گزارشگر:حاجی عبدالرحیم ۱۳ میزان ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
از آن جا دوباره برگشتم و چون به نزدیک کلوپ جبلالسراج رسیدم، خواستم تا از حاجی صاحب عبدالقدیر خان خبر بگیرم. برایم گفته شد که تشریف ندارد و به طرف خط جنگ رفته است. منتظر ماندم. حدود نیم ساعت بعد بود که حاجی صاحب تشریف آورد. وقتی از موتر پیاده شد، جعفر دستیارش با او بود که یک محافظ نیز آن ها را همراهی میکرد. با یک لبخند زیبا و منحصر به خودش با من احوالپرسی نمود و گفت: صبح زود بعد از چای طرف خط رفتم تا از قوماندانها و مجاهدین احوالگیری کنم تا نگویند که کلانها از ما خبر نمیگیرند و نیز چند بار به چاریکار و جبلالسراج رفتوآمد نمودم تا مردم بدانند که ما در هر شرایطی با آنها هستیم. وی افزود که شب با آمرصاحب صحبت کردم، فضل خدا همه کارها خوب است، از آمادهگی مجاهدین برای جنگ در کنر و لغمان یادآوری کردند.
سپس از حضور شان اجازه گرفتم و دوباره به پنجشیر آمدم. از منطقه سریچه گذشتم و نزدیک بازارک بود که آمرصاحب از جهت مقابل آمد، پیاده شدم و با عجله نزدیک موترشان رفتم. محمدگل خان سر جلو بود. آمرصاحب فرمود: بیا بنشین، گلبهار نزد استاد سیاف برویم. جمشید خان در سیت عقب نشسته بود. گزارشهای خود از روند اکمالات را برای شان بیان نمودم. سرانجام به منطقه شرکت رسیدیم. اکثر اعضای شورای رهبری دولت در آن جا حضور داشتند و آمرصاحب از پلان حملات طالبان به آنها اطلاع داد. ساعت یازده پیش از ظهر به مرکز سَوق و اداره در منطقه گلبهار آمدیم. آمرصاحب تصمیم داشت نان چاشت را آن جا بماند تا قوماندانان خط را در جریان حملات دشمن قرار دهد. از خاواک اطلاع رسید که در قسمت حفر مواضعی که در چند نقطه باید انجام میشد، کاری صورت نگرفته است. بدون تأخیر هلیکوپتر را خواست و به پنجشیر آمدیم و از آن جا عاجل با آمرصاحب پنجشیر طرف خاواک رفتند تا کارِ کندن مواضع را عملاً زیر نظر خودش شروع کنند.
آمرصاحب به مردم خاواک هدایت داد تا فامیلهای شان را عقب بکشند و در صورتِ رخنه طالبان، تمام خانههای خاواک باید حریق شوند تا جای بودوباش برای طالبان باقی نماند. شبهنگام در حالی به خانه برگشت که تمام کارها تا حدودی رو بهراه شده بود.
آمرصاحب فردای آن روز به طرف خواجه بهاءالدین ولایت تخار رفت تا حمله بر تخار را سازماندهی کند. فامیل خود را به شهر دوشنبه تاجیکستان فرستاد. قوماندان صاحب گدا محمد که فرمانده عمومی خاواک بود، به طرف کوتل رفت. طالبان با سه هزار و پنج صد عراده موتر پَیکپ که با مُحاسبه حد اوسط پنج نفر در هر موتر، تعداد افراد شان در مجموع به هفده هزار نفر بالغ میگردید، مُجهز با چهار چَین تانک و ده موتر زییو از راه دوشی به خنجان آمدند. وقتی خواستند از آن جا داخل اندراب شوند، با مقاومت سرسخت مجاهدین تحت فرمان جلال خان باجگاه که نقاط مرتفع چپِ سرک را در اختیار داشت، مواجه شدند. بعضی از فرماندهان طالبان به این نظر بودند که باجگاه باید تصفیه شود، اما ملا برادر قبول نکرد و بالاخره سه صد نفر افراد خود را در دهن دره گذاشتند تا از حملات جلوگیری کنند.
قوای طالبان بعد از چند ساعت وارد اندراب شدند. ملا فاضل، لویدرستیز و ملا شکور با یک هزار و پنج صد نفر از راه «کیلهگی» به طرف نهرین آمدند و در تنگی نهرین با کمین مجاهدین و ماین برخوردند که تقریباً یک صد و سی نفر شان در این ماجرا تلف شدند و قوماندان صاحب ابرار خان از قریه درهای نهرین با چند نفر از مُجاهدین به شهادت رسیدند.
در جریان کمین، قوماندان بابه افضل خان و قوماندان نظیر خان که هردو از جلگه میباشند و فعلاً حیات دارند ، تا اخیر مقاومت کردند و چون فشار طالبان از توان شان بالا بود، مجبور به عقبنشینی گردیدند. چهارده عراده وسایط دشمن در برخورد با ماین از بین رفت. دو روز بعد طالبان بدون وسایط به صورت پیاده از منطقه «یَرم» گذشتند و از طریق کوتل مُرغ به اندراب داخل شدند. در آن جا وسایط شان از خنجان و اندراب آمد و «دِهصلاح» را مرکز قرار دادند.
ملا برادر و ملا اختر دو روز پیش از راه خنجان به منطقه دِهصلاح رسیده بودند و منتظر ملا فاضل و ملا شکور بودند. ملا برادر آرام نهنشست و به افراد خود دستور داد تا مردم محل و دُکانداران را دستگیر و به پُلخمری انتقال دهند. در حدود پنج صد نفر را دستگیر نمودند و به پُلخمری بردند و یک تعداد را هم کابل و به قندهار فرستادند که بعدها با اسیران خود تبادله کردند. در همین حالت به آنها خبر رسید که در تخار حملات شدید بر مواضع شان از چندین جناح آغاز گردید. ملا فاضل و ملا شکور با افرادی که ، از راه بغلان به طرف تخار در حرکت شدند زمان ملا فاضل قندز رسیدکه طلبان از تخار عقب نشینی کرده بودن. ملا برادر و ملا اختر با تعداد هفت هزار و پنج صد نفر مُجهز با موترهای پَیکپ از پُل حصار اندراب عبور کردند که قدم به قدم بیام۲۱ و دیسی همراهی شان میکرد. وقتی به قریه سراب رسیدند، آن جا تجمع نمودند و دیگهای خیرات را بهخاطر فتح بزرگ برپا کردند که از قضا دُعا و خیرات شان برعکس مُستجاب گردید. فضا بالای شان به ماتم تبدیل شد؛ سلاحهای ثقیله که از قبل در واخی جابهجا گردیده بودند، مرکز تجمع سراب را زیر آتش گرفتند که طی آن دهها نفر شان کشته و چندین وسایط شان تخریب گردیدند.
عصر همان روز خود را به دو طرف کوه نزدیک به کوتل خاواک رساندند و از دو جناح بر کوتل حمله کردند. از یکسو با سردی هوا و از سوی دیگر با مقاومتِ دور از انتظار مُواجه شدند و هر قدر کوشیدند تا ارتفاعات چپ و راست کوتل را تسخیر نمایند، نتوانستند که حتی یک قدم هم پیشرَوی کنند. این در حالی بود که طیارات شان نیز به بمباردمان خود ادامه میدادند. جنگ دو روز دوام پیدا کرد که طی آن دو نفر از مجاهدین سفیدچهر به شهادت رسیدند و دشمن نیز تلفات سنگینی را متحمل گردید. در تاریکی شب ملا برادر فرمان عقبنشینی را صادر کرد. زمانی که طالبان با عجله از دو طرف کوه به پایین رُخ ماندند، با ماینهای کارگذاریشده برخوردند که صدها نفر از افراد شان کشته و تعداد زیادی هم زخمی شدند و در یک مَنجلاب عجیب گیر مانده بودند؛ دیگر نه قوماندانی باقی مانده بود و نه افرادی! طالبان اسلحه و موترها را رها کردند و به داخل قریهجات فرار نمودند.
قوماندان خلیل خان اندرابی که همراه با سی نفر افراد مُسلح از قبل در منطقه «حنامک» متصل به پُل حصار خود را جابهجا نموده و با قوماندان صاحب گدا در ارتباط بود، هر از گاهی پُل را زیر آتش میگرفت. وقتی طالبان با حالتِ شکستخورده به پُل حصار رسیدند، در نتیجه اِزدحام شان زیر آتش دوامدار، پُل چوبی که و سایط از بالای آن عبور میکرد، سقوط کرد. در کنار پُل، آب دریا اندک بود، لذا موترهای شان ناچار به عبور از همان خالیگاه شدند. یکی از رانندهگان وسایط که از پنجشیر بود و حالا اسمش را به یاد ندارم، موتر خود را در خالیگاه دریا توقف میدهد و گیرباکس موتر را خراب و راه را مسدود میسازد. در چنین حالت تعدادی از پُل گذشته بودند و باقی به دست مجاهدین و مردم عام افتادند و چون مردم نوبهار، شاشان، قاصان، دِهصلاح، بنو، و باقی مناطق اندراب از وضع اطلاع یافتند، به آن جا هجوم آوردند و موترها را تصاحب کردند و تعدادی از طالبان را به اسارت درآوردند و در کُل بینصیب از غنیمت نماندند.
ملا برادر شخصاً از منطقه بنو به سمتِ چپ بدون آنکه شناخته شود، با پرداخت حدود سی هزار دالر خود را به خنجان میرساند و بقیه فرماندهان طالبان بهشمول ملا اخترمحمد با پای پیاده همراه با سرگروپها و افراد شان خود را از راههای مُمکن به خنجان رساندند و هر کس به نحوی در صدَد نجات جان خویش بود. اکثریت افراد شان کشته شدند و تعداد زیادی هم به اسارت مجاهدین درآمدند.زمانی خبر شکست طلبان به ملا فاضل رسیدکه وی قندز مصروف تدابیر دفاع خط چنزئی وبنگی بود وی ملاشکور وظیفه داد تا خط را منسجم کند با عجله همراه یک هزار هشت صد نفر خنجان آمد تا به کمک ملا برادر برسد وقتی خنجان رسید حالت را بر عکس تصور دید این زمان بود که دیگر امکان دوباره حمله در روحیه شان باقی نبود در چنین حالت خط دفاعی خنجان تا مدتی باقی ماند ملا فاضل قندز آمد وملا برادر کابل ، از جمع اُسرا یک تعداد شان با کسانی که از طرف طالبان گروگان گرفته شده بودند، تبادله شدند و متباقی به پنجشیر انتقال یافتند. در میان اسیرانی که به پنجشیر منتقل شدند، برادرِ ملا برادر به نام حاجی آغاجان نیز حضور داشت که بعدها وی را من در خط تگاب تبادله کردم.
مارشال صاحب فقید با تعدادی از مجاهدین خوست از راه کوتل سُچی آمد و در بین شاشان و قاصان جابهجا شدند. قوماندان مُصطفی خان که اکنون حیات اند ولی با تاسف قوماندان رسول خان جام شهادت نوشید ، قوماندان محمد لقاء خان مجاهدین را جمع و جور ساخته، جنگهای نامنظمی را در شاشان و قاصان بهراه انداخت که سبب تشویش دشمن گردید. زمانی که طالبان از کوتل خاواک عقب نشستند، قوماندانها مناطق خود را تصرف و دشمن را تا خنجان تعقیب کردند که در نتیجه اسلحه و وسایط زیادی از طالبان به دست آوردند. طالبان که قرار بود با هماهنگی از راه غوربند و سالنگ به خاواک تعرض خود را بالای مواضع سرِ تخت به پیش ببرند، دهها بار حمله نمودند تا سرِ تخت را اشغال کنند، اما با دادنِ تلفات زیاد موفق نشدند.
آمرصاحب شهید در بلندیهای مُشرف بر تخار، همزمان سلسله عملیاتی را بر تخار سازماندهی و برنامه ریزی میکرد و در عین حال جبهات خاواک، اندراب و سالنگ را از طریق ستلایت و مُخابره دوربُرد هدایت و رهبری مینمود و از وضع نابهسامان دشمن نیز مسئولین را در جریان قرار میداد. طالبان پس از شکست در خاواک و بلندیهای سالنگ، توان مقاومت را از دست دادند و در تخار نیز تاب نیاوردند. حملات مجاهدین از چند سو بر تخار صورت گرفت و دشمن با تحمل تلفات بیحد یک روز بعد از شکست خاواک، در تخار نیز شکست خورد و تا قندز عقب رفت . خط اول طالبان در منطقه چنزئی و بنگی قرار گرفت. آمرصاحب در جریان رهبری مستقیم عملیات تخار، با قوماندان صاحب گدا خان در خط خاواک و مارشال صاحب در اندراب و حاجی صاحب بهلول خان در بلندیهای سالنگ نیز تماس دوامدار داشت و از جزئیات خود را آگاه میساخت و راجع به قدمهای بعدی برای حفظ و کنترول اوضاع، هدایات لازم را صادر مینمود. حاجی صاحب بهلول خان که یکی از فرماندهان با تجربه و با اداره بوده و هیچ وقت در طول مُبارزاتش پشت به دشمن نکرده است، مسئولیت لوای حصه چهارم را به عنوان قوماندان عمومی مجاهدین سالنگ و پنجشیر در منطقه سرِ تخت به عهده داشت که یک نقطه مُهم استراتیژیکِ حاکم بر هردو مسیر بهشمار میرفت.
تقریباً پانزده روز را دربر گرفت که طی آن طالبان از راه سرک، حملات متعددی داشتند و باری موفق شدند تا مواضع سرِ کندا مشرف بر راستِ آشابه را که یک نقطه حاکم بهشمار میرفت و در آنجا افراد جنرال قسیم خان جابهجا بودند، به تصرف خود درآورند. شبهنگام بچای قندهار با یک گروپ از مولانا صاحب عبدالرحمن سیدخیلی شهید مواضع از دسترفته را دوباره تصرف نمودند. در منطقه پایین کندا که قوماندان صاحب گلحیدر خان سنگر داشت، با شش نفر همراهش چندین مورد حملات پیهم طلبان راهاندازی نمودند که در نتیجه طالبان شکست خوردند و با تلفات زیاد عقب نشستند. سردی هوا و ارتفاع بلند به طول هشت ساعت راه به رفتار اسپ و مرکب که شاید بعد از «میرسمیر» بلندترین نقطه در جنوب هندوکش باشد، بر مشکلات افزوده بود و با همه این مشکلات، خداوند لطف کرد و دشمنانِ تا دندان مُسلح ما که مغرورانه با تمام ساز و برگِ نظامی شان طبق یک پلان شوم دست به حمله زده بودند، با چنان شرمساری شکست خوردند که حتا چندین ماه بعد هم مُردههای خود را با گروگانها تبادله میکردند.
گرچه این جنگها و حملات برای قوماندانان و مردم عام در آن زمان عادی به نظر میرسید، اما تا جایی که من حالتِ آمرصاحب شهید را در شبانهروز از نزدیک ناظر بودم، هر لحظه فکر و ذهنش درگیر خاواک و بلندیهای سالنگ بود و میدانستم که آن حملات از گذشتهها تفاوت چند برابر داشت. با وجودی که دشمن از همه امکانات و تجهیزات لازم برخوردار بود، بازهم متحمل چنان شکست افتضاحآمیز گردید که ابداً فکر آن را نمیکرد و این امر به لُطف خداوند و ایستادهگی مجاهدین و حمایت و پشتیبانی مردم در عالَم اسباب برمیگردد و همچنان به رهبریت دُرست و سالم و صادق که در هر حالت رضای خدا را سرمشق کار خود قرار داده بود. خداوند ایشان را رحمت و مغفرت فرماید.
Comments are closed.