احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمـران - ۱۰ عقرب ۱۳۹۸
«آنکه میخندد، هنوز خبرِ هولناک را نشنیده است!»
برتولت برشت
این نوشته به صورتِ مشخص به یک موضوعِ خاصِ سیاسی نمیپردازد، اینبار راقمِ این سطور موضوعی را که بیربط هم با سیاست نیست، از منظری دیگر مطرح میکند؛ موضوعی که شاید در فضای ملتهبِ سیاسیِ ما چندان مورد توجه قرار نمیگیرد و گاهی در سطحِ شوخیهای فیسبوکی ختم به خیر میشود، ولی وقتی کمی عمیقتر به آن متوجه میشوی، میبینی که یک مشکلِ کلانِ جامعه از همینجا ناشی میشود.
رفتار سیاسیونِ ما در برابرِ یکدیگر و بهاصطلاح رقبایشان چگونه است؟ آیا گاهی متوجه این بُعدِ قضیه شدهایم؟ گفتم «بهاصطلاح رقبایشان»، چون در افغانستان هیچ چیزی به صورتِ اصیل وجود ندارد؛ همه چیز بدل و رو به ابتذال است. یک روز میبینی که یک شخصیتِ بسیار محترم و مبارز، علیه یک شخصیت بسیار محترم و مبارزِ دیگر هرچه به دهنِ مبارکش میرسد، از فحش گرفته تا اتهام، نثارش میکند و هنوز دو روز از این حرفها نگذشته که ناگهان خبر میشوی آنها با یکدیگر ائتلاف کردهاند و حالا جان و صدقۀ یکدیگر میروند. تو متعجب هستی که واقعاً چه اتفاقی افتاده؟ آیا این شخصیت محترم و مبارز، آن حرفها و اتهامهایِ بزرگی را که پیشتر وارد میکرد، از یاد برده و حالا به برداشتِ دیگری از آن شخصیتِ دیگر نایل آمده و یا اینکه همۀ آن حرفها دروغین و مصلحتی بوده و فقط خواستهاند که بازارِ خود را گرم کنند.
از کسی نام نمیگیرم، چون به نام گرفتن هیچ ضرورتی نیست. فقط اکثرِ مهمترین چهرههای سیاسیِ دو دهۀ پسین را در ذهنتان ظاهر کنید تا صحنههایی کمیک از رفتارشان علیه یکدیگر را ببینید. من واقعاً نمیدانم که در تمام کشورهای جهان، سیاست و سیاستمداری تا این حد اُفت کرده است. شاید آنچه را که من اُفت سیاسی میخوانم، واقعاً یک اُفت نباشد و حالا جهان اینگونه رفتارها را از سیاستمداران طلب میکند. یک روز یکدیگر را دشنام دهند و روز دیگر بر سرِ ساختنِ حکومتِ آینده با هم ائتلاف کنند. شاید مغزِ من این تغییر رفتارِ سیاسی را درک نمیکند و هنوز کهنهگرا هستم، درحالیکه این آقایان و خانمها یک رفتار بسیار معمولی در جهان سیاستِ امروز را به نمایش میگذارند.
من میدانم که در جنگ دوم جهانی، هیتلر و استالین نیز در آغاز با هم ائتلاف کرده بودند ولی هر دو میفهمیدند که ائتلافشان یک اتفاقِ ساختهگی است و بهزودی در میدانِ جنگ زورآزمایی میکنند. استالین به اصولِ خود وفادار بود و هیتلر هم به اصولِ خود عمل میکرد. آنها هیچ وقت به صورتِ واقعی به یکدیگر اعتماد نکردند. اما این بیرون از یک کشور است و در داخل میتواند وضع کاملاً فرق داشته باشد. چگونه ممکن است که دو نفر که خود را در اصول مخالفِ هم میدانند و یکدیگر را به باد فحش و تحقیر میگیرند، فردا در یک جبهۀ فکری و رفتاری قرار گیرند آنهم در حدی که صدوهشتاد درجه مخالفِ صحبتهای چند روز پیشِ خود را بر زبان بیاورند؟ آیا این وضع، بیثباتی و بیاصولیِ سیاسیونِ ما را به نمایش نمیگذارد؟
در دیگر کشورها وقتی دو جناح یا دو سیاستمدار با یکدیگر ائتلاف میکنند؛ نکاتِ مشترک دارند، هدفهایِ مشترک دارند و علیه یکدیگر نیز فحاشی نکردهاند، آنهم در سطحِ افغانی آن. شاید گاهی سیاستهای یکدیگر را نقد کرده باشند ولی نه تا این حد که تمام پُلهای پشتِ سرشان را خراب کرده باشند. در افغانستان سیاستمداران تمام پُلها را خراب میکنند، باز از یک بیراهه در کنارِ هم قرار میگیرند و از ائتلافِ تازه و هدفهای مشترک سخن میگویند. اما چه ائتلافی؟ چه هدفهای مشترکی؟ آیا این هدفهای مشترک برای نجاتِ کشور و مردمِ آن است یا برای منافع شخصی و مقطعیِ خودشان؟
بدون شک ۹۰ درصد ائتلافها و سازشها در افغانستان بر پایۀ منافع شخصی استوار بوده و هرگز این سیاستمداران با یکدیگر تضادِ اصولی نداشتهاند. روزی منافع شخصیشان آنها را علیه یکدیگر عقدهمند میساخته و روز دیگر برای نجات منافع شخصیِ خود مجبور میشدهاند که آغوشِ یکدیگر را قبول کنند. از جانب دیگر، گاهی که این سیاستمدارانِ رقیب یکدیگر را میبینند، چنان قهقهه سر میدهند که آدم واقعاً تعجب میکند. میبینی که از شکل و شمایلِ یکدیگر نفرت دارند ولی برای ظاهرسازی به پشتِ یکدیگر میزنند و در مراسمِ عزاداری چنان میخندند که گویی به محفلِ عروسی آمده باشند. یا وقتی پشت تربیون ظاهر میشوند، به یکدیگر متلکهای جلف و سبک نثار میکنند؛ مثلاً اینکه «قبل از اینکه هوا سرد شود و قفلی را برای گرم شدن بشکنانیم، بیایید حرفهای خود را بزنیم» و باز جناب سیاستمدار پشتِ سرهم میخندد.
خنده خوب است، در کنار یکدیگر نشستن خوب است، مراعات حالِ همدیگر را داشتن خوب است، ولی پشتِ تربیون نباید آنقدر داغ شد که همهچیز را به باد فنا داد. در آنجا ادب را باید به گونۀ مضاعف رعایت کرد و از فحاشی و متلکگویی علیه دیگری پرهیز نمود. این بهاصطلاح رقبای سیاسی، باید به یاد بیاورند که در کدام کشور زندهگی میکنند و مردم چگونه زندهگییی دارند؟ آیا کشته شدنِ روزی سهصد نفر کافی نیست که لبهایِ آنها را قفل و چشمانشان را گریان کنـد؟ آیا هزاران معتادِ افتاده در زیر پلها و پلچکهایِ متعفنِ شهر کابل کافی نیست که استعدادشان را بهجای متلککویی، در سازندهگی و اصلاحِ نابسامانیها مصرف کنند؟ آیا قساوتِ طالبان، فساد مسوولان و بیچارهگیِ یک ملتِ گرسنه و فقیر کافی نیست که ما و آنها، همهگی از ریشخندِ یکدیگر دست برداریم و به جنگِ مشکلات برویم؟
نخستوزیرِ یونان بهخاطر قرضداریهای کشورش، از پوشیدن نکتایی و آمدن به دفتر با موتر خودداری کرد. نخستوزیر هالند و وزیرانش با بایسکل به دفترهای خود میروند؛ اما در افغانستان سیاستمداران اینقدر نزاکت را رعایت نمیکنند که در مجلس سالیاد یک شهید قهقهه سر ندهند، آنهم در کنار برادرِ آن شهید. این است رفتار نامناسبِ یک سیاستمدارِ بهاصطلاح افغـانی. بهراسـتی چه وقت اینها دردِ هموطنانِ خود را احساس خواهند کرد وقتی در عزا و ماتمشان اینگونه رفتار میکنند و از مردم نیز میخواهند که به آنها اعتماد کنند و برایشان رای بدهند؟!!
Comments are closed.