احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فهیم رحیقپور - ۲۳ سنبله ۱۳۹۸
بانو سیمون وی، فیلسوف فرانسوی، نظریۀ در روانشناسی اخلاق مطرح کرد که تحول ژرفی را در فلسفۀ اخلاق رقم زد. اصل نظریۀ او، بر مفهوم «توهم» استوار است. بانو وی، خاستگاه تمام شرور را در عالم انسانی، توهم، میداند. بانو آیراس مرداک، فیلسوف اخلاق انگلیسی، این نظریه را توسعه داد؛ ضمن اینکه، نظریۀ سلبی، سیمون وی را پذیرایی کرد، مفهوم ایجابی «تخیل» را بر آن افزود. مرداک به این نتیجه رسید که تخیل، برخلاف توهم، یک امر مثبت/ایجابی بوده و ممد حیات اخلاقی است. بانوی سومی که این نظریه را تا ژرفایی آن برد، فیلسوف آلمانی، هانا آرنت بود؛ آرنت، پژوهش در بارۀ، آدولف آیشمان افسر رژیم هیتلر انجام داد. او چند هزار، یهودی را در اردوگاه کار اجباری به قتل رساند. مطالعه آرنت، دربارۀ آیشمان، نشان داد که علت دست زدنی آیشمان به آن همه جنایت سترگ بشری و نسلکشی، توهم زدهگی و فقدان تخیل بود. امروزه اکثر فیلسوفان اخلاق، اعتقاد دارند که تخیل، یک امر مثبت و ضروری در اخلاق، فلسفه و سیاست است؛ زیرا تخیل برخلاف توهم، از واقعیت سرچشمه میگیرد، نه از توهم! به تعبیر، استاد ملکیان، فرق بین تخیل و توهم، مانند، تصور و تصدیق است: یعنی، تخیل، تصوری است که انسان با درنظرداشت واقعیتهای جامعه و تفکر، به آن دست مییازد؛ اما توهم، برخلاف تخیل، تصدیقی دور از واقعیتهاست. نمونۀ بارز توهم در جهان مدرن، نازیسم/حکومت رایش در آلمان، و طالبانیسم افغانی است: افکار متوهم هیتلر و ملا عمر، در باب ایجاد آرمانشهر فاشیستی، برای رسیدن به هدف، کشتار بیرحمانۀ انسان را، توجیه میکند. ادعایی توهمگرایی، ساختن بهشت برای شهروندان است. بنابراین، هرنوع خشونت را مجاز میداند. به تعبیر کارل پوپر فیلسوف برجسته قرن بیستم، آنانی که در زمین وعده بهشت دادهاند؛ زمین را به جهنم ساختند. به نظرم، مهمترین اشکال توهمگرایان این است که توهم را در ذهن خود، تصدیق میکنند و برای رسیدن به افکار متوهم، نسلکشی را به میاندازند؛ تا باشد که در زمین بهشت ایجاد کنند. توهم ملاعمری، برای حاکمیت یک قوم، و کشتار مردم بیگناه کشور و سوزانیدن خاک و تاک شمالی، نمونۀ بارز از توهم سیاسی است؛ زیرا این توهم، به شدت تکثرگرایی/پلورالیسم را انکار میکند. می گوید، حاکمیت در افغانستان، حق ماست و دیگران باید فرمانبردار و مطیع ما، باشند؛ دقیقاً شبیه تفکر هیتلر: که میخواست، جهان متکثر را به جهان واحد و یک رنگ سمتوسو، دهد.
باری، این تفکر متوهم در جهان سوم، به ویژه افغانستان، مسیر بنیادگرایی و تروریسم را پیمود؛ بنیادگرایی برای طالبان، وسیله مشروع و توجیه شدۀ بوده است که طالبان به هدف یک رنگ کردن جامعه و حذف سایر اقوام و ملتها از صحنۀ سیاسی، سوق داده است. اما از آنجایی که عصر مدرن، عصر بیداری ملتها و هویتها است، مردم در برابر این چنین توهمهای مفلوک و مفلوج همواره واکشن نشان داده و نه، گفته اند. یکی از رادمردان که در برابر چنین توه ها، همواره چون سخرههای ناشکن هندوکش، ایستاده، شهید احمدشاه مسعود رح، بوده است.
مسعود قدرت تخیل/تصور سیاسی و انسانی عجیب داشت: او جامعهیی را تصور میکرد که آیینۀ تمامنمای همه مردم افغانستان باشد، زنان مشارکت فعال داشته باشند، زعیم سیاسی باید از طریق انتخابات برگزیده شود، قدرت سیاسی در میان همه اقوام افغانستان، عادلانه توزیع شود، در امر توزیع ثروت، عدالت نمایان باشد، تفکر مذهبی متعادل باشد و اهل دانش و کار، بر کرسی سیاست تکیه بزند.
حالا پرسش این است که چه چیزی، فرمانده مسعود را به این قدرت تخیل سیاسی و انسانی رهمنون شد؟! باتوسل به نظریۀ آیراس مرداک، میتوان به قدرت اندیشه سیاسی مسعود، دست یافت: یعنی پرهیز از توهمگرایی و گرایش به امر ایجابی تخیل ممکن. در حالی که طرفهای درگیر با وی، طالبان تروریست، اهل توهم ناممکن بوده اند. همین تفکر و تخیل سیاسی فراخ فرماندۀ بیبدیل، خود شاهد برحضور هموارۀ او، در میان ما و جهانیان بوده است. امروزه، او موضوع پژوهش، نویسندهگان بزرگ جهان مانند، پروفیسور مایکل بری و سایر متفکران است؛ زیرا نتیجه پژوهش آنها، به خوبی نشان داده است که مسعود بدون عشق به جنگ، میجنگید؛ او جنگ را در برابر کسانی به کار گرفت که از منطق و سیاست علمی، فرسنگها مسافه داشتند. اهل گفتوگو، نبودند، حضور و هستی دیگران را انکار میکردند، توان تخیل سیاسی مبنی بر حضور همه ملتها را نداشتند، اهل تکفیر و افراط بودند، کشتار و نسلکشی را توجیه میکردند و تنها خود را حق مطلق میپنداشتند. آری! مسعود در برابر چنین رژیم وحشت آفرین تا آخرین رمق حیات ایستاد و به استبداد، کشتار، و خشونت نه گفت و به جهانیان آگاهانه هشدار داد که بنیادگرایی و تروریسم و طالبانیسم، روزی دامن همۀ کشورها را خواهد گرفت و این توهم در حال گسترش است. دریغا! که هیچ نیروی برای یاری او در برابر تروریسم جهانی و تفکر مردود، مقیم در افغانستان، نشتافت و او، خود به مبارزه با تروریسم پرداخت و تا نفس در بدن داشت، برای ایجاد یک جامعۀ انسانی و عاری از خشونت کوشید.
خدایش فرمانده شهید را بیامرزد و تفکر انسانی او را درمیان ما زنده نگهدارد.
Comments are closed.