احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمران - ۱۱ اسد ۱۳۹۸
اینکه دشمن را ناچیز و خوار بشماریم میتواند یک حُسن باشد، آنهم برای کسی که عمرش را در مسایلِ استخباراتی و اطلاعاتی گذشتانده و زمانی رییس امنیت ملی و زمانی هم وزیر امور داخله بوده است. اما در عین حال، مقولۀ معروفی وجود دارد که میگوید، دشمن حتا اگر ضعیف هم باشد، شما او را ضعیف فکر نکنیـد. سخنانی که امرالله صالح معاون اولِ دستۀ انتخاباتی «دولتساز» پس از حمله به خودش و دفتر روند سبز در کابل ابراز داشت، بیشتر از آنکه واقعیتهای عینیِ جنگ فعلی باشد، توجیه وضعیت و کمپاین مستقیم به نفع تیم «دولتساز» بود. آیا اگر آقای صالح در موقعیتِ فعلیاش نمیبود، بازهم همین حرفها را در مورد حمله به خودش میگفت؟ آیا هیچ اشارهیی به ضعفها و نارساییهایِ موجود نمیکرد و کسی را در داخلِ نظام متهم به همکاری با حملهکنندهگان نمیدانست؟
تجربه نشـان داده که اکثر سیاستمدارهایِ افغانستان نان را به نرخِ روز میخورند. اگر به نفعشان باشد، حتا از حمله به خود هم به نفع اغراض سیاسیِ خویش استفاده میکنند. چنانچه بارها افراد فعال در عرصۀ سیاستِ افغانستان و از جمله آقای صالح چنین کردهاند. پیش از اینکه آقای صالح به دستۀ انتخاباتی اشرفغنی بپیوندد، در یک گفتوگوی رسانهیی حکومت فعلی به رهبریِ آقای غنی را حکومت ناکام، ضعیف، خودمحور و دیکتاتور خوانده بود، اما در روزی که کمپاینهای انتخاباتی آغاز شد، بدون آنکه هیچ نقطۀ مشترکی وجود داشته باشد، آقای غنی را با قهـرمان ملیِ کشور که خود داد از شناخت و ارادت به او میزند، مقایسه کرد و این دو را کاپیِ یکدیگر خواند. این سخنان واکنشهای زیادی را برانگیخت و بسیاری از نزدیکانِ آمرشهید از این مقایسه رنجیدهخاطر شدند. چرا؟ چون آقای صالح بدون اینکه هیچ تشابه فکری، سیاسی و اجتماعی میان قهرمان ملی کشور و اشرفغنی وجود داشته باشد، نسخههای آنها را برای افغانستان مشابهِ هم خواند.
آقای صالح هیچ توضیح و استدلالِ عقلانییی برای چنین مقایسهیی ندارد و نه هم در آن سخنرانی توانست دلیل و سندی در آن ارتباط ارایه کند. این تقریباً به همان مقایسهیی میماند که برخیها در افغانستان آمر صاحب شهید را با ارنستو چگووارا مبارز امریکای لاتین و از یاران فیدل کاسترو مقایسه میکنند. این مقایسه نیز مقایسۀ درستی نیست و آرمانها و مبارزاتِ این دو از زمین تا آسمان با یکدیگر فاصله دارند. آمر صاحب شهید یک مبارز ملیگرا با افکار اسلامیِ میانهروانه بود، در حالی که چگووارا افکار کمونیستی داشت و برای انترناسیونال کمونیستی میجنگید. او حتا از پذیرش اینکه شهروند یک کشور باشد، سرباز میزد و خود را در خدمتِ افکار بشریت برای رهایی از زنجیرهای استثمار طبقاتی میدانست. در حالی که آمر شهید عاشقِ کشورش بود و میخواست افغانستان را به کشوری پیشرفته و عدالتمحور تبدیل کند؛ آرزویی که متأسفانه تا به امروز تحقق نیافته است و در برنامههای آقای غنی هم نیست که از افغانستان کشوری بسازد که همه در زیر چترِ آن به آرامی و آسایش زندهگی کنند.
مگر آقای غنی نگفته بود که زندانهای افغانستان به صورتِ ناعادلانه از افراد یک قوم پُر شده است؟ مگر او از آغاز حکومتداریاش در پی آشتی با طالبان نبود و آنها را یک نیروی سیاسی نمیدانست؟
مشکل آقای غنی از زمانی با طالبان آغاز شد که در انتخابات سالِ روان آنها نخواستند مثل انتخابات سال ۱۳۹۳ از او حمایت کنند و صلح را در کنار او بپذیرند. اگر طالبان حاضر میشدند که با آقای غنی وارد گفتوگوهای صلح شوند و رهبری او را بر افغانستان قبول کنند، غنی هیچ مشکلی با آنها نداشت و حاضر بود به خواستِ آنها بسیاری از دستاوردهای هجدهساله را قربانی کند.
حتا دیدگاههای آقای صالح با دیدگاههای آقای غنی همخوانی ندارد. برخوردهای قومی آقای غنی با مسـایل افغانستان چگونه میتواند با افکار کسی همسنخ باشد که خود را رهرو آمر شهید میداند؟ از طرف دیگر، آقای صالح آمدنِ دوبارۀ طالبان را به قدرت غیرممکن میداند و به تمسخر میگوید که کدام عقلِ سالم میتواند قبول کند که «چند درجن چلی بیسواد» از شورای کویته بتوانند بر کشوری حکومت کنند که خاستگاه مولانا جلال الدین بلخی است. اما مثل اینکه آقای صالح فراموش کرده است که همین چند درجن به گفتۀ او چلی بیسواد چگونه نیمِ بیشترِ افغانستان را تصاحب کردند و چگونه در زادگاه مولانا انسانها را به دار آویختند.
کارل پوپر اندیشمند سیاسی و نویسندۀ کتاب ارزشمند «جامعۀ باز و دشمنانش» به دموکراسیهایِ جهان هشدار میدهد که برگشت به گذشته همواره ممکن است اتفاق بیفتد و به همین دلیل باید در تعمیق ارزشهای دموکراتیک در جوامعِ خود کوتاهی نکنند. وقتی آلمان با آن گذشتۀ درخشان مردمسالاری، به دستِ دیکتاتوری چون هیتلر میافتد، چگونه ممکن است آسوده بود که افغانستان با اینهمه مشکلات سیاسی، اجتماعی و فکری دوباره در چاه طالبان سقوط نکند؟ مگر همین طالبان نبودند که در سالهای نخستِ حکومت آقای کرزی هیچ به حساب میآمدند اما حالا دم از اماراتِ اسلامی میزنند و با امریکا در حال گفتوگو هستند؟ برگشت دوباره به نظر شما چیست؟ همین که طالبان میتوانند به مرکز شهر کابل بیایند و ساختمان دفترِ شما را چنان از ریخت و قیافه بیندازند که فکر میشود بازماندۀ جنگ دوم جهانی است، کافی نیست که مردم نسبت به برگشتِ دوبارۀ آنها احساس خطر کننـد؟ اگر این حمله کوچک بود، چطور در موجودیت وزیر دفاع، وزیر داخله و رییس امنیت ملی در کنار شما، ۲۳ تن از نزدیکترین افرادتان به شهادت رسیدند و ساختمان دفترتان و خانههای همسایههایتان به آن شکل درآمدند؟
شما شاید طالبان را دشمن بدانید ولی نیمِ کابینۀ حکومت فعلی و نیم افرادی که در ارگ وجود دارند به شمول آقای غنی، طالبان را دشمن نمیدانند. اصطلاحاتی چون برادران ناراضی و مخالفان سیاسی از کجا بیرون شدند؟ کیها بودند که در سخنرانیهایشان از طالبان به عنوان برادران ناراضی و مخالفان سیاسی یاد میکردند؟
لطفاً به هوش بیایید و برای یک موقعیتِ هنوز نامعلوم، همه چیز را به قمار نگذارید!
Comments are closed.