احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۸ سرطان ۱۳۹۸
بازداشت چند استاد دانشکدۀ شرعیاتِ دانشگاه کابل به جرمِ عضویت در گروه تروریستی داعش، اگرچه گامی نیک در پالایشِ محیطهای علمی از آلودهگیهایِ غیرعلمی است، اما ابداً برای نجات مراکزِ تحصیلات عالیِ افغانستان از «فاجعه»یی که با آن مواجه است، کافی و شافی نیست.
فاجعۀ موجود در نهادهای تحصیلات عالی و دانشگاهها و دانشکدههای افغانستان، نبود روحیۀ علمی و حتا عدمِ آشنایی با آن است. در حقیقت، آنچه از یک استاد دانشگاه یا دانشجو فعالِ تروریستییی میسازد که به ستایش از کارنامۀ اسامه بن لادن سخن میگوید و کارت عضویتِ داعش را اخذ میکند، خلایِ روحیۀ علمی است که با چیزهایی چون خشم و نفرت و عصبیت پُر میگردد. به عبارت دیگر، تا زمانیکه در دانشگاههای افغانستان روحیۀ علمی حاکم نشود، هر استاد و دانشجویی میتواند به سربازِ تروریسـم تبدیل شود. اکنون باید پرسید که «روحیۀ علمی» چیست و خاستگاهِ آن کجاست؟
روحیۀ علمی در تعریفی ساده «پرسشگری مداوم، تلاشِ بیوقفه برای یافتنِ پاسخ و پرهیز از قطعیت و تعصب» است. این روحیه بر پیچیدهگیِ شگفتآورِ دنیای انسانی و گسترۀ بیپایانِ سوالها تمرکز دارد و تذکر میدهد که انسان میباید در جستوجویِ حقیقت و کسب دانش، خود را از هر نوع تعصب خالی سازد تا بتواند رو به جلو گام بردارد. با چنین روحیهیی، شخصی که به کسوتِ استادی یا دانشجویی درمیآید، نهتنها بر معلومات و دانستههایِ خود مغرور نیست، بلکه غمِ مجهولات و نادانستهها او را بر معلوماتِ گذشته نیز مشکوک میسازد و در پژوهشهای مختلف، او را به واکاوی و بازخوانیِ مجددِ دانستهها ناگزیر میسازد. روحیۀ علمی، صاحبِ خود را چنان درگیرِ سوالهای بیپاسخ و پُردامنۀ جهـانِ پیچیدۀ انسانی میکند که او در نهایت معترف میگردد که نمیتوان هیچ نسخۀ ساده و پاسخِ کامل و قاطعی برای دنیا و مردمانش پیچید، مگر اینکه همیشه دانشجو بود، پژوهش کرد و یافتههایِ خود را از عیب و خطا بری ندانست و راه را برای دیگران همچنان باز گذاشت تا موضوعات را بشکافند و پاسخهایِ درستتری ارایه دهند. روحیۀ علمی، زیربنای توسعه در جوامعِ انسانی و محلِ رویشِ منطقِ تساهل و گفتوگوست. از اینرو فردی که از روحیۀ علمی برخوردار باشد، نمیتواند خشم و نفرت و ویرانی را تبلیغ کند.
خاستگاه روحیۀ علمی، فرهنگِ یک جامعه و فرهنگِ آموزشیِ کشور به عنوان زیرشاخۀ مهمِ آن است و نبودِ آن نیز منطقاً به فرهنگِ یک جامعه و متعاقباً به فرهنگِ آموزشیِ یک کشور برمیگردد. با این وصف، نبود روحیۀ علمی در دانشگاههای افغانستان، یک چالش و خلایِ فرهنگی در جامعۀ ماست که از تولد در خانواده و مشق در مکتب آغاز میشود، به مراکز تحصیلات عالی و مشاغلِ اجتماعی راه مییابد و تا رفتن به خانۀ گور به عنوانِ توقفگاهِ اجباریِ انسانها امتداد مییابد و متأسفانه در فاصلۀ میان تولد و مرگ آنچه بهجا میگذارد، خشونت و عقبماندهگی است!
برای اصلاحِ این چرخه و معکوس ساختنِ آن به سودِ روحیۀ علمی، باید از یک نقطۀ مهم آغاز کرد. مسلماً برای این کار نمیتوان از تولد آغاز نمود؛ بهترین نقطه برای جلوگیری از بازتولیدِ جهل و خشونت، اهتمامِ دولت به مکاتب است که دوازده سال از عمرِ کودکان در آنجا سپری میشود. این کار اما با آموزشِ تکمیلیِ معلمان و اصلاحِ نصاب و محتویاتِ آموزشی صورت میگیرد؛ یعنی از همان صنفِ اول باید توسط معلمان و محتویاتِ آموزشیِ درخور، به دانشآموزان پیچیدهگیهایِ جهان و ضرورتِ کنجکاوی و پرسشگری برای پیشرفت یاد داده شود و صنف به صنف با ارتقای این آموزش، روحیۀ علمی و تساهل در نهـادِ کودکان پرورش یابد؛ بهنحوی که زمانیکه آنان به دانشگاه راه مییابند، هر موضوعی را فقط در دایرۀ روش/علم مطالعه کنند.
علم و دانش در حوزۀ علوم تجربی و انسانی، از جنگ و جدل بیزار است و جنگ و خشونت بهویژه نوعِ فیزیکیِ آن بر سرِ عقاید را ناشی از گمراهی و جهل میداند. متأسفانه در مکاتب و دانشگاههای افغانستان، حفظکردنِ مطالب و تحمیلِ عقاید به گونۀ یکسویه از جانبِ استاد بر شاگرد، حرفِ اول را میزند و در هستۀ چنین معادلهیی، قطعیتگرایی و خشونت تعبیه شده است. حال آنکه روحیۀ علمی بر پرسیدن و اندیشیدن و گفتوگویِ دوسویه بنا شده و منطقِ آن را پیشرفت بر اساسِ نسبیتگرایی و مدارا شکل میدهد.
Comments are closed.