احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:برندان کاکس/ برگردان: نیلا آرانی - ۲۲ میزان ۱۳۹۸
جاسیندا آردرن از تشکیل یک هیأت سلطنتی برای تحقیق و تفحص دربارۀ حملۀ ناگوار در نیوزیلند خبر داده است. این اقدام باید مبتنی بر آگاهی از علل ارتکاب حملات تروریستی باشد.
من در دو سال و نیم گذشته انگیزههای تروریستها را مطالعه کردهام تا بتوانم به پیشبرد بحث دربارۀ پیشگیری از حملات بعدی کمک کنم. من با روانشناسان، افراطگرایان سابق، کسانی که با متهمان تروریستی در زندان کار میکنند، مأموران عالیرتبۀ پولیس و قربانیان مصاحبه کردهام.
نتیجۀ ناامیدکنندۀ مطالعاتم این است که حتا با در نظرگرفتن تمامی شواهد، پیشبینی این که چه کسی تروریست خواهد شد بسیار دشوار است. بخشی از این امر دلایل خوبی دارد – مجموعۀ این افراد اینقدر کوچک است که دستیابی به الگوهای معنادار دشوار است. دلیل دیگر این است که پیشینۀ افرادی که به تروریسم روی میآورند بسیار متفاوت است. یک تروریست ممکن است معتاد به مصرف مشروبات الکلی، بزهکار سابقهدار و مبتلا به اختلال یادگیری یا معتقدی متعصب باشد که پولیس از وجودش بیخبر است و و شاگرد اول کلاسش است.
خبر بهتر این است که الگوهایی وجود دارد که میتوان از آن برای پیشبینی اقدام تروریستها استفاده کرد. بهترین الگو مبتنی بر پایۀ نظریۀ کنش مستدل است که در دهۀ ۱۹۷۰ از طرف فیشبِین و آجزن مطرح شد. این رویکرد که ابتدا مبتنی بر بررسیِ نحوۀ تصمیمگیریِ مصرفکنندهگان بود نشان میدهد که هر کنشی مستلزم وجود سه عقیده است.
اولی «اعتقاد رفتاریِ» شخص است. در مورد تروریسم این اعتقاد به این شکل است که تروریسم کار درستی است و تأثیر مطلوبشان را بر جای خواهد نهاد. این اعتقاد ممکن است مبتنی بر مبانیِ سیاسی، مذهبی یا ایدئولوژیک باشد – یا ممکن است ناشی از انگیزۀ خیلی شخصیتری مربوط به نارضایتی یا خشم کلی باشد.
دومی اعتقاد این افراد به تسلط است، یعنی آیا باور دارند که میتوانند این کار را انجام دهند یا نه. در گذشته، این اعتقاد با موانع بزرگتری روبهرو بود. افراطگرایانی که توانایی یادگیریِ خلبانی، ساخت مواد منفجره یا آموزش نظامی را داشتند کم و پراکنده بودند. امای با تغییر فنون تروریستی در چند سال گذشته، این محدودیتها به شدت کاهش یافتهاند و در نتیجه اعتقاد افراطگرایان به تسلط خود را افزایش دادهاند.
سومی اعتقاد هنجاری است. این اعتقاد در اصل یعنی ایمان به این که افرادی که تروریستها برایشان ارزش قایلاند از آنها حمایت میکنند. به دلیل اهمیت این اعتقاد هنجاری است که از بازاریابها میشنویم که «بلیتها به سرعت در حال فروشاند». هدف از بیان چنین حرفهایی این است که باور کنید دیگران دارند همان کاری را میکنند که شما به آن فکر میکنید. به همین دلیل است که اینقدر از لایک و ریتوئیت در شبکههای اجتماعی که نوعی مهر مدرن تأیید اجتماعی است، خوشمان میآید.
در مورد ترور، این دیگران، همان افرادی (اغلب آنلاین یا در گروههای افراطی) هستند که حمله را تأیید میکنند. پیدایش اینترنت پیدا کردن این آدمها را بسیار راحتتر کرده است. اما شاید مهمتر از آن افرادی در کل جامعه هستند که شاید از خودِ عمل تروریستی دفاع نکنند اما به شکلی ماهرانه آن را توجیه میکنند. اینان کسانی هستند که میگویند «خب البته که من حمله را محکوم میکنم اما سیاستمداران باید بدانند که مهاجرت فلان است و بهمان» یا «خب البته که من حمله را محکوم میکنم اما جنگ در عراق اینطور است و آنطور».
بنابراین، این الگو به فهم ما و پیشگیری از تروریسم چه کمکی میکند؟
پیش از هر چیز باید به مخالفت با خشونت و ترویج رواداری ادامه دهیم. این ایده به نظر کلی میآید و کلی هم است. ما باید در جنگ ایدهها در جامعه پیروز شویم.
به تعبیر دقیقتر، ما باید در جهت انسانی کردن گروههایی که «دیگری» شمرده میشوند بیشتر بکوشیم. انسانیتزدایی یکی از پیششرطهای مهم حملههای تروریستی است و میتوانیم با صحبت از دیگری به شکلی انسانیتر این حملهها را سختتر کنیم. بهتر از آن، میتوانیم مرزها را بشکنیم و با آن دیگری در زندهگی عادی دیدار کنیم. وجود راهبردی برای ادغام و همبستگی کامل بسیار مهم است و کمبود آن در جامعه بهشدت احساس میشود.
عامل دیگر پرداختن به انگیزههای شخصی است. بسیاری از این عوامل به ایدئولوژی ربطی ندارد و بازتاب مشکلات ناشی از مصرف الکل و مواد مخدر، اختلالات روانیِ سطحی و شهرتطلبی است.
به همین دلیل است که سیاستهای موثر ضد تروریستی به انگیزههای شخصی هم میپردازند – شاید از طریق ارایۀ خدماتی به معتادان به مصرف موادمخدر و نوشیدنیهای الکلی – تا مطمین شوند یابند که تروریستها به شهرتی دست نمییابند که مایۀ تشویق دیگران شود. اقدام نخست وزیر نیوزیلند در خودداری از نام بردن از مهاجم بسیار مهم بود.
علاوه بر این، باید با اعتقاد افراطگرایان به تسلط خود مقابله کنیم. این کار را میتوان با تأمین بودجهی لازم برای نیروهای پولیس، حفاظت از هدفهای احتمالی و دشوارتر کردن دسترسی به اسلحه و مواد منفجره انجام داد.
این دو نوع اعتقاد هرچند مهم هستند اما به سختی میتوان آنها را از بیخ و بن تغییر داد. به همین دلیل است که انگیزهها اغلب بیشتر شخصی هستند تا ایدئولوژیک. افزون براین، کاهش موانع موجود در برابر حملات تروریستی سبب شده که تقریباً هر کسی مطمین باشد که میتواند با موفقیت به چنین کاری دست بزند.
به این ترتیب، نوبت به سومین و مهمترین عامل میرسد: اعتقادات هنجاری افراطگرایان. در این مورد، به عنوان جامعه میتوانیم بیشترین تأثیر را داشته باشیم زیرا این امر نه به اعتقادات تروریستها بلکه به اعتقادات ما ربط دارد. به همین دلیل است که شرکتهای شبکههای اجتماعی باید رویکرد خود در نمایش نفرت و هدایت افراد به سمت آن را تغییر دهند. به همین دلیل است که لفاظیِ سیاستمدارانی مثل دونالد ترامپ و محکوم کردن حملهها از طرف جامعه و سخنان خصمانه در واکنش به آن بسیار اهمیت دارد. اما تنها شرکتهای تجاری و نهادها نیستند که به محیط شکل میدهند بلکه همۀ ما در شکل دادن به جامعه سهیم هستیم.
به همین دلیل است که «بازماندهگان مخالف ترور»، گروهی از بازماندهگان حملات تروریستی در بریتانیا، همه را به ایفای نقش خود فرا میخواند. بیتردید تنها شمار اندکی از ما از نزدیک یک تروریست را خواهیم دید اما همۀ ما افرادی را میشناسیم یا خواهیم دید که از نفرتپراکنی علیه گروههای مشخصی حمایت میکنند. گاهی وسوسه میشویم که آنها را نادیده بگیریم یا تظاهر کنیم که مطلبی را که در شبکههای اجتماعی همرسان کردهاند، ندیدهایم یا حتا برای جلوگیری از دعوا سری به نشانۀ تأیید تکان دهیم. اما هر بار که چنین کاری میکنیم، ناخواسته محیط مساعدتری را برای افراطگرایی به وجود میآوریم.
از طرف دیگر، هنگامی که با این نفرت مقابله میکنیم، در ایجاد محیط هنجارینی سهیم میشویم که خطر حملات بعدی را کاهش میدهد.
Comments are closed.