- ۱۵ سنبله ۱۳۹۸
این گزاره که «انقلاب بدون آگاهی، فاجعه است» را همه شنیدهایم، اما از فحوایِ این گزارۀ معقول میتوان گزارههایِ معقولِ دیگری نیز استخراج کرد، از جمله اینکه: «صلح بدون مشارکت مردم، نتیجهاش جنگ خواهد بود!»
استخراجِ گزارۀ دومی از این بابت است که این روزها دیده میشود که توافقنامۀ صلح با طالبان نهایی میشود درحالیکه مردم افغانستان که طرفِ اصلیِ جنگ محسوب میشوند، هیچ نمایندهیی در این مذاکرات نداشتهاند و امریکاییها و طالبان نیز هیچکدام لازم ندیدهاند که چندیوچونیِ موافقتنامۀ قریبالامضایشان را به سمع و نظرِ مردم برسانند.
در میانۀ این خودسری و انفعالِ مرگبار، احمد مسعود فرزند قهرمان ملیِ افغانستان بهقاطعیتِ تمام اعلام موضع نموده که برای صلح و جنگِ احتمالی، آمادهگیهایِ لازم را خواهد گرفت. صحبتهایِ او در کمالِ متانت نشان میدهد که هر دو گزارۀ آغازینِ متن را بهزیبایی میفهمد و در خلایِ موجود حاضر است بارِ یک مسوولیتِ بسیار سنگین را به دوش بکشد.
اما این «خلای موجود» و آن «بار مسوولیتِ سنگین» که به دوشِ احمد افتاده، چیست؟
هجده سال پیش، پدر احمد مسعود یعنی قهـرمان ملیِ کشور در اوجِ تلاشهایِ خستهگیناپذیرش برای نجات افغانستان از تروریسم و تشکیل یک دولتِ ملی با پایههای وسیع مردمی، توسط دو انتحاری عرب به شهادت رسید و شهادتِ او در کنار حوادث ۱۱ سپتمبر، زمینهساز توجه جامعۀ جهانی به تروریسم و موقعیتِ کانونیِ افغانستان در این ارتباط شد. در آن زمان که احمد ۱۲ سال سن داشت، انبوهِ یارانِ پدرش آنهم در بزنگاهِ رجوع جامعۀ بینالملل به این کشور، این امید را به میان آورده بود که دوستان و یارانِ ویژۀ مسعود راه و آرمانِ او را ادامه میدهند و دولتی به معنای واقعی ملی، متکثر و صلحآفرین را به میان خواهند آورد.
اما متأسفانه تجاربِ هجده سالِ گذشته تا امروز که یگانهفرزند شهید مسعود پا به سیسالهگی نهاده است، نشان داد که یاران و دوستانِ خاصِ مسعود، همه در شعاعِ بازیهای سیاسی در محورِ کسبِ قدرت و ثروت ذوب شدند و در نتیجه هم محبوبیتشان را در نزد مردم از دست دادند و هم تواناییشان را برای اثرگذاری مثبت بر اوضاع افغانستان. آنها در معادلات سیاسی، از آنجا که آرمانهای اصیلِ قهرمان ملی و از همه مهمتر آرمانهایِ پاکِ مردمِ مجاهد را فراموش کردند، بهتدریج از پایگاههایِ مردمیشان فاصله گرفتند و این دور شدن از مردم، آنان را به اشتباهاتِ سیاسیِ متعددی سوق داد که نتیجهاش را امروزه در دولتداریِ فاسد و فرومانده در جنگ و صلح به تلخترین شکلِ آن شاهد هستیم.
مسعود جوان، از سکوتی هجدهساله و پُر از پنـد و آموزه سر برآورده است: تحصیل کرده، از دانش سیاسی و نظامیِ مُدرن و معاصرِ خود توشهها گرفته، رمز و رازهایِ مبارزاتِ پدرش را مطالعه نموده و از اشتباهاتِ صورتگرفته در دورۀ پس از مسعود آموخته است. او به زبان انگلیسی، روان صحبت میکند و به پشتوانۀ آن، دنیای امروز و مناسبات پیچیدۀ آن را بهخوبی میفهمد اما در پهلوی آن، از آرزوهایِ دیرین و تلنبارشدۀ مردم و جامعهاش فارغ نمانده و توانسته میان گذشته و امروز رابطههای منطقیِ زیادی را دریافت کند و میان امروز و آینده نیز هشدارهای جدییی را برجسته سازد.
احمد مسعود فضای سیاسیِ امروز را یک خلایِ خطرناک تشخیص کرده؛ فضایی که در آن یارانِ ویژۀ مسعود ضعیف ظاهر شدند و نهتنها نتوانستند آرمانهای ملی و افغانستانشمولِ قهرمان ملی را محقق سازند، بلکه هستۀ مقاومت علیه تروریسم و تجاوز را در معرض فروپاشی قرار دادند. او از تحرکاتِ اخیرِ امریکا زیر نامِ صلح بهدلیلِ عدم حضور مردم و نمایندهگانشان در آن بیمناک است و به صلحی که در یکطرفِ آن گروهی با انبوهِ سوابق تروریستی و در طرف دیگرِ آن قدرتهای بیرونی قرار داشته باشد، به دیدۀ شک مینگرد و میگوید: برای فردایی که در آن باز مردم افغانستان میتوانند مورد ترور و تجاوز قرار بگیرند، باید آمادهگی گرفت.
مسعود جوان پس از هجده سال ضعف و ناکامیِ دوستان پُرنامونشانِ پدرش، آماده شده که بارِ مسوولیتِ سنگینِ آمادهگی برای صلحوجنگِ احتمالی را خود بر دوش بگیرد و در این راه، یاریِ میلیونها دوست و یاورِ بینامونشانِ قهرمان ملی را بسیج کند و از یک آدرسِ واحد اولاً در عرصۀ سیاست و دیپلماسی به سودِ مردم نقش ایفا کند و ثانیاً در صورت ضرورت و ناگزیری، در میدان جنگ برزمد تا اینکه آغازی دوباره را برای همه رقم زند.
Comments are closed.