احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





اسلام و نظریه پایان تاریخ

گزارشگر:محمدعلي توانا - ۲۸ میزان ۱۳۹۸

بخش دوم/

mandegarدر مجموع، مدعیات اساسیِ نظریۀ‏ پایان تاریخِ فوکویاما را می‌توان بدین شرح بیان کرد:
۱٫ حیات سیاسی ـ اجتماعیِ بشر صورتی پایانی و نهایی دارد.
۲٫ حیات اجتماعی ـ سیاسی بشر، از حیث صورت‏بندی سیر تکاملی‏اش، به نهایت رسیده است.
۳٫ صورت پایانی از نظر ساختار درونی هنوز هم قابلیت تکامل دارد.
۴٫ منظور از صورت پایانی، صورت و سیرتِ نهادی و سازمانی می‏باشد که لیبرال‌دموکراسی نسخه تمام و کمالش است؛ یعنی شیوه‏ها و نهادهایی که در نظام لیبرال دموکراسی به‌وجود آمده‏ و به سامان‌دهی حیات می‏پردازند، تنها راه و روشِ مدیریت جامعه بوده که فراسوی آن نهادها و سازمان‏ها هیچ شیوه و نهادی قابل قبول نیست. بر این اساس، بشر از نظر نهادی و سازمانی به آخر خط رسیده است.
۵٫ دموکراسی، حقوق بشر، کثرت‌گرایی و بازار آزاد، ارکان لیبرال‌دموکراسی هستند.
۶٫ دانش و تکنولوژی مدرن، عمده‏ترین و به تعبیری «مادر» چنان صورت پایانی می‏باشد. سازوکار این تولد بدین صورت است که براساس نگره فوکویاما، دانش و تکنولوژی مُدرن تمام ابعاد حیات انسانی را متأثر ساخته و به آن‌ها چهره‏یی ویژه بخشیده یا خواهد بخشید که برآیند آن، پیدایش نهادها و سازمان‏های ویژه است.۱۲

نقـدهای وارد بر نظریه پایان تاریخ
فوکویاما تز جهانی‌شدنِ دموکراسی لیبرال غربی را زمانی مطرح کرد که اتحاد جماهیر شوروی با اصلاحاتِ گورباچوف در مرحله آغازین افول کمونیسم و در راه الگوپذیری افراطی از کاپیتالیسم گام برمی‏داشت. در واقع، او در این نظریه از توجه به تحولاتِ تاریخی چشم‌پوشی کرده است. نادرستی نظریه وی از مطالبی که در ادامه می‌آید، روشن می‌شود.
امروز به زعم بسیاری از دانشمندان غربی، اسلام طی دو دهۀ گذشته، ضمن آن‌که رشد سریع و مؤثری داشته، در معادلات منطقه‏یی و جهانی، سهم و نقش قابل ملاحظه‏یی به خود اختصاص داده است. وی بدون توجه به دوره بازتاب و شکوفایی حرکت‌های اسلامی در سرزمین‌های مسلمان‌نشین به‌طور یک‌جانبه، افول و شکستِ ایدیولوژی کمونیست در تشکیل آرمان‌شهر جهانی را به مثابۀ پیروزی مرام و مسلک غربی می‏داند. بلی، تاریخ کمونیست به پایان رسیده، اما این برگ برنده‏یی برای دموکراسی لیبرال غرب نیست؛ چرا که اگر کمونیسم نابود شد، هنوز نهادهای تفکر، فرهنگ و میراث تمدن اسلامی به عنوان یک نیروی با تحرک و حیات‌بخش در جوامع اسلامی و در قلب دنیای مارکسیستی دیروز و نیز جهان غرب، حضورِ فعال داشته و در سیاست‌های جهانی، تأثیرگذار است. بسیاری از دانشمندان غربی، ضمن آن‌که گسترش اسلام را خطری برای منافع غرب مطرح کرده‏اند، به تأثیر اسلام در امور بین‌الملل نیز اعتراف نموده‏اند؛ امری که تا دو دهه قبل، خبری از آن نبود.
جان اسپوزیتو، استاد دانشگاه جورج‌تاون واشنگتن ضمن آن‌که بیداری اسلامی را خطری برای غرب مطرح می‏کند، به این موضوع اذعان دارد که از الجزایر تا بوسنی تا آسیای میانه، پاکستان و کشمیر، اسلام همچنان عاملِ مهمی در سیاست‌های بین‏المللی است.۱۳ خصلت مهم اسلام‌گرایی در این‌جا، فراهم آوردن زمینه برای شکل‌گیری هویتی خاص و یکه (منحصر به فرد) در جهانی است که در آن، سرمایه جهانی‌شده و رسانه‌های همه‌گانی حاکم بر فرهنگ عمومی به خلق هویت‌های عام (غربی) می‌پردازند. آنچه اسلام را در نظر غربی‌ها، تنها گزینه محتمل برای رویارویی با غرب معرفی می‌کند، ظرفیت ساختاری اسلام برای برقرار نمودن سازوکار هویت‌بخش و فراگیری است که داعیه عام‌گرایانه و جهان‌شمول دارد.۱۴ خصلت اولیۀ این رویکرد، نوعی تحریف و دست‌کاری در ارتباط میان مذهب مسیحیت و اسلام است که در آن فرد مسلمان به عنوان یک غیریت تمام‌عیار که در برابر مای غرب قرار می‌گیرد، باید مهار و کنترل شود. بر اساس این تحلیل، از یک‌سو، ریشه‌های درگیری اسلام و مسیحیت تا حد زیادی به سرنوشت این دو مذهب، یعنی جهان اعتقاداتِ عام‌گرایانه و فعال آن‌ها در تمدن‌هایی‌ست که این دو مذهب از اجزای اصلی آن‌ها هستند. در نتیجه، «علت‌های درگیری نه در وجوه تفاوت‌های این مذهب، بلکه در شباهت‌های آن‌هاست. هم اسلام و هم مسیحیت ادیان توحیدی هستند و نمی‌توانند مانند ادیان چندخدایی به آسانی، وجود خدایان اضافی را تاب بیاورند. به همین سبب، گرایش هر دو مذهب به این است که دنیا را به صورت دوگانۀ ما- آن‌ها ببینند.»۱۵
هانتینگتون در کنفرانس اسلام سیاسی و غرب در سال ۱۹۹۷م با ذکر این‌که نخستین‌بار در طول تاریخ، سیاست جهانی، چندقطبی و چندتمدنی شده است، به این نکته اشاره کرد که یکی از مهم‌ترین تحولات فرهنگی ـ سیاسی در دهه کنونی، نهضت اسلامی است که در جهان اسلام رشد چشم‎گیری داشته و طی آن مسلمانان، هویتِ خود را به صورت نوینی درک کرده‏ و از این هویت در مقابل ارزش‌های غربی دفاع می‌کنند. وی ضمن اشاره به کاهش قدرت غرب، معتقد است که دموکراسی لیبرال غربی، محصول غرب است، اما در انحصار غرب نیست و به شکل‌های متفاوتی غیر از آنچه در غرب وجود دارد، خواهد انجامید. وی در یکی از آخرین کتاب‌های خود با توجه به وضعیت دموکراسی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، به ویژه اسلامی، به غیرجهانی بودن فرهنگ و دموکراسی غربی اشاره دارد. وی می‏گوید: ارزش‌های تمدن غربی، یگانه هستند و نمی‏توانند در یک مقیاس جهانی، پذیرفته شوند. بر این اساس، دموکراسی بنا بر خاستگاه غربی در هیچ‌یک از کشورهای اسلامی پیاده نشده، بلکه اگر هم شده، به‌طور ناقص اجرا شده است.
بنابراین، هانتینگتون ـ برخلاف فوکویاما ـ بر جهان بدون لیبرالیسم تأکید دارد. بدین معنا هانتینگتون نظریه فوکویاما را بر اساس دو دلیل رد می‏کند: یکی، آن‌که جهان بعد از جنگ سرد به سوی جهانِ چندقطبی در حرکت است و دیگر آن‎که، دموکراسی لیبرالِ غربی قادر نخواهد بود بر اساس اصول پذیرفته‌شده غربی در برخی نقاط جهان پیاده شود. بنابراین، الگوی جامعی برای جهانی‌شدن نیست. هانتینگتون برخلاف فوکویاما، فروپاشی کمونیست را نه تنها پیروزی برای کاپیتالیسمِ غرب و برپایی یک صلح جهانی نمی‏داند، بلکه پایان جنگ سرد را آغازی خطرناک برای تمدن غربی ارزیابی می‏کند.۱۶
از سوی دیگر، ـ همان‌گونه که وگلین نشان داده است- فلسفه‌های تاریخ تجدد، صورت دنیوی‌شده فلسفه تاریخ دینی است. این تحول که از حدود قرن دوازدهم میلادی با یواخیم، از فراره آغاز می‌شود، نهایتاً در قرن هجدهم میلادی به صورت فلسفه‌های تاریخ دنیاگرایانه یا سکولار درمی‌آید.۱۷ یکی از اساسی‌ترین مشخصه‌های فلسفه‌های تاریخ دنیاگرایانه که به‎خوبی در این نظریه نمایان است، تبدیل نقطه موعود دینی به نقطه‌یی درون‌دنیایی است که در امتداد تاریخ سیر زمینی قرار می‌گیرد. نکته مهم در این جایگزینی این‌است که آنچه پیش از این در فلسفه تاریخ دینی به‌صورت وعده الهی به بشر بشارت داده شده، در فلسفه‌های تاریخ دنیاگرایانه به‌صورت نتیجه ضروری و حتمی تطور تاریخ درمی‌آید. در این نظریه چنین تصویر می‌شود که لیبرال دموکراسی وضعیتی‌ست که گویی تاریخ بشر، بالضروره در حال سیر به سمت آن بوده است. اما در نقطه مقابل، در نظریه‌یی همچون، نظریه مهدویت، جهانی‌شدن یا پیدایی حکومت جهانی حضرت مهدی؟، وعده‌یی الهی است، نه این‌که از دل ضرورت‌های تاریخی «درون‌ذات» یا «درون‌ماندگار» بیرون آید. به بیان دیگر، از منظر دینی، هیچ ضرورت تاریخی‌یی مستقل از اراده و طرح الهی، بشریت را در مسیر حکومت آخرالزمانی موعود نهایی بشریت به پیش نمی‌برد. بر همین اساس است که از نظر دینی، هیچ امکانی برای پیش‌گویی و تشخیص زمان و چگونه‌گی تحقق این وعده وجود ندارد و در کامل‌ترین صورت دینی این اندیشه (مذهب شیعه)، از هرگونه تلاش در این جهت به‌شدت نهی شده است.۱۸

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.