احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهدی امامبخش - ۱۱ عقرب ۱۳۹۸
در بابِ علوم انسانی نخست باید به این نکته اشاره کرد که تمدنِ جدید را به عنوان محصولِ علوم انسانی تلقی میکنند. در واقع، تمدن یکی از محصولاتِ علم است و بهطور مشخص جهتگیری و محتوای تمدن، متأثر از علوم انسانیست و چون تمدنِ جدید عمدتاً از غرب تأثیر گرفته و در آن فضا به وجود آمده، تمدن غربی را زاییده و محصول علوم انسانی غربی میدانند.
پس علوم انسانی توانایی داشته است جامعه بشری را به بستری جدید هدایت و تمدنی خلق کند که از نظرِ رفاه و امکانات و همچنین نظم و نسقِ جدید نسبت به تمدنِ پیشین امتیازاتی داشته باشد. البته این تمدن جدید نسبت به تمدنهای قبلی در همین جوامع غربی ضعفهایی نیز دارد که در خود غرب نیز به آن اذعان شده و برای اصلاح آنها، دستیابی به تمدنی کاملتر و انسانیتر و جامع و نزدیک به اقتضائات فطری بشری تلاشهایی صورت گرفته است. بسیاری از روشنفکران و دانشمندان علوم انسانی در غرب در پی برطرف کردن این نقایص هستند.
البته از آنجا که انسان موجودی کمالجوست و عرصه علم نیز عرصه نوآوری و خلاقیت است، ایدهآلها و نیازهای انسان همواره رشد میکند و بشر افقهای بالاتر و مطلوبات بیشتری را طلب میکند و مطالبات در حال افزایش است. پس دانشی که به این مطالبات میپردازد و دنبال کشف جلوههای عینی و مصادیق ایدهآلها و سعادت بشری است نیز همواره رشد میکند. علم در راههای رسیدن به این ایدهآلها و کسب مطالبات و تحقق آنها مرتب تحقیق میکند. بنابرین ایدهها و نظریات جدید عرضه میشود.
علوم انسانی، علومی فرهنگی و اجتماعی و رفتاری است که با رویکردهای مختلف در حوزههای متفاوت مطرح میشود. از فلسفه تا علوم اجتماعی و سایر علوم رفتاری چون روانشناسی و تاریخ و جغرافیا، علوم انسانی هستند که هدفشان دستیابی به راههای زندهگی بهتر از طریق کشف و شناخت ویژهگیها و پیچیدهگیهای این زندهگی است.
ما اگر در پی نیل به افقهای بالاتر و زندهگی بهتر برای جامعه هستیم، راهی نداریم جز اینکه به شکلِ علمی بتوانیم واقعیتهای مسایل جامعه خود و انسانِ هممیهن و مسلمانِ خود را بشناسیم. علم «اصلی» است که هم مورد تأیید عقل و هم مورد تأیید دین است و در طول تاریخ همه جوامع به آن بها دادهاند و هرچه جامعه بشری رشد بیشتری داشته، توجه آن به علم بیشتر شده، به گونهیی که عصر جدید را عصر آگاهی، دانش و اطلاعات تلقی میکنند.
طبیعی است علم انسانی که به آن نیاز داریم، ممکن است اقتضایات و ویژهگیهایی داشته باشد که قدری با علوم انسانی در جوامع دیگر متمایز باشد. این به معنای آن نیست که این علم اصولاً ذات و ماهیتش با علوم انسانی دیگر جوامع متفاوت باشد. باید از دستاوردهای بشری بهره برد و با آن نیازهای خود را برطرف کرد. بنابرین علم انسانی از ضرورتهای زندهگی جدید است و جوامع نیز به علم و عالمانِ علوم انسانی احتیاج دارد.
قطعاً علوم انسانی موجود میتواند کمک کند و مفید واقع شود؛ اما علم همواره در حال زایش و نوآوری و رشد است و ویژهگی علوم انسانی در مقایسه با علوم طبیعی این است که اقتضائات جامعه که موضوع مطالعه آن است، در محتوای آن تأثیر میگذارد. بنابراین علوم انسانی که قرار است در جامعهیی با ویژهگیهای اسلامی و تاریخ خاص خود کار کند، به ویژهگیها و دستاوردهای جدیدی نیاز دارد. پس خواه ناخواه، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی و سایر حوزههای علوم انسانی باید در جوامع اسلامی تفاوتهایی با این علوم در سایر جوامع پیدا کند. البته این تفاوتها، تفاوتهای ماهوی نیست، بلکه همان ماهیت علم بشری است که در جامعه ما کامل و با جامعه هماهنگ میشود و به مسایل آن میپردازد و برای آن راهحل ارایه میدهد. در نتیجه باید با نوآوری در تولید و تکمیل علم بشری مشارکت کرد.
علوم انسانی تاکنون در برخی جوامع اسلامی دستاوردهای بسیاری داشته است. علوم موجود تلاشهایی برای شناخت اقتضائات این جوامع داشته و به فعالیتهایی که در آن اتفاق میافتد، پرداخته است. بر این اساس، اتفاقاتی نیز افتاده و سیاستگذاریهایی صورت گرفته و رفتارهایی انجام شده است. آنجا که علوم انسانی به کار گرفته شده و مشارکت داشته، سیاستگذاریها و دستورالعملها با خطای کمتری مواجه شده و دقت بیشتری وجود داشته است. در حوزه نظم و امنیت و دستگاه قضایی به علوم انسانی و دستاوردهای روانشناسی و مطالعات جامعهشناختی و… نیاز است که مخاطب و بستر عمل خود را بشناسد و راجع به آنها تصمیم بگیرد.
حوزه رسانه در این میان حوزه بسیار مهمی است که هم از دستاوردهای علم انسانی بهره برده و هم میتواند کمک کند تا دستاوردها به شکل مرتب منعکس شده و توجهات جلب شود و بستری برای رشد و عرضه علوم انسانی فراهم آید. بدون شک، علوم انسانی ـ اسلامی ما در حوزه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و رسانهیی دستاوردهای ارزشمندی داشته، ولی اگر بهای بیشتری به آن داده شود، میتواند دستاوردهای بسیار گستردهتری هم داشته باشد.
شکی نیست این علوم باید در فرآیند رشد و تکاملِ خود افقهای بالاتری را در نظر بگیرد تا بتواند با جوامع امروزِ ما پیوند عمیقتری برقرار سازد. نهادهای مرتبط با علوم انسانی در جوامع اسلامی باید به ارتقای علوم انسانی و پیوند آن با رسانهها بپردازند و خلاهای موجود را بیشتر بشناسند و مهمتر از همه اینها، قابلیتها و ظرفیتهایی را که در علوم انسانی وجود دارد، بیشتر مورد توجه قرار دهند تا جوامع اسلامی بیش از پیش بتوانند از مواهب و دستاوردهای علوم انسانی بهرهمند شوند.
اما بخشی از منتقدان علوم انسانی، اساساً آن را نمیشناسند و فقط از دور به شکل شعاری آن را مورد انتقاد قرار میدهند. انتقاد این گروه، انتقاد سازندهیی نیست؛ یا از سرِ جهل و تعصب است یا از سر اغراضِ دیگری که نمیتواند مفید، انسانی و سازنده باشد. بخش دیگری از انتقادات، ناظر به تعارضاتیست که در مبانی علوم انسانیِ موجود ممکن است با مبانی فرهنگی و فکری و اجتماعی در جوامع مسلمان وجود داشته باشد. این طیف از انتقادات نتیجهاش این نیست که این علوم مفید نیست، بلکه نتیجهیی که از آن گرفته میشود، آن است که علوم انسانی در جوامع اسلامی راه زیادی برای پیمودن در پیش دارد. پس از این منظر، ضرورت علوم انسانی حتماً مورد توجه است، اما این باور نیز مورد تأکید است که باید این علم را به افقهای بهتری رساند تا بتواند خود را بیشتر با مبانی فکری و فرهنگی منطبق سازد.
بحثهایی مثل بومیسازی و اسلامی شدن علم و دانشگاه ناظر بر این حوزه است و به معنای عدم ارزشمندی این علوم نیست، بلکه یعنی این علوم باید انطباقِ بیشتری با اقتضائات جوامع مسلمان پیدا کند. به هر حال، نگرشهای دینی و مبانی فلسفی و انسانشناسی که در جوامع مسلمان وجود دارد، حتماً باید مورد توجه علوم انسانی قرار بگیرد.
Comments are closed.