احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری - ۱۵ اسد ۱۳۹۸
بخش دوم/
تحلیلگران ظهور طالبان را با اهداف سیاسیِ کمپنیهای فراملیتیِ نفتی آسیای میانه مرتبط دانسته و درگیریهای داخلی را مانعی در این راه پنداشتهاند؛ بنابرآن این نوع شرکتها تلاش داشتند جنگسالارانی را روی کار آورند که منافع سیاسیِ کمپنیهای بریداس ارجنتاینی و یونیکال امریکایی را تحقق بخشند، ولی در این راستا بیش از حد مبالغه شد و در مواردی هم رسانهها از کاه کوه ساختند و برخی مناطق را نقطههای داغ جلوه دادند.
ممالک آسیای میانه و رهبرانشان از همه اولتر رییسجمهور ترکمنستان، میانۀ خوبی با طالبان برقرار نمود. در اواخر سال ۱۹۹۴ میلادی اوضاع به ضررِ ارجنتاین و کمپنی بریداس شکل گرفت.
در سال ۱۹۹۵ میلادی جمعی از مسوولینِ شرکت بریداس از ترکمنستان اخراج شدند. افراد اخراج شده به افغانستان مراجعه کردند و از عبدالرحیم غفورزی؛ معین وزارت امور خارجۀ افغانستان تقاضا نموده و گفتند که حاضر به تمدید لولههای نفتی اند. همزمان با آن، مقامات طالبان را در کندهار نیز ملاقات نموده و موضوع را برایشان مطرح ساختند.
در ترکمنستان کمپنی امریکایی یونیکال نیز پیشنهادهایی را ارایه کرده بود. رهبران ترکمنستان از رقابت سیاسی میان دو کمپنی آرزو داشتند به نفعِ خود بهره برند. در این راستا جار و جنجالهایی هم عرض اندام نمود. حکومت بینظیر بوتو در پاکستان از کمپنی بریداس جانبداری کرد. در سال ۱۹۹۵ میلادی پاکستان و ترکمنستان یادداشت تفاهمی را به امضا رسانیدند که به بریداس اجازۀ بررسی مقدماتی در مورد طرح احداث لولۀ گاز از مسیر افغانستان را میداد. این مسیر از موقعیتِ بهتری برخوردار بود.
در سال ۱۹۹۷ میلادی مسوولین کمپنی ارجنتاین هم از افغانستان دیدار نموده، ضمن ملاقــــات بـــا ملا محمد ربانی و مولوی احمد جان که وزیر معادن و صنایع بود، طی نشستی با شیر محمد ستانکزی معین وزارت امور خارجه و سایر مقامات طالب در کندهار، خواستار یادداشت تفاهم شدند.
مولوی احمد جان وزیر معادن و صنایع آنزمان از کشور ارجنتاین نیز دیدار به عمل آورد، از تأسیسات نفتی آن کشور بازدید کرد و اطمینان حاصل نمود که این کمپنی قادر به تمدید لولههای نفتی میباشد. مقامات ارجنتاین به طالبان خاطرنشان میکردند که در پی اغراض سیاسی نیستند و به این پروژه به عنوان مسألۀ اقتصادی توجه دارند و علاقهمندی خود را ابراز میداشتند.
مسوولین کمپنی یونیکال امریکایی در این پروسه نیز فعالانه عمل نمودند. افراد سرشناسی چون: پوهاند عبدالسلام عظیمی و انجنیر میر محمد صدیق ایوبزاده را توظیف کردند که با مقامات طالبان دیدار و حین عقد قرارداد آنها را متوجه دقتِ بیشتر سازند.
ابراز نظرهای پوهاند سلام عظیمی نهایت بهجا و مفید بود و مورد توجه وزیر مـعـدن و صنایع رژیم طالبان قرار گرفت. فرستادههای یونیکال در دیدار مجال یافتند تا دفتری را در کشور بگشایند. کار آموزشی پرسونل فنی برای تمدید پایپلاین آغاز گردید. سلام عظیمی به این باور بود که اگر کار تمدید لولههای گاز آغاز نگردد، با آنهم تربیۀ پرسونل فنی به نفع کشور میباشد.
رویارویی سیاسی میان کمپنیهای نفتی دو کشور – ارجنتاین و ایالات متحده موجب گردید که طالبان اعلام بدارند هر کمپنی که کار را اول و بدون قیدوشرط آغاز کند و بیشترین امتیاز را به افغانستان بدهد، با آن قرارداد عقد خواهد شد؛ ولی درگیریها میان طالبان و نیروهای مخالف جبهۀ متحد شمال، کمپنی بریداس را به عقد قرارداد با عبدالرشید دوستم نیز مجبور گردانید. در موجودیت طالبان بهرهبرداری از تأسیسیات نفتی ناممکن شد. امریکاییها نیز متوجه شدند که کار با طالبان، امریکا را در معرضِ اتهام و همکاری با دهشتافگنان قرار میدهد، به همین علت از کنار آنان با حفظ دفاتر در شهر کابل رد گردیدند و از طالبان دوری جُستند.
طالبان در تاریخ معاصر کشور هیچگاه توان ایجاد تشکل و سازمانی که آنها را به اقتدار سیاسی بالا بکشد، نداشتند. عجیب است همین قماش افراد که دو تنِ آنان در مسیر رفتن به یک راه با هم اتفاق نداشتند، شخصی را به نام امیرالمؤمنین برگزیدند که نه عالم بود، نه برخوردار از قوت مؤعظه، نه تجاربی در سیاست داشت، نه چهرۀ شاخص در جهاد، نه در قبیلۀ خودش به عنوان رهبر شناخته شده بود و نه وابسته به خانوادهیی بود که در رهبری سیاسی و مذهبی ایفای نقش کرده باشد.
با وجود این همه، در رهبری طالبان اختلافاتی موجود بود و این اختلافات موقعی واضح گردید که رهبر سیاسی طالبان، مخالفان را از اینگونه اختلاف برحذر نموده و نگرانیاش را ابراز کرده بود که در تحریک، حالتی جریان دارد که ممکن در فرجام موجب ناکامی آن گردد.
طالبان با رهبران جهادی، سیاستِ دوری و دوستی را تعقیب میکردند. با وجود آنکه پاکستانیها تلاش داشتند قبل از سقوط کابل بین طالبان و حکمتیار ائتلاف ایجاد گردد ولی بنا بر دشمنی شدید طالبان تفاهمی به وجود نیامد. گلبدین حکمتیار در راستای مساعیاش، فرماندهان جهادی را در صفحات شمال به حمایت از طالبان تشویق میکرد.
در فرجام برخی تحلیلگران، طالبان را پدیدهیی تحمیلی وانمود نمودند که این امر حقیقتی را بازگو میکند که طالبان ابعاد و زوایایِ گوناگون داشته و دارای پیچیدهگیهای اجتماعی و سیاسی بودند که ریشه در عمقِ آن ساختارها داشت. جامعهیی که در آن ارزشهای نظام قبیلهیی از اعتبار لازم برخوردار بود. بافت قومی، قبیلهیی و زندهگی در محدودههای جغرافیایی فرصت تأمین وحدت و همبستهگی ملی را مانع میگردید.
پیش از یک قرن قبل، معاهدۀ دیورند به کشور تحمیل گردید که علاوه بر آسیبهای اقتصادی و سیاسی، ضربۀ اجتماعی را به مردمانِ دو طرف خط وارد آورد. باعث وضع قانونِ نانوشتهیی میان قبایل دو طرف گردید. این بریدهگیها خود موجب بیگانهگیها شد و عقبماندهگیِ اجتماعی جامعه را چنان در خود فرو بُرد که در برابر هر تغییر و تحول از بیرون به مقاومت پرداختند. ویرانیهای نامرئی جنگ و بیتوجهیها نیازمند توجه دقیقتر با برنامهریزی علمی بود. فقط با کوتاه شدنِ فاصله میان شهر و ده از نظر اقتصادی این بریدهگی اجتماعی راهحل منطقی را باز یافت.
سقوط مزارشریف سرآغاز فروپاشی تحریک سیاسیِ طالبان در کشور بود. نیروهای سیاسی و نظامی یعنی مخالفین، شهرها را یکی بعدِ دیگری از وجود طالبان تخلیه نمودند و تحت کنترول خود درمیآوردند. طالبان خارجی مرگشان را حتمی پنداشته و به مقاومت در شهر کندز ادامه دادند. با سقوط شهر قندهار، امارت اسلامی را که طالبان بنا نهاده بودند، به صورت کامل فرو ریخت و بخشی از تاریخ معاصر افغانستان گردید.
Comments are closed.