پیـام جنگ از پشت حصـارِ سنـگ

- ۰۱ سنبله ۱۳۹۸

آنچه که در مراسمِ عروسی‌ در کابل اتفاق افتاد، بدون شک فاجعۀ بشری بود؛ فاجعه‌یی که از هجده‌سال به این‌سو هر روز به شکلی در این کشور تکرار می‌شود؛ گاهی در راه‌پیمایی، گاهی در خاک‌سپاری، گاهی در عروسی‌ در جنوب، گاهی در میدانِ مسابقه در شمال. این فاجعه هر روز هست و هر روز مردم افغانستان در هر گوشه از این خاک، وقتی از خانه‌های‌شان بیرون می‌شوند، اُمید زیادی به برگشت ندارند.
سال‌هاست که این مردم در میانِ هول و ولا زنده‌گی می‌کنند. سال‎‌هاست که این مردم طعمِ شیرینِ زنده‌گی را از یاد برده‌اند. با این حال زمام‌داران‌شان حتا از مرگِ‌ِ آن‌ها نیز بهرۀ سیاسی می‌برند. اشرف‌غنی زمانی که زمامِ ارگ را به‌دست گرفت، از پایانِ جنگ حرف ‌زد و چنان وانمود ‌کرد که هیچ‌کس غیر از او قادر به پایانِ این مصیبتِ کلان نیست. او هر زمانی که فاجعه‌یی در این کشور رخ داد، فریاد زد که انتقامِ قربانیان را می‌گیریم. همان‌گونه که در مراسم ۲۸ اسد این وعده را سپرد. اما هیچ‌گاه معلوم نشد که این انتقام‌گیری چه زمانی انجام می‌شود؟ چه زمانی زمام‎‌دارانِ این مُلک از جان و مالِ مردم واقعاً حراست می‌کنند؟
آقای غنی هیچ‌گاه واقعاً به روی تروریست‌ها و جنایت‌کاران سلاح نگرفته است. او همواره تلاش کرده که از چنین وضعیت‌هایی به نفعِ خود بهره ببرد. آیا شرم نیست که با توجه به ابعاد فاجعۀ ۲۶ اسد، هنوز هم دم از صـلح با طالبان بزنیم؟ وقتی مسوولیتِ حملۀ شب ۲۶ اسد را گروه داعش به عهده گرفت، آقای غنی اعلام کرد که افرادِ این گروه را افشا می‌کند. پرسش این‌جاست که او چه شناختی از این گروه دارد؟ اگر او و یا نهادهای امنیتی افراد این گروه را شناسایی کرده‌اند، چرا به دنبال گرفتاریِ آن‎ها نیستند؟
آقای غنی فاجعۀ ۲۶ اسد را «آزمون الهی» می‎خواند و در گفت‌وگویِ تلویزیونی‌اش در پاسخ به پرسشِ آسیب‎دیده‌گانِ این حادثه پیرامون امنیتِ آیندۀشان، با تفاخر از کمکِ دولت به خانواده‌هایِ شهدا و دیدار با آنان سخن می‌گوید و پاسخِ اصلی را فرو می‌گذارد. اما به آقای غنی باید گفت آیا این مصیبت‌ها آزمون الهی اند یا نتیجۀ بی‌کاره‌گیِ حکومتِ قوم‌محور و ظالمانۀ شما؟
مسلماً آنچه در این کشور اتفاق می‌افتد، آزمون الهی نیست؛ زبونی و مسوولیت‌ناپذیریِ زمام‌داران است. اگر آن‌ها خودشان و فرزندان‌شان در تیررسِ حملاتِ تروریست‌ها قرار می‎‌داشتند، دیگر از آزمون الهی سخن نمی‌گفتند. خانواده‌های اکثرِ زمام‌داران و مقام‌های بلندپایۀ کشور در خارج زنده‌گی می‌کنند، خودشان در میان حصارهای سنگی قرار دارند، وقتی از جایی به جایِ دیگر می‌روند، گروه‌گروه افراد مسلح از آن‌ها مواظبت می‌کنند و ساعت‌ها راه‌ها را به روی مردم می‌بندند. اگر مقام‌های کشور واقعاً در آن هول و ولایی که شهروندان این کشور به‌سر می‌برند، به‌سر می‌بردند، آنگاه چنین ساده با خون‌شان معامله نمی‌کردند.
از سوی دیگر، چه تفاوتی میان داعش و طالبان وجود دارد؟ مگر نام دیگرِ طالبان داعش نیست؟ همین حالا در چهارطرفِ کابل گروهک‌های تروریستی کمین گرفته‌اند، ولی هیچ اقدامی برای مقابله با آن‌ها روی دست گرفته نمی‌شود. دلیلِ این امر چیست؟ آیا حکومت قادر به مبارزه با گروه‌های تروریستی نیست و یا ملاحظاتِ دیگری وجود دارد؟
وضعیت فعلی، وضعیتی نیست که بتوان به آن ادامه داد. افغانستان در نقطۀ انفجار قرار گرفته است. از یک‌طرف امریکایی‌ها در حالِ امضای توافق‌نامه با طالبان اند و از طرف دیگر، مردم افغانستان با حکومتی روبه‌رو اند که قادر به دفاع حتا از خودش نیست. در پشت حصارهای سنگی، هر کسی می‌تواند فریاد بزند و از انتقام سخن بگوید، اما مرد میدان کسی است که از پشت حصارهای سنگی بیرون شود و بتواند در کنار مردم از خون و شرف‌شان حمایت کند. امروز آقای غنی خود را با امان‌الله خان و داوود خان مقایسه می‌کند، اما آیا او به اندازۀ هرکدام از آن‌ها جرأت و شهامتِ بودن در میان مردم را دارد؟
آقای غنی هرگز به آن معنایِ واقعی در افغانستان زنده‌گی نکرده است. عمرِ او در بیرون از کشور و به‌‎ویژه امریکا گذشته است. او هرگز درد و رنجِ این مردم را احساس نکرده و حالا نیز احساس نمی‌کند. او مسعود نیست که لباسِ رزم بپوشد و از آزادی این سرزمین پاسداری کند. کسانی که به مقام بزرگ رهبریِ یک کشور می‎‌رسند، با زحمت و رنج می‌رسند و نه به‌وسیلۀ کشورهای خارجی. آقای غنی پس از سقوط رژیم طالبان، از راه هـوا به افغانستان آمد و تا حال حتا زادگاهِ خویش (لوگر) را از راهِ زمین ندیده است. چنین کسی با کدام انگیزه و اندیشه می‌تواند از این سرزمین و مردمانش محافظت کند؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.