- ۲۲ سنبله ۱۳۹۸
توقف گفتوگوهای صلح میان امریکا و طالبان، امری غیرقابل پیشبینی و یا آنطور که سخنگویان ارگ مدعیِ آن اند، دستاورد حکومت نبود. این گفتوگوها از آغاز نیز روشِ مناسب و قابل اطمینان نداشت و هر لحظه انتظار میرفت که به سرنوشتِ فعلی دچار شود. هرچند هنوز هم نمیتوان با قاطعیت مطمین بود که دیگر هیچ گفتوگویی میان امریکا و طالبان در آینده انجام نخواهد شد.
دونالد ترامپ رییسجمهوری امریکا، سیاستمداری نابههنگام است، او همانطور که با یک توییت گفتوگوهای صلح را متوقف کرد، میتواند با توییتی دیگر دوباره آن را آغاز کنـد. گفتوگوهای صلحی که میان امریکا و طالبان آغاز شده بود، به هیچ صورت گفتوگوهای صلحِ افغانستان نبودند و نه هم انتظار میرفت که این گفتوگوها به استقرار صلحِ پایدار و دایمی در کشور منجر شود.
گفتوگوهای صلح امریکا و طالبان، گفتوگوهای صلحِ امریکا بودند، هرچند که امریکا در این گفتوگوها تلاش داشت که بهنحوی طالبان را قناعت دهد که آن را به گفتوگوهای صلحِ افغانستان و زمینهیی برای آتشبس بکشاند؛ ولی در گام نخست و اساسی، امریکاییها میخواستند که خود را از مخمصۀ جنگِ افغانستان بیرون کنند. اما ظاهراً طالبان برداشتی درست از چانهزنیها و وارد کردنِ فشار بر طرف مقابل نداشتند و به همین دلیل هم نتوانستند این گفتوگوها را آنگونه که میخواستند، با امتیازگیریهای کلانِ سیاسی به نفعِ خود رقم زنند. حالا این گروه هارتر و بیپرواتر از گذشته، تلاش میورزد که با ریختاندن خونِ بیگناهانِ بیشتری جبران خسارت کند.
مشکل اساسی اینجاست که تاوان توقفِ گفتوگوهای صلح میان امریکا و طالبان را مردم افغانستان میپردازند. مردم از یکطرف با گروههای دهشتافکن و جنایتپیشه روبهرو استند که هدف اصلیِ آنها بردن افغانستان به گذشتۀ تاریک و دشوار است و از طرفِ دیگر با حکومتی مقابل اند که با وجود ادعای جمهوریت و مردمسالاری، دستِ کمی از گروههای افراطگرا و تمامیتخواه ندارد. کاش اگر یک طرفِ قضیه گروههای جنایتپیشه قرار داشتند، طرف دیگر حکومت و رهبرانی میبودند که دلشان به مردم و کشورشان میسوخت و با دلسوزی برای نجات کشور از بحران موجود تلاش میورزیدند. متأسفانه چنین نیست و این درد بزرگی است!
شاید ما چیزهایی به نام انتخابات و جمهوریت داشته باشیم، ولی در عمل این سازوکارها در خدمت به استبداد و خودکامهگیِ یک قشر بهخصوص با اهدافِ مشخص قرار دارند. نباید دلخوش به این بود که در کشور انتخابات و جمهوریت وجود دارد. وقتی انتخابات و جمهوریت آلۀ دستِ دیکتاتورها میشود، ماهیت و ارزشِ خود را از دست میدهد. سفرِ هجدهسالۀ مردم افغانستان در بستر مردمسالاری، سفرِ آسانی نبود. هرچند که نباید نظامِ بهوجود آمده پس از طالبان را با هیچ یک از دورههای چهل سالِ اخیر مقایسه کرد؛ ولی نظام پس از طالبان نیز که در آغازِ راه امیدهای زیادی خلق کرده بود، از جانب یک قشرِ فاسد و تمامیتخواه به گروگان گرفته شد. مردم افغانستان در هیچ یک از انتخاباتهای ریاستجمهوریِ این سالها به آرزوهایشان دست پیدا نکردند. در سه انتخاباتِ گذشته آنچه که بر سرِ آرای مردم آورده شد، آنها را بهشدت از حکومتهایی که فقط لاف و چپاول را در چانته داشتند، مأیوس و سرخورده ساخت. رهبرانِ فعلی که پنج سال زعامت کشور را با ناکامیهایِ آشکارشان در قبضه داشتند، چه چیزی به مردم هدیه کردند؟ آیا آنها توانستند امنیت، کار، بهداشت، نان و عدالت به مردم هدیه دهند؟ آیا آنها در پنج سالِ گذشته وعدههایی را که در کارزارهای انتخاباتیشان داده بودند، حتا به یاد آوردند؟
آقایان غنی و عبدالله امروز چه دستاوردی دارند که یک بارِ دیگر خود را شایستۀ گزینش برای رهبری آیندۀ کشور میدانند؟ در کشورهای غربی حداقل اینقدر شرم و حیا وجود دارد که حاکمان در صورتِ ناکامی بار دیگر خود را نامزد انتخابات نسازند، ولی در افغانستان هیچ حاکمی نیست که ناکامیهای خود را بپذیرد و دیگر در انتخابات شرکت نکند. آقای غنی طوری صحبت میکند که مردم باید قدردانِ او هم باشند که فردی چون او قبول کرده است که آنهمه امکانات در غرب را ترک کند و بیاید در کشوری مثل افغانستان رهبری مردم را به عهده بگیرد. نگاه آقای غنی به مردم، نگاهی طلبکارانه است. مردم در نگاهِ او هیچ ارزشی ندارند. کُل انتخابات و جمهوریت برای او یک بازی سیاسی است تا از هر راهِ ممکن خود را بر ارادۀ مردم تحمیل کند. در چنین وضعیتی، بازندۀ اصلی کیها اند؟ آیا مردم افغانستان نیستند که در عین داشتن کشوری فقیر، بیثبات و ناامن حکومتهای تحمیلی و فریبکار را نیز تحمل میکنند؟
Comments are closed.