برقراری نظام اسلامی معتدل و مردم‌سالار از آرزوهای دیرینه شهید مسعود بود/گفت‌وگو با دکتور خلیل‌الرحمن حنانی از یاران قهرمان ملی افغانستان

گزارشگر:گفت‌وگوکننده: هارون مجیدی - ۱۷ سنبله ۱۳۹۸

اشاره: دکتر خلیل‌الرحمن حنانی متولد ۱۹۵۸ میلادی، بازارک، ولایت پنجشیر است. آموزش‌های ابتدایی و لیسه را در دارالعلوم عربی کابل در سال ۱۹۸۰ میلادی در کابل، به پایان رساند.
اما به سبب شرایط اختناق‌آور رژیم کمونیستی (حزب دموکراتیک خلق) ناگزیر به هجرت به پاکستان شد و بعد از سپری کردن هشت ماه در پشاور، در ماه سرطان سال ۱۹۸۱ میلادی دوباره به افغانستان برگشت و بلافاصله با شهید احمدشاه مسعود از نزدیک آشنا شد و در بخش‌های مختلف جبهه پنجشیر مصروف جهاد و مبارزه با رژیم کمونیستی و شوروی‌ها گردید و سپس در سال ۱۳۶۵ خورشیدی، در همراهی با احمدشاه مسعود به صفحات شمال رفت و تا سال ۱۹۹۱ در بخش‌های مختلف شورای نظارِ جمعیت اسلامی افغانستان فعالیت داشت.
در سال ۱۹۹۱ میلادی، برای اجرای برخی امور به پاکستان رفت و در آنجا علاقه‌مندی برای ادامۀ تحصیلات عالی افزایش یافت. در نتیجه ابتدا شامل دانشگاه بین‌المللی اسلامی – اسلام‌آباد شد و پس از یک مدت، به دانشگاه ام‌القری در مکه مکرمه، عربستان سعودی پذیرفته شده و در سال ۱۹۹۳ به عربستان سعودی رفت و پس از فراغت از انستیتوت زبان عربی، وارد دانشکدۀ شرعیات دانشگاه ام‌القری شد و در سال ۱۹۹۸، لیسانس خود را در رشتۀ قضا گرفته و پس از آن کارشناسی ارشد خود را در سال ۲۰۰۳ در اصول فقه از آن دانشگاه به‌دست آورد. آقای حنانی در سال ۲۰۰۶، دکتورای خود را در مطالعات اسلامی از دانشگاه النیلین، سودان به‌دست آورده است.
خلیل الرحمن حنانی در ماه اسد ۱۳۸۱ خورشیدی مطابق به اگست ۲۰۰۲ میلادی شامل وزارت امور خارجه شد و یکی از کارمندان برجسته این وزارت بود؛ و در سال ۲۰۰۷ میلادی به حیث معاون مدیریت چهارم سیاسی در امور اتحادیه اروپا، اروپای شمالی و جنوبی مقرر شد و تا قوس ۱۳۸۹ خورشیدی اجرا عمل کرد. او حالا نیز به عنوان دیپلمات در این وزارت کار می‌کند.
در این گفت‌وگو عزم آن داشتیم تا زنده‌گی مبارزاتی آقای حنانی را با خاطراتش از شهید احمدشاه مسعود بپرسیم، اما ایشان در نوشتۀ دیگری که در همین شمارۀ ماندگار منتشر شده، بخشی از آن پرسش‌ها را پاسخ نوشته و این گفت‌وگو حاصل بخش دیگری از پرسش‌ها که می‌خوانید:

——————————————

mandegar*چرا احمدشاه مسعود تصمیم گرفت که در شرایط حساسی شورای نظار ساخته شود و این شورا را چگونه ساخت؟
تجربۀ شش حملۀ قوای شوروی بر پنجشیر در سه سال ۱۳۵۹ ـ ۱۳۶۱ نشان داد اگر جبهه پنجشیر به تنهایی در برابر حملات مکرر قوای شوروی قرار گیرد، با مشکلات زیادی رو به‌رو می‌شود، به‌خصوص اینکه دولت به آسانی می‌توانست دهن دره را برای رفت‌وآمد وسایل نقلیه ببندد و پنجشیر را از طریق مناطق همجوار آن در محاصره قرار دهد که البته این کار مردم و مجاهدین را در مضیقۀ بی‌سابقه قرار می‌داد. یکی از اسباب آتش‌بس جبهۀ پنجشیر با قوای شوروی در سال ۱۳۶۱ هم همین امر بود که پنجشیر از این وضعیت کشیده شود. آمرصاحب آتش‌بس با قوای شوروی را فرصتی می‌دانست برای خروج جبهه از حلقه محاصره طبیعت، توسعه قلمرو آن و زمینه‌سازی برای تطبیق برنامه‌ها و نقشه‌هایی که برای آینده کشیده بود. بنابرآن، پیش از اینکه آتش‌بس یک‌ساله به پایان برسد، آمرصاحب شمار زیادی از آمرین و فرماندهان مجاهدین ولایات بدخشان، تخار، کندز، بغلان، پروان و کاپیسا و برخی مناطق دیگر را به منطقه «شرشر» ولسوالی اشکمش دعوت کرد. در این جلسه که در قوس ۱۳۶۲ دایر شد، چگونگی هماهنگی میان جبهات جهادی مورد بحث قرار گرفت و آمرصاحب برنامه‌های خود را برای آنان اعلام کرد که مورد قبول اشتراک کننده‌گان واقع شد. در جلسۀ شرشر تنها قوماندانان جمعیت اشتراک نداشتند، بلکه شماری از فرماندهان تنظیم‌های جهادی دیگر که با جمعیت هم‌سویی داشتند، نیز اشتراک داشتند.
لازم به یادآوری می‌دانم، پیش از تدویر جلسۀ شرشر آمرصاحب با استاد ذبیح‌الله خان، آمر جهادی بلخ که به پنجشیر آمده بود، آغاز یک کار جدید در سمت شمال را کشور را هماهنگ کرده بود که قرار بود ایشان برنامۀ مشابهی را برای تنظیم جبهات جهادی پنج ولایت دیگر سمت شمال روی دست گیرد که متأسفانه در قوس سال ۱۳۶۳ استاد ذبیح‌الله خان به شهادت رسید و برنامه برای سال‌های دیگر به تعویق افتاد.

*شما در شورای نظار چه کارهای را پیش می‌بردید و چرا این شورا لغو شد؟
راجع به موقعیت و کارهای خود در شورای نظار در مطلب قبلی نکاتی عرض شده است، اما می‌خواهم راجع به کارهای شورای نظار صحبت کنم. شورای نظار در جریان نُه سال موجودیت خود، کارهای بزرگی در سطح حداقل پانزده ولایت انجام داد. جبهات جهادی که توسط فرماندهان یک تنظیم اداره می‌شدند، در بین خود هماهنگی نداشتند، با تشکیل شورای نظار اکثریت جبهات جهادی جمعیت و تنظیم‌های هم‌سو به تدریج در ده ولایات شمالی، سه ولایت مرکزی و برخی ولایات شرقی افغانستان در هماهنگی و برنامۀ منظم کار می‌کردند. در این مدت جبهات منظم گردید و ارتش ساخته شد و علاوه بر دفع حملات مکرر قوای شوروی بر پنجشیر و خیلاب، چندین گارنیزیون دشمن در پنجشیر، فرخار، نهرین، کلفگان، کران و منجان، شهر تالقان، خواجه غار، ماورای کوکچه و غیره مناطق به‌دست آمد و مجاهدین آماده‌گی آن را پیدا کردند تا در سال ۱۳۷۱ حکومت داکتر نجیب‌الله را سقوط دهند. شورای نظار تنها در عرصۀ نظامی و سیاسی فعالیت نداشت، بلکه در حوزه‌های تعلیم و تربیه، عمران و بازسازی، صحت، ترانسپورت، خدمات عامه نیز کارهای مهمی انجام داده است. با تشکیل دولت اسلامی بعد از سقوط رژیم نجیب، موجودیت شورای نظار که اصولاً برای ایجاد هماهنگی‌های نظامی در چارچوب جمعیت اسلامی شکل گرفته بود، یک تشکیل غیر ضروری پنداشته شد، بنابرآن در سال ۱۳۷۱ منحل اعلان گردید.

*شما کدام بُعد زنده‌گی شهید مسعود را دوست دارید، او را بیشتر یک شخصیت نظامی می‌بینید یا سیاسی؟
آمرصاحب شخصیت چند بُعدی داشت، آنچه از ابعاد شخصیت او در ۲۳ سال مبارزه بیشتر زمینۀ تبلور پیدا کرد، بُعد نظامی بود. از نظر من بُعد سیاسی شخصیت او کمتر از بعد از نظامی نبود که فهم و فراست سیاسی بالایی داشت، اما من آنچه از ابعاد شخصیت او را دوست داشتم و می‌دارم، بُعد دین‌داری، پرهیزگاری، حیا و عفت کلام، اخلاق بزرگوارانه، صفا و صمیمیت، علم دوستی، ادب پروری و برخورد بی‌ریای او بود که متأسفانه کمتر مردم متوجه آن شده‌اند.

*با تمام درایت و تلاشی که شهید احمدشاه مسعود انجام داد چرا نتوانست جنگ‌ها در زمان حکومت اسلامی را مهار کند؟
احمدشاه مسعود زمانی مسوولیت وزارت دفاع را به عهده گرفت که اردوی افغانستان از هم پاشیده بود، حکمتیار از همان روز اول در صدد اسقاط دولت مجاهدین شد، یک روز هم آماده نشده که میلۀ توپ و تانک و راکت خود را از شهر کابل منحرف سازد، توطئه پشت توطئه، کودتا عقب کودتا و ائتلاف‌های ناهمگون و نامیمون را برای اسقاط حکومت سازمان‌دهی می‌کرد. از سوی دیگر، بقایای قوای مسلح رژیم نجیب که در بدنۀ قوای مسلح دولت جا گرفته بودند، تمام تلاش بخرج می‌دادند تا از اتفاق مجاهدین و ریشه گرفتن دولت جلوگیری کنند، تنظیم‌های جهادی که در تقسیم غنیمت و امتیاز در صف اول قرار می‌گرفتند، اکثریت به‌جز از دو تنظیم اتحاد اسلامی و حرکت اسلامی، از تحمل بار مسوولیت دفاع از دولت اسلامی شانه خالی می‌کردند. علاوه برآن حکومت‌های محلی و جزایر قدرت در ولایات مختلف تشکیل شده بود که نه تنها به حکومت مرکزی اطاعت و مساعدت نمی‌کردند، بلکه در صدد تضعیف و سقوط آن بودند. مهمتر از همه مخالفت آشکار دستگاه استخبارات و نظامیان پاکستان بود که در عقب تمام توطئه‌های قرار داشتند و تمام اعمال خرابکارانه علیه حکومت مجاهدین را مدیریت می‌کردند. مضاف بر همه بی‌تفاوتی و نظاره‌گری کشورهای بزرگ غربی بود که افغانستان را به حال خود و در چنگال آی.اس.آی رها کرده بودند تا هر چه می‌تواند، انجام دهد.
شما تصور کنید که با این همه مشکلات سیاسی و اقتصادی دولت و عوامل ناامنی فراوان و ضعف درونی حکومت مجاهدین، احمدشاه مسعود چطور می‌توانست با نیروی‌یی که تحت فرمان خود داشت، در کنار دو حزب کوچک‌تر در برابر توطئه‌های پی در پی و خرابکاری‌های گوناگون عمال داخلی و خارجی ایستاده‌گی کند؟ مشکلاتی که ۴۵ کشور جهان و در رأس ایالات متحده امریکا از مدیریت آن در این تقریباً بیست سال عاجز مانده‌اند.

*پس از عقب‌نشینی از کابل، جبهۀ مقاومت ملی مردم افغانستان ایجاد شد، چرا تصمیم ایجاد این جبهه گرفته شد و شهید مسعود در این دوران چگونه درخشید؟…
برقراری نظام اسلامی معتدل و …
پس از عقب‌نشینی حکومت مجاهدین از کابل و تسلط طالبان بر پایتخت و اکثریت ولایات افغانستان، اولین و یگانه منطقه‌یی که صدای مقاومت در برابر طالبان را بلند کرد، احمدشاه مسعود از درۀ پنجشیر بود. عملکرد طالبان در اثنا و بعد از تسلط بر مناطق باعث نارضایتی مردم و فرماندهان در بسیاری از ولایات شد، شماری که چاره‌یی جز مقاومت نداشتند، در صدد یافتن پایگاه مطمین و آدرس قابل اعتماد شدند که این آدرس همان حکومت مجاهدین به رهبری شهید استاد ربانی و جبهۀ مقاومت به مدیریت احمدشاه مسعود بود. تشکیل جبهۀ مقاومت یک ضرورت مرحله بود، کسانی در مناطق مختلف افغانستان از ولایات شرقی گرفته تا هرات و قندهار و هلمند مناطق مرکزی افغانستان و صفحات شمال کشور همه در محور مقاومت ملی و زیر چتر دولت مشروع افغانستان جمع شدند. دورۀ مقاومت برای آمرصاحب مهمترین دورۀ حیات او به حساب می‌آمد، زیرا او یگانه فرمانده بی‌رقیب این مرحله است که توانست ابعاد نظامی و سیاسی و اجتماعی شخصیت خود را در این مرحله بیشتر به نمایش بگذارد.

*از شهادت احمدشاه مسعود چگونه خبر شدید، آیا احساسات آن لحظه را به‌خاطر دارید…
سال ۱۳۸۰ برایم سال استثنایی بود، در این سال ۱۷ روز را با ایشان در پنجشیر سپری کردم و بعداً یک‌جا عازم فرخار شدیم، یک شب در چمن خوست‌ده ماندیم، فردای آن آمرصاحب به طرف خواجه بهاوالدین پرواز کرده و من با مرحوم مارشال عازم کشم بدخشان شدم تا از آنجا راهی پاکستان گردم. بیست روز بعد از آن تاریخ خبر حملۀ انتحاری به جان آمرصاحب در رسانه‌ها نشر شد. در این وقت من در عربستان سعودی بودم، ابتدا گفتند زخمی شده، باور کردیم و دل خود را بدان تسلی دادیم، بعد گفتند دو انگشت وی قطع شده، جراحت شدید برداشته و فعلاً حرف زده نمی‌تواند، اما زنده هست، باز هم خود را تسلی دادیم. نشر اخبار ضد و نقیض در جریان یک هفته، اذهان را آمادۀ شنیدن و پذیرفتن خبر شهادت او ساخت. واقعاً سخت بود باور کردنش، اصلاً باور کردن افغانستان و پنجشیرِ بی‌مسعود دشوار بود.
هنگامی که خبر شهادت او تایید شد، دیگر حرفی به گفتن نداشتم، دوستان به دیدنم در لیلیه دانشگاه می‌آمدند، همدیگر را به آغوش می‌کشیدیم و می‌گریستیم… حرفی نمی‌زدیم، هیچ‌کس به کسی تسلیت نمی‌گفت، فقط همه می‌گریستیم. در این رابطه دو خاطره به یادم مانده است، یکی از دوست عزیزم آقای حضرت شاه فرخاری که در آن زمان او هم در عربستان زنده‌گی می‌کرد، بعد از دقیق شدن خبر شهادت آمرصاحب به دیدنم به لیلیه آمده بود، با هم حرف نزدیم و فقط گریستیم؛ دوم از آقای قوی کوشان، مدیر مسوول هفته‌نامۀ امید که من در سوگ آمرصاحب مطلبی تهیه کرده بودم و جهت نشر آن را به او فکس می‌کردم، تماس گرفتم، همین که خود را معرفی کردم، از بُغض چیغ زد، هر دو خاموش شدیم و مدت‌ها گریستیم و گریستیم…. واقعاً لحظات نهایت دشوار بود.

*آیا برنامه و فکر مسعود امروز هم برای ساختن افغانستان کاربرد دارد و سیاست‌مداران چگونه از آن بهره جسته می‌توانند؟
در فکر و برنامۀ آمرصاحب مسعود چند اصل مهم نهادینه شده بود و در واقع مبارزه بیش از دو دهۀ او چه در دوران جهاد و چه در مقاومت پیرامون این چند اصل می‌چرخید: اسلام معتدل، حاکمیت ملی، استقلال سیاسی، عدالت اجتماعی، وحدت ملی، رفاه اقتصادی، صلح پایدار، عبور از اختلافات فرعی و چشم دوختن به منافع کلان کشور و پیدا کردن محیط سالم برای زنده‌گی در داخل کشور، در منطقه و جهان. هر کسی از کنش‌گران سیاسی که ادعای زعامت و خدمت به این کشور و مردم آن را دارد، می‌تواند با رعایت این اصول به قلب مردم مسلط شود و زمینه خدمت‌گزاری را برای خود فراهم کند.

*به عنوان سوال آخر، جوانان و نوجوانان فراوانی هجده سال از شهادتش هنوز هم او را دوست دارند و به عنوان الگو و قهرمان می‌شناسند، برای این جوانان چه گفتنی دارید، اینان چگونه می‌توانند مسعود را بشناسند؟
من به این باور هستم که هر قدر زمان سپری شود، اهمیت و جایگاه آمرصاحب نزد نسل جوان برجسته‌تر می‌شود و محبت او بر دل‌ها مسلط می‌گردد، نسل امروز نسلی است که در این حدود بیست سال اخیر بسیاری از کارها و برنامه‌ها را تجربه کرده و به قناعت‌هایی دست یافته است. در این هجده سال نسل جوان حاکمیت‌هایی را به تجربه گرفت که توسط بزرگترین و نیرومندترین کشورهای جهان با حدود دو صد هزار نیروی خارجی، اسلحه فوق‌العاده پیشرفته و صرف صدها میلیارد دالر حمایت می‌شد؛ نام‌دارترین تکنوکرات‌های افغانی و مشاوران کارکشتۀ خارجی برای پروسۀ دولت و ملت‌سازی به کار گرفته شده بودند، اما نتیجه همان شد که ما امروز به چشم سر می‌بینیم؛ بزرگترین قدرت جهان بعد از هجده سال جنگ و صرف تریلیون‌ها دالر با گروهی سر میز مذاکره می‌نشیند و ناگزیر به مصالحه می‌شود که با وجود قدرت و حمایت مالی و تسلیحاتی و نیروی جنگی تنظیم القاعده، پاکستان و دیگر گروه‌های تروریستی از این گرده، نتوانسته بود که مسعود را مقهور سازد و نیروی او را درهم بشکند.
پیام من به نسل جوان این است که احمدشاه مسعود را درست بشناسند، کارنامه و اخلاق او را سرمشق زنده‌گی خود قرار دهند. آمرصاحب شخصیت متوازن داشت، در فکر و عمل خود اعتدال‌پسند بود، جوانان را دوست می‌داشت و آنها را به کارهای مهم می‌گمارد و برای تحمل مسوولیت‌های بزرگتر آماده می‌ساخت. با بزرگان و اهل علم با احترام و فروتنی برخورد می‌نمود. هیچ‌گاه ناسزا، فحش و دشنام به زبان نمی‌آورد. با دوستان و یارانش صمیمی بود و در برابر دشمنان خود گذشت و مدارا داشت. در برخورد با عام مردم به دور از تظاهر و ریاکاری عمل می‌کرد. از ستم، فساد مالی و اخلاقی و بی‌عدالتی تنفر داشت و برای اصلاح آن تلاش می‌ورزید. حرف و کلامش همیشه شفاف، کوتاه و عام فهم بود. هر کس به او نزدیک و هم صحبت می‌شد، خود را شریک افکار و ایده‌های او حس یافت و گرویده او می‌شد. با قضایا با عقلانیت برخورد می‌کرد. از کارها و تصامیم مبتنی بر عاطفه و احساسات دوری می‌جست. در امور نظامی و فعالیت‌های محاربوی به کار اطلاعاتی و کشفی خیلی اهمیت می‌داد. به شورا و مشورت با اهل رأی و نظر اهمیت می‌داد، با طبقات مختلف جامعه در بخش‌های مربوطه مشورت می‌نمود، تصامیم کلان را در مشوره با همه طبقات جامعه اتخاذ می‌کرد. سخت علاقه‌مند کتاب و مطالعه بود و در هر حالت با خود کتاب می‌داشت و از هر فرصتی برای کسب معلومات و مطالعه استفاده می‌کرد. مباحثه و مناظره‌های علمی و ادبی با دانشمندان و روشنفکران و ادب دوستان را می‌پسندید. به شعر فارسی علاقه‌مند بود. آدمی سخت متدین و پرهیزگار بود، دین را عامل رهبری و کمال شخصیت انسان تلقی می‌کرد. با تعبیرهای افراط‌گرایانه و متحجرانه از اسلام مخالف بود. او دموکراسی را در شرایط فعلی کاراترین نظام برای جلوگیری از استبداد و دخالت دادن مردم در سرنوشت‌شان می‌دانست و تحقق عدالت اجتماعی را راه حل تنش‌های تباری در میان اقوام ساکن این کشور. برای اتحاد و صلح اولویت قایل بود. من در مطلب جداگانه‌یی جانبازی او را برای برقراری صلح در ۱۳ مورد نوشته‌ام که چگونه آمرصاحب صلح را به قیمت حیات خود پذیرفته بود. تصویر احمدشاه مسعود برای افغانستان، از لحاظ سیاسی یک کشور با ثبات و مقتدر، و از نظر اقتصادی پیشرفته و شگوفا بود. تحقق صلح و ثبات در افغانستان، تأمین عدالت اجتماعی، رفاه عامه و پیشرفت کشور، برقراری نظام اسلامی معتدل و مردم‌سالار از آرزوهای دیرینه او بود که متأسفانه در حیات خود بدان دست نیافت ـ رحمه الله.
اینها می‌تواند خطوط درشت در نقشه راه جوانان و نسل جوان برای عبور از بحران فعلی و رسیدن به افغانستانی به دور از تروریسم، افراط‌گرایی، بی‌عدالتی، تبعیض تباری و اجتماعی، با ثبات و برخوردار از رفاه روانی و اجتماعی باشد.

*استاد گرامی! فراوان سپاسگزارم که برای این گفت‌وگو فرصت گذاشتید.
از شما هم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.