جایگاهِ زبان پارسی دری در افغانستان

گزارشگر:یعقوب یسـنا - ۰۶ اسد ۱۳۹۸

بخش سوم/

mandegarزبان پارسی دری در آغاز شکل‌گیری جغرافیای سیاسی افغانستان
حکومت‌های افغانستان از دورۀ امان‌الله خان و حتا پیشتر از آن تلاش کرده است تا از پیشینۀ فرهنگی و تاریخی افغانستان که خراسان باشد، هویت‌زدایی کنند و بگذارند که این هویت به ایران امروز تعلق بگیرد. حکومت‌ ایران از دورۀ رضا شاه نیز کوشیده است تا هرآنچه که متعلق به حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی باشد، به کشور ایران نسبت بدهد و ایرانیزه کند. این سیاست‌گذاری‌های نادرست که شامل تغییر نام کشورها می‌شود، باعث سوءِتفاهم و مسأله در میراث و هویت حوزۀ تمدنی ایران به‌خصوص در جغرافیای خراسانِ دیروز که افغانستانِ امروز باشد، شده است. حتا کوشش شده است زبان پارسی دری، زبان مردم خراسان (افغانستان) را نیز برچسپ غیرخراسانی بزنند، درحالی‌که جغرافیای خراسان را برچسپ غیرخراسانی زدند؛ زیرا سیاست‌گذاری رسمی حکومت‌های کنونی افغانستان قبول ندارند که افغانستان کنونی نامی است بر جغرافیای خراسان که جغرافیای سیاسی مشهور در منطقه و حوزۀ تمدنی ایران بوده است.
زبان پارسی دری که امروز در افغانستان، ایران، تاجیکستان، بخش‌هایی از اوزبیکستان و… رواج دارد، از دورۀ صفاریان تا اکنون زبان اداری مردم خراسان و حکومت‌های خراسان (افغانستان) بوده است (شهرستانی، ۱۹۹۹: ۱۵). با آنکه زبان پارسی دری در خراسان و منطقه زبان مردم و زبان ادبی بود اما زبان عربی در امور اداری و مکاتبات دیوانی کاربرد داشت. رونق و رواج زبان پارسی دری به عنوان زبان ادبی و دربار از قرن چهارم آغاز شد؛ این زبان باید جای خالی زبان‌های ایرانی از جمله زبان‌های رسمی حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی -که زبان پهلوی اشکانی و ساسانی بود- را می‌گرفت. این گرفتن جای خالی زبان‌های رسمی قبل از اسلام در حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی، کاری ساده نبود، زیرا مهم‌ترین زبان سیاسی و دینی در منطقه و جهان اسلام یعنی زبان عربی، رقیب زبان پارسی دری بود. بنابراین در آغاز، زبان پارسی دری جایگاه خود را توسط شاعران در شعر و ادبیات تثبیت کرد تا این‌که در دورۀ سامانیان و غزنویان یکی از زبان‌های ادبی در جهان اسلام شد و از نظر اهمیت ادبی با ادبیات عرب در جهان اسلام رقابت می‌کرد که در نتیجه جایگاه زبان ادبی، فرهنگی و ملی را در حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی پیدا کرد و جای خالی زبان‌های رسمی و فرهنگی ایران پیش از اسلام را گرفت و به‌عنوان زبان ملی و ادبی در جغرافیای حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی رواج پیدا کرد. بنا به روایت ناصر خسرو در سفرنامه، حتا قطران تبریزی که زبان مادری‌اش یکی از زبان‌های محلی فارس بود اما زبان ادبی‌اش زبان پارسی دری بود و به پارسی دری شعر می‌سرود (ناصر خسرو، ۱۳۳۵: ۶). در پایان قرن چهار هجری زبان پارسی دری، زبان ادبی سراسر حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی شد که از عراق عجم (خاورمیانه) تا فرارود (آسیای میانه) را در بر می‌گرفت. در پایان قرن چهار با سرایش شاهنامه، خطر این‌که زبان ادبی منطقه (حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی) و زبان مردم عربی شود، رفع شد. اما هنوز زبان عربی در امور اداری و مکاتبات دیوانی رقیب زبان پارسی دری بود تا این که در دوران شاهان سلجوقی، زبان پارسی دری در امور اداری و مکاتبات دیوانی نیز جای زبانی عربی را گرفت (خانلری، ۱۳۸۲: ۹). اگرچه فضل ابن احمد اسفراینی در آغاز سلطنت سلطان محمود زبان اداری و مکاتبات دیوانی دربار را از زبان عربی به زبان پارسی دری تغییر داد اما پس از این که فضل ابن احمد اسفراینی از وزارت برکنار شد و به جای ایشان احمد ابن حسن میمندی وزیر شد، بنا به غرض‌های سیاسی که توجه‌ خلیفه بغداد را به خود جلب کند، زبان اداری و مکاتبات دیوانی دربار سلطان محمود را به عربی تغییر داد. (صفا، ۱۳۸۹: ۱۸۶)
به هرصورت، زبان پارسی دری زبان کتابت، ادبی، فرهنگی و رسمی خراسان و ایران فرهنگی از قرن چهار به این سو بوده است. اگر توجه‌ خویش را نسبت به رواج و اهمیت زبان پارسی دری از دوره‌های خراسان به افغانستان معاصر معطوف کنیم، بازهم می‌بینیم در آغاز شکل‌گیری جغرافیای سیاسی‌یی به نام افغانستان که با حکمرانی احمدشاه ابدالی آغاز می‌شود، سال‌های سال زبان پارسی دری یگانه زبان کتابت، زبان اداری، رسمی و دولتی حکومت‌های افغانستان بوده است.
احمدشاه درانی سال ۱۷۴۷ میلادی به قدرت رسید (غبار، ۱۳۶۶: ۳۵۴). بعد از به قدرت رسیدن «ابدالی»‌ها و «سدوزایی‌»ها، کم کم جغرافیای سیاسی‌یی در خراسان شکل گرفت که در نهایت نامش افغانستان شد. در دورۀ ابدالی‌ها و سدوزایی»ها نیز یگانه زبان رسمی، کتابت و اداری زبان پارسی دری بود و زبان‌های دیگر از جمله زبان پشتو، از زبان‌های محلی و قومی بود که کاربرد محلی داشت؛ اما زبان پارسی دری بنا به رواج و عمومیت تاریخی و فرهنگی، زبان محلی و قومی نه بلکه زبان ملی و دولتی بود؛ زیرا زبان پارسی دری زبان میان‌اقوامی در افغانستان بود، تمام مردم افغانستان از سال‌ها به این سو زبان پارسی دری را زبان ملی، مردمی و دولتی‌شان می‌دانستند و به این زبان می‌نوشتند و با همدیگر به زبان پارسی دری سخن می‌گفتند. در شهرها زبان مردم پارسی دری بود، در روستاها هر قوم لهجه و زبانِ محلی خاصِ خود را داشتند. بنابراین زبان پارسی دری، زبان سیاسی و فرهنگی بود که مبانی ملیت را شکل می‌داد و زمینه‌ساز هویت ملی و وحدت ملی بین اقوام افغانستان می‌شد؛ زیرا ملت بودن و ملت شدن نیاز به عناصر مشترک، به‌خصوص زبان مشترک دارد که باهم با این زبان مشترک افهام و تفهیم کنند.
زبان پارسی دری از آغاز دورۀ اسلام در خراسانِ دیروز و افغانستانِ امروز زبان مشترک اقوام ساکن در خراسان و افغانستان بود که وحدت ملی و فرهنگی توسط این زبان بین اقوام ساکن در خراسان و منطقه فراهم می‌شد. برای همین اهمیت سیاسی و وحدت‌بخش زبان پارسی دری بود که هیچ امیر و فرمانروا قصد تغییر رسمیت زبان پارسی دری را به زبان دیگر نکرد؛ چون تشخیص می‌داد و می‌دانست که زبان دیگر نمی‌تواند اهمیت سیاسی و فرهنگی زبان پارسی دری را در خراسان و منطقه برای وحدت اقوام ساکن در منطقه داشته باشد؛ بنابراین، فرمانروایانی که زبان‌شان پارسی دری نبودند، هنگامی که در خراسان حکمران و فرمانروا شدند، نه تنها رسمیت زبان پارسی دری را پذیرفتند، خودشان نیز پارسی زبان شدند. غزنویان ترک بودند، سلجوقیان نیز ترک بودند، جانشینانِ چنگیز و تیموریان از قبایل مغول بودند، «ابدالی‌ها»، «سدوزایی»‌ها و «محمدزایی»‌ها پشتون بودند، اما همه رسمیت زبان پارسی دری را پذیرفتند و خودشان نیز به این زبان نه تنها سخن گفتند بلکه شعر نیز گفتند که شاهزاده‌گان تیموری، بابر، احمدشاه ابدالی، تیمور شاه، شاه شجاع و… به این زبان شعر گفته‌اند و نوشته‌اند.
از زمانی‌که احمدشاه ابدالی به قدرت رسید، همه مکاتبات و مکالمات حکومتی به زبان پارسی دری بود و این روند تا دورۀ ظاهر شاه و پس از او کماکان حفظ شده است (فضایلی، ۱۳۸۳: ۷۱). تا دورۀ نادرشاه، زبان پارسی دری یگانه زبان رسمی حکومت و زبان ملی اقوام افغانستان بود. سجع مهر سکۀ شاهان پشتون به زبان پارسی دری نوشته شده بودند. سجع مهر سکۀ احمد شاه این چنین بود:
مژده که شد پادشاه میر جهان پهلوان
احمد گیتی ستان وارث تخت کیان
این سجع بعد از فتح سرزمین هند این گونه تغییر کرد:
حکم شد از خالق بیچون به احمد پادشاه
سکه زن بر سیم و زر از پشت ماهی تا به ماه (فضایلی، ۱۳۸۳: ۷۱)
احمدشاه ابدالی به زبان پارسی دری شعر دارد؛ تیمورشاه نیز شاعر و شعرشناس بود، در زبان پارسی دری شعرهای نسبتاً خوب دارد:
چون از کمین سرما ترکان کمان گشادند
بر کوهسار کابل خفتان ز نقره دادند
سلطان دی چو بگذشت بر تخت عاج فوجش
دست ادب به سینه در پیش ایستادند
فرمود تا نمایند تاراج گلستان را
دست تطاول آن‌ها بر گلستان گشادند

سجع سکۀ زر و سیم تیمورشاه چنین بود:
چرخ می آرد طلا و نقره از خورشید و ماه
تا زند بر چهره نقش سکه تیمورشاه (فضایلی، ۱۳۸۳: ۷۸)

سجع سکۀ امیر دوست محمد خان این گونه بود:
امیر دوست محمد به عزم جنگ و جهاد
کمر ببست و بزد سکه، ناصرش حق باد (فضایلی، ۱۳۸۳: ۹۷)

شاه شجاع بر سکه‌اش این بیت را می نویسد:
سکه زد بر سیم و زر روشن‌تر از خورشید و ماه
نور چشم دُر دران شه شجاع

سجع سکۀ امیر محمد افضل خان این گونه بود:
دو فوج مشرق و مغرب زهم مفصل شد
امیر ملک خراسان محمد افضل شد (رهین، ۱۳۸۵: ۲۱۰)
در بیت سکۀ احمدشاه دیده می شود که احمدشاه خود را وارث تخت کیان می‌داند و در بیت سکۀ محمد افضل خان دیده می‌شود که افضل خان خود را امیر خراسان می‌خواند. بنابراین تا دورۀ سدوزایی‌ها و احمدزایی‌ها هنوز نام افغانستان خراسان بوده است و شاهان پشتون به کیانی بودن و خراسانی بودن و به این که زبان رسمی، ادبی و ملی شان پارسی دری است، افتخار می‌کرده‌اند؛ بعدهاست که به برتری جویی‌های قومی و زبانی دامن زده می‌شود که این برتری‌جویی‌ها و عصبیت‌ها باعث شکننده‌گی در فهم وحدت ملی شد؛ زیرا به نوعی کوشش می‌شود که مهم‌ترین عنصر مشترک ملی را که زبان پارسی دری است، از اقوام افغانستان بگیرند و به جای آن زبانی را جابه‌جا کنند که این زبان (زبان پشتو) بینااقوامی نیست و اقوام نمی‌توانند با آن افهام و تفهیم کنند؛ این‌جاست که بین اقوام احساس بیگانه‌گی پیدا می‌شود و وحدت سیاسی و ملی بین اقوام و حکومت دچار شکننده‌گی می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.