاریطلبیدن از محققان اهل فن روایتی از افکار ابوحنیفه ارایه کند که به خوبی ویژهگیهای گفتمانی این پیشوای عرصه فقه و کلام را بنمایاند و نیز ارزشهای مدرن را مورد توجه قرار دهد.
Comments are closed.