احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نورالعین - ۱۵ میزان ۱۳۹۸
«ملا صاحب! گوشت و پوستش از تو، استخوانش از من! این بچه(پسر)ام است، هر قسمی که میشود، میخواهم درس را یاد بگیرد».
این نقل قولی است که چندینبار از زبان پدران زیادی شنیدهام که پسرانشان را به ملا امام مسجدشان سپردهاند و از آنان خواستهاند «هرگونه!» که میشود، به آنان درس یاد بدهند. این نقلوقول درخواست آموزش از ملاها، مروجترین متن درخواست است. درخواست میکنند که رحمی به حال پسرشان نشود و به هرگونهیی که ممکن است، ملا باید کودک را درس دینی یاد بدهد.
در تازهترین مورد، پسر ۱۱ سالهیی در روستایی از مربوطات ولایت تخار، توسط ملایی بهنام اسراییل، به دلیل تلفظ نادرست قرآنکریم، لتوکوب شده است. تصویری که از این کودک در رسانهها و شبکههای اجتماعی نشر شده، منزجرکننده است.
در آغاز ماه اسد سال ۱۳۹۵، ملایی در هرات، کودکی را از بس با خشم و خشونت آموزش داده بود، کارش به شفاخانه کشید. وحید (همان کودک) پس از این که ملای مسجد یا همان استادش، سر وی را به میز کوفته بود و کارش به شفاخانۀ عقلی و عصبی کشید.
وحید از بازگشت به مسجد و درسخواندن پیش ملا، ترسیده بود. از پدر و مادرش میخواست دیگر او را به مسجد برای درسخواندن نفرستند.
داستان وحید، شاید متوسطترین داستان شدت لتوکوب کودکان هنگام آموزش در همۀ مسجدها و شمار زیادی از مکتبهای کشور باشد. ماهها پیش، کودکی در یک مکتب دولتی در خیرخانه واقع در پایتخت کشور، مورد لتوکوب شدید آموزگارش قرار گرفته بود. ویدیوی لتوکوب شدید این کودک، در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد. این ویدیو نشان میداد که معلم، با بیرحمی تمام، کودک خُردسالی را چنان لتوکوب میکند که به گفتۀ عام: «دل سنگ هم آب میشود».
دیده میشود که لتوکوب کودکان، هرات و کندز و کابل ندارد. در هر جایی از افغانستان تقریباً در همۀ مسجدها و در میان شمار زیادی از مکتبها، آموزشِ آمیخته با خشونت و لتوکوب کودکان، امر عادی و حتمی است. حتا در مکتبهای پایتخت خشونت بر کودکان جریان دارد و هیچجایی در افغانستان، از اعمال خشونت بر کودکان در جریان آموزش، استثنا نیست. خشونتهایی چون شکستاندن دست و پا، ضربهزدن به بینی و خونریزی و لتوکوب با چوب و کیبل، امری عادی است.
ملا امام مسجد، در آغاز درس امروز، از درس گذشته میپرسد. هر کس نفهمید، «خوب صحیح» شکنجه میشود. برخی از کودکانی که درس را هم یاد داشته باشند، با دیدن صحنهی شکنجۀ کودک پیش از خود، درسها هم از یادش میرود. بعد او هم «لت» میخورد. بعد ملا یک بار به همه درس میدهد، پس از آن به کودکان فرصت میدهد که درس را بخوانند و اگر جراات کردند، بپرسند. بسیاری از کودکان، از ترس «لتخوردن» در امروز، نمیخواهند بپرسند و «لتخوردن» خود را نفهمیده به فردای آن روز موکول میکنند. فردا که ملا درس دیروز را میپرسد، هر کسی به هردلیلی نیاموخته باشد، «لت» میخورد.
لتوکوب و زیر فشار قراردادنِ کودک، به واقع تزریق اضطراب و نگرانی به او است و کاری برای ایجاد یک نسل مضطرب و خشونتپذیر! لتوکوب کودکان، کاری است برای تابعشدنِ کودکان به پذیرفتن اضطراب و در آینده خشونتکردن.
ملاهای مسجد و آموزگارانی که کودکان را برای اینکه دانش و کتاب بیاموزانند، لتوکوب میکنند، کاری جز آموزشدهی خشونتپراکنی، اضطراب و تروما نمیکنند. کودکان عقدهیی به بار خواهند آمد و اگر آزاد بمانند، از ملا و معلم، نفرتی دایمی خواهند داشت.
این نوشته را با همان نقل قول پدرانی که پسران شان را به ملای مسجد میسپارند، آغاز کردهام. یعنی میخواهم بگویم که خود پدران نیز در لتوکوبشدنِ کودکانشان نقش گسترده دارند. وقتی پدری دست پسرش را به دست ملا میسپارد و میگوید که «ملا صاحب! گوشتش از تو، استخوانش از من!»، کودکی که اندکی هوشیار باشد، از همهچیز در زیر دل نفرت پیدا میکند. بدبختانه مالکیت عام و تام پدران بر کودکان، هنوز در افغانستان عمومی و قطعی است. با شنیدن «گوشتش از تو، استخوانش از من» ملایی که کودک را آموزش میدهد، در اعمال خشونت بر وی، هیچگونه باکی نخواهد داشت. بسیاری از کودکان هستند که خشونتهای فراوانی را در مسجدها در جریان آموزش از سوی ملاها متقبل میشوند، اما به دلیل این که پدرشان گفته بود: «گوشتش از تو، استخوانش از من» از ابراز این خبر به پدرشان خودداری میکنند. حتا بسیاری از پدران، در صورتی که آسمان به زمین بیفتد و کودکان خبر لتوکوب خود توسط ملای مسجد را به پدرانشان بگویند، پدران نیز سر ستیز با پسر را در پیش میگیرند. با کودکان رفتار نادرست میکنند و دوباره آنان را به سوی مسجد میفرستند و میگویند که دیگر شکایت از «ملا صاحب» را تکرار نکنند.
پدران باید بدانند که آموزشگیری کودکشان با اعمال خشونت توسط هر کسی، به جای این که برای آیندۀ آن کودک سود داشته باشد، زیانبار خواهد بود. سوگمندانه در درازنای قرنها، اعمال خشونت در حال تدریس از سوی ملا امامان، به یک سنت بدل شده است و باور بسیاری از این ملاها، این است که بی آن که خشونت در میان باشد، کودکان چیزی را نمیآموزند. در حالی که این برداشت، به گونهی واضح و کامل، مزخرفترین برداشت در آموزش و پرورش است.
آموزشِ آمیخته با خشونت، آموزش سنتی در افغانستان بوده است. تا زمانی که لتوکوب توسط تدریس کنندهگان به حد بیماری مهلک و یا مرگ نرسد، خبرساز نمیشود. تنها سال پار، کودکی در ولایت هرات در پی خشونتهای یک ملا امام، جان داد، به رسانهها درز کرد. همچنان عکسهای کودکی در شهر کندز که به گونۀ وحشتناکی توسط یک قاری، در مدرسهی کاسانی این شهر لتوکوب شده بود، در رسانههای اجتماعی نشر شده بود.
اینها، نمونههای کوچکی از رواداری خشونت توسط ملاها و معلمان بر کودکان است. ملاها در اعمال خشونت بر کودکان دانشآموز، سهم بیشتر و زیانبارتر داشتهاند.
یادگیری نوشتن و خواندن، مهمتر از آموزش انسانیت و رفتار انسانمدارانه نمیتواند باشد. کودکان در ذات خود، میتوانند استادان رفتارهای انسانمدارانه باشند. ملاها و معلمان، نخست باید معصومیت و رفتار انسانگرایانه را از کودکان بیاموزند و سپس آمیخته با این آموزش (نه آمیخته با خشونت) برای کودکان الفبا و مسایل دیگر را بیاموزانند.
همچنان کودکی که حالا و حتا به هیچ روشی یاد نمیگیرد، اصلاً گناهی ندارد. نقص در نحوۀ آموزش است.
در کنار این، نهادهای حامی حقوق کودکان، حکومت و بهویژه وزارتهای حج و اوقاف و معارف باید طرحی آموزشی و اجرایی گسترده را برای جلوگیری از لتوکوب کودکان ساخته و عملی کنند.
Comments are closed.