رمضــان؛ ماه توقف، تفکر و پرواز

- ۰۵ سنبله ۱۳۹۱

حلیمه حسینی

لطفاً توقف کنید! یک لحظه مکث، بیاستید! یک نفسِ عمیق و یک تفکر و بازنگری زنده‌گی لازم نیست؟ لطفاً توقف کنید و یک لحظه مکث کنید! بلی با شما هستم، با شمایی که یک عمر در حال دویدن هستید و هر روز با سرعتی بیش‌تر دویدن را آغاز می‌کنید و بی‌وقفه در حال سرعت گرفتن هستید.
بلی؛ یک لحظه مکث لازم است تا پرسشی را از خود بپرسی که «این دویدن برای رقابت کردن با کیست؟» آیا رقیب خود و توان‌مندیِ آن را می‌شناسی که این‌گونه دیوانه‌وار بدون وقفه و بدون نگاهی درست به زنده‌گی‌ات، می‌دوی و می‌دوی؟ مسابقه با زمان! هدر ندادن وقت! به‌دست آوردنِ بیش‌تر! موفق بودن!

متفاوت زنده‌گی کردن! خوش‌بختی را تجربه کردن… کدام یک از این دلایل، دلیل اصلی این‌گونه شتاب‌زده‌گی و عجله تو خواهد بود؟ آیا فکر نمی‌کنی در این سرعت جنون‌زده‌یی که تو به زنده‌گی‌ات داده‌ای، همان‌قدر که به‌دست می‌آوری، صدچندان را به‌خاطر عدم دقت، از دست خواهی داد.
برد و باختت در میدان زنده‌گی فقط در گروِ سرعت دادن به قدم‌ها، به نگاه‌ها، به سلایق، به علاقه‌مندی‌ها و حتا دست‌به‌دست شدن‌هایت است؛ یا سرعت در تعویض لباس و رنگ و دوست و هر چیزی که بشود زود زود تبدیلش کرد، برای تو احساس نوعی مدرن بودن و لذت امروزی زنده‌گی کردن را می‌دهد؟

برای این‌که تا این حد مدرن شوی، و برای این‌که هر روز متفاوت‌تر از دیروز با رنگی و لعابی ظاهر شوی، یا این‌که بتوانی با سرعت دادن به کلماتت، عدم صداقت نهفته در کلماتت را بپوشانی و آن‌قدر سریع دروغ بگویی که آب از آب تکان نخورد و همه آن را جای راست قبول کنند، برای همه این تبدیل شدن‌ها و رنگ عوض کردن‌ها، چه چیزی را قرار است به دست آوری؟
آخرین باری که دست‌کم با خودت روراست بوده‌ای و صادقانه میزان خوش‌‎بختی‌ات را اندازه کرده‌ای، کی بوده است؟ شاید آن‌قدر دور بوده که تاریخش را هم به یاد نداری و یا آن‌قدر نزدیک که هنوز از شرمنده‌گی پاسخ‌هایی که به خودت داده‌ای، گونه‌هایت سرخ و از خجالت سرت پایین است! به هر حال، این سرعت که بی‌دقتی را به همراه می‌آورد، یک‌جایی باید متوقف شود؛

سرعت گرفتن برای انباشتن پول، به‌دست آوردنِ قدرت و سرعت در دیگران را دور زدن و جا ماندن و حقه‌بازی کردن، سرعت در نان حلال را به حرام مبدل ساختن و سرعت در به پایان رساندن این عمر و به هدر دادن تمام لحظه‌های ارزشمندی که می‌توانستی خوش‌بخت و رها زنده‌گی کنی و آن‌قدر تند و با سرعت حرکت نکنی که حتا از لذت دیدنِ لبخندهای معصومانه کودکت که هرگز تکرار نمی‌شود، محروم شوی!
هیچ به یاد می‌آوری که آخرین‌بار که صورتِ طفل چندروزه‌ات را بوسیدی و با انگشتان کوچکش بازی کردی، کی بود؟ آخرین باری که با همسرت در مورد رنگ دل‌خواهِ او صحبت کرده بودی را به یاد می‌آوری؟ خاطره آخرین صبحانه‌یی که در کنار خانواده‌ات بر روی چمن‌های نم‌ناک حولی خوردی را می‌توانی امروز در مجلل‌ترین هوتل‌هایی که تو را به نام کار و به بهانه مصروفیت، از خانواده و کانون گرمِ آن جدا کرده، پیدا کنی؟ خوش‌بختی برای تو چه معنایی دارد؟ پول بیش‌تر، خانه کلان‌تر، موتر لوکس‌تر و یا قدرت بیش‌تر؟!
لطفاً توقف کن! این دویدن سرانجامی جز سقوط در پرتگاه‌ها ندارد. هیچ متوجه شده‌ای که در این سرعت به‌دست آوردن و نام و مهر خود را بر روی آن زدن، حتا خود را گم کرده‌ای و از زیباترین لحظاتی که نفس کشیدن در آن احساسِ خوش‌بخت‌ترین‌ها را به تو داده بود، بیگانه گشته‌ای!

چرا همه‌چیز به نظرت خاکستری‌رنگ می‌آید و همه طعم‌ها گس و بی‌مزه است؟ چرا هر روز با عوض کردن رخت‌خوابت‌هم خواب آسوده به چشمت نمی‌آید و با عوض کردن لباس و آرایش و ظاهر و هر آن‌چه که بتوان با پول خرید و تغییر داد، کس دیگری که آرزویش را داشتی، نمی‌شوی؟ پس پول یگانه هدف زنده‌گیِ تو و جمع کردنش تنها راه رسیدن به سعادتت، امروز تو را به کجا رسانده است؟
لحظه‌یی مکث به کار است و بازنگریِ خود و کُند کردن قدم‌هایی که به سمت پرتگاهی برداشته می‌شود که هرگز کسی توان توقف و نجات تو را نخواهد داشت. و خداوند بزرگ، مهربان‌تر از همیشه، سالی یک‌بار فرصتی مهیا می‌کند تا همه توقف کنند،

زمان توقف کند، و هر آن‌چه نماد زنده‌گیِ حیوانی است، از خوردن و آشامیدن گرفته تا شهوت‌رانی و… متوقف شوند. ایستِ نوشیدن یعنی ایست دروغی که مثل آب خوردن می‌گفتی. ایستِ نوشیدن یعنی توقف حرام‌هایی که می‌خوردی و یک آب‌هم رویش و آن‌چنان ماهرانه که آب‌هم از آب نمی‌جنبید. ایست خوردنِ هر آن‌چه که با خوردنِ دروغ‌ترین سوگندها همراه بوده است.

ایستِ هر آن‌چه که تهوع‌آور است و خوردن چه چیزی تهوع‌آورتر از گوشت مرده برادر مسلمان خودت خواهد بود؟ خوردنِ چه چیزی تهوع‌آورتر از مالی است که به زور از یتیمی یا مظلومی یا در راه‌مانده‌یی ستانده شود؟ ایست شهوت‌رانی، ایست حتا نزدیک شدن به حلال خود؛ یعنی ایست گردش چشم و خواهش دل و نفس به آن‌چه که متعلق به توست اما برای رضای دوست از آن می‌گذری. چه مبارزه‌یی سنگین‌تر از مبارزه با نفس سرکشی خواهد بود که مهارش می‌تواند مرز میان انسان و حیوان را رقم بزند؟!
ماه رمضان و روزه‌داری، همان سرعت‌گیری‌ست که خداوند برای بشر هر سال به درازای یک ماه ایجاد کرده است تا صعود و لذت آن را قبل از افتادن به ورطه سقوط و هلاکت، تجربه کنی.
ماه رمضان هدیه‌‌یی‌ست از طرف حضرت دوست برای متوقف کردن تو، برای ایست دادن به نگاه‌های زودگذرت، به افکار درهم و آشفته‌ات و برای هر روز بدل کردن و بدل شدن و خود را فراموش کردن.
رمضان فرصتی‌ست برای نگاه داشتن و متوقف کردن زمان، برای پیدا کردن خود و رسیدن به فرای خود.
رمضان فرصتی‌ست که مکث کنی و با هر دانه برداشتن به اطرافت هم نگاهی بیاندازی؛ شاید شکوه پروازِ دیگران تو را هم وسوسه کرد که از این‌پس کمی به پرواز بیاندیشی!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.