صلح امریکا‌-‌طالبان؛ کلیـد ایجـاد نظم نوینِ چنـدقطبی؟

- ۰۳ قوس ۱۳۹۸

پس از رهایی استادان دانشگاه امریکایی افغانستان، اکنون رسانه‌ها از دیدار آقای خلیل‌زاد با نماینده‌گانِ گروه طالبان در قطر خبر می‌دهند. این دیدار درحالی صورت می‌گیرد که اولاً آقای ترامپ در مورد رسیدن به یک توافقِ اطمینان‌بخش با طالبان تردید دارد و این تردید را با لفظِ «ببینیم چه می‌شود» نشـان داده و ثانیاً کانگرسِ امریکا خصوصاً شاخۀ مجلس سنا به طالبان بدبین و از تبعاتِ توافقِ صلحِ دولت‌شان با یک نیرویِ بنیادگرا بیمناک است.
چندی پیش، یکی از سناتورانِ جمهوری‌خواهِ امریکایی در توییترش نوشته بود که «اعتماد به این‌که به‌جای نیروی ضدترویسم، طالبان بخواهند حضور القاعده و داعش و دیگر گروه‌های رادیکالِ اسلام‌گرا را کنترول کنند، اشتباهی بزرگ‌تر از توافقِ هسته‌ییِ اوباما با ایران است.» این‌چنین دیدگاه‌هایی نسبت به تلاش‌های صلحِ امریکا با طالبان، باعث شده که در روزهایِ گذشته دو سناتور ارشد سنای امریکا، طرحی را برای تضمینِ موقعیتِ نظاره‌گرشان در روند صلحِ افغانستان ترتیب کنند. این طرح که «اطمینان از موافقت‌نامۀ صلح ۲۰۱۹ افغانستان» نام گرفته، بر حمایت از دستاوردهای هجده سالِ گذشته و توافق بین‌الافغانی تأکید دارد.
«حمایت از دستاوردهای هجده‌ساله» اما همان دستاوردهایی نیست که آقای غنی مُراد کرده و حضور مادی و معناییِ خویش در قدرت را نیز از جملۀ این دستاوردها ‌شمرده است؛ این دستاوردها بیشتر به پیشبرد برنامه‌های استراتژیکِ امریکا در افغانستان به عنوان «قلب آسیا» اشاره دارد و می‌گوید که نباید منافعِ راهبردی امریکا در افغانستان بر اثر توافقِ صلح تضعیف یا تحدید گردد. توافق بین‌الافغانی هم از همین زاویه مهم ارزیابی می‌شود و نه آن چیزی که آقای غنی گمان برده که خودش ستونِ مذاکرات است و فصل‌هایِ ناتمامش نیز سایه‌بانِ گفت‌وگوها.
با این اوصاف، باید گفت که رسیدن به توافقِ صلحِ جامع با طالبان، هم مطابقِ خواستِ کانگرس امریکا و هم مطابقِ آرزوهای حکومتِ تاریخ‌گذشتۀ آقای غنی، دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد؛ چرا که اولاً عقبۀ سیاسیِ طالبان را شبکه‌های استخباراتی‌یی تشکیل می‌دهند که به دنبال گرفتنِ جایِ امریکا در افغانستان‌اند(نابودی برنامه‌های راهبردی امریکا در این کشور) و ثانیاً ذهنیتِ سنتیِ طالبان هیچ سازشی با فصل‌هایِ ناتمامِ آقای غنی که شاه‌بیتِ آن «اصلاحات امانی‌«ست، ندارد؛ یعنی کشورهایی چون پاکستان، روسیه، چین و ایران از موافقت‌نامۀ صلحِ افغانستان آرزوی برچیده شدنِ بساط امریکا از این کشور را دارند تا پس از آن، خودشان این جغرافیایِ استراتژیک را مدیریت کنند. این مدیریت برای پاکستان «تحقق عمق استراتژیک در مواجهه با هند»، برای روسیه «عدم تصادمِ افغانستان با الگوهای اوراسیایی»، برای چین «تحققِ هرچه بیشترِ هژمونی زرد آسیایی» و برای ایران نیز «تکمیل هلال شیعی» است. این چهار کشورِ مشتاق به برنامۀ صلح افغانستان، هیچ اهمیتی به طرح‌هایِ آقای غنی برای افغانستان قایل نیستند؛ درحالی که او (اشرف‌غنی) گمان بسته که پس از تماس تلیفونی دونالد ترامپ، سکۀ صلح و انتخابات را به نفعِ خود رقم زده است.
از حکومتِ تاریخ‌گذشتۀ وحدت ملی که بگذریم، جمعِ مطالباتِ این بازیگران و تقسیمِ آن بر منافع راهبردی امریکا، نه برای آقای خلیل‌زاد ممکن است و نه برای هیچ کامپیوترِ ساختۀ دست بشر. برای امریکا به عنوان هژمونِ جهانی در گفت‌وگوهای صلح با طالبان فقط سه حالت متصور است: حالت نخست، بازی با صلح، ترازو کردنِ طرف‌های ذی‌دخل و مدیریت افکار عمومی تا برگزاری انتخابات ۲۰۲۰ و بعد از آن هیچ؛ حالتِ دوم امضای توافق صلح و شریک ساختنِ میدان افغانستان با کشورهای رقیب؛ و حالتِ سوم بایکوتِ مذاکرات صلح و پیشبرد مقتدرانۀ برنامه‌های راهبردی در افغانستان.
با اطمینان می‌توان گفت که طالبان دیگر یک گروهِ متکی به پاکستان و پول‌هایِ اعراب نیستند، این گروه از این‌پس مورد حمایتِ جدیِ روسیه قرار خواهد گرفت؛ کشوری که چند سال است موضعِ تماشاگری در برابرِ امریکا و غرب را رها کرده و می‌خواهد یک قطبِ قدرت در نظام بین‌الملل و هم‌تراز با امریکا و جهانِ غرب باشد. با این حساب، امضای توافقِ صلح با طالبان فقط در این‌صورت ممکن می‌نماید که امریکا به ضعفِ خود و ضرورتِ ایجاد جهانِ چندقطبی قایل و قانع شده باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.