احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جک گلدستون - ۲۳ دلو ۱۳۹۱
یکی از دستاوردهای بزرگ مدرنیته، نهادینهسازیِ تکثرگرایی و تساهل دینی است. هرچند پلورالیسم و تساهل در عهد باستان یا دوران پیشامدرن ناشناخته نبودند، اما معمولاً معنایی فراتر از نظم دینی، حکومتی و رسمی که جایگاهی حمایت شده، اما درجه دوم را که به مدافعان باورهای دیگر اعطا میکرد، نداشتند.
از اینرو، تا قرن چهارم میلادی در رُم، خدایگان ملتهای شکستخورده جایگاه کماهمیتتری در معبد داشتند، اما پرستش آنها همچنان تا زمانی که به تصدیق الوهیت امپراتور وصل میشدند، مجاز بود (ملتهایی که مثل یهودیان فلسطین از این موردِ آخر سر باز میزدند، به سرعت آن تساهل را از کف میدادند.)
در امپراتوری عثمانی، مسیحیان و یهودیها میتوانستند رشد کرده و نقشهای شغلی مهمی را ایفا نمایند، اما از ورود به دولت بازداشته میشدند و مجبور به پرداخت مالیاتهایی خاص بودند. وضعیت مشابهی نیز در بریتانیا برای افرادی که پیرو کلیسای آنگلیکان نبودند، وجود داشت که حتا پس از تصویب قانون تساهل نیز ادامه یافت. آنها میتوانستند آزادانه طبق دین خود عمل کنند، اما از دستیابی به مقامات دولتی منع میشدند، در حالی که اسقفهای کلیسای آنگلیکان حتا پستهایی رزرو شده در مجلس اعیان داشتند.
تنها با انقلابهای امریکا و فرانسه در قرن هجده میلادی بود که عدم ترویج محدودیتها یا امتیازات خاص بر پایۀ مذهب و پذیرش آن به عنوان مسالهیی فردی، به سیاست رسمی حکومت بدل گردید.
این مساله گاهی اوقات با جنبهیی متفاوت از مدرنیته، یعنی تقلیل دین و پرستش رسمی در زندهگی هر روزه و نشستن سکولاریسم یا اومانیسم به جای آن، اشتباه گرفته میشود. درست است که دولتها در بسیاری از نقاط اروپا به دنبال آن بودند که طوری عمل کنند که گویی دین هیچ جایگاهی در تعیین موضوعات اخلاقی یا سیاستی ندارد و بسیاری از افراد از مشارکت و تعهد دینی دست شسته اند، اما این مطلب نیز صحیح است که در موضوعات مرتبط با مطالعۀ طبیعت، دانش عینی جای دین را به عنوان مبنای جستوجوی حقیقت گرفته است. سکولاریسم در این جنبهها رشد پیدا کرده است، با این حال این پدیده (سکولاریسم) در ایالات متحده، افریقا، امریکای لاتین و بیشتر کشورهای خاورمیانه و بخش عمدهیی از آسیا به آرامی در حال عقبنشینی است.
در شکلدهی به سیاستها (به عنوان مثال قوانین مربوط به سقط جنین) تعهد به پرستش و باور دینی همچنان نقش بهسزایی دارد. آنچه این کشورها را «مدرن» میسازد، نه غیاب دین، که غیاب دینی انتخاب شده و اعمال گردیده توسط حکومت است که معتقدان به باورهای دیگر را به سطحی پایینتر از شهروندی کامل تنزل میدهد. آنچه به نحوی بارز مدرن است، تفکیک و جدایی شدید دین و شهروندی است، به گونهیی که افراد میتوانند فارغ از دینی که از آن پیروی میکنند (یا اینکه اصلاً به هیچ دینی معتقد نباشند) به طور کامل از حقوق شهروندی بهرهمند گردند.
این نکته را باید در حین بررسی «روی تاریک» مدرنیته بهخاطر سپرد. جهادگران حتا با استفاده از سلاحهای خودکار و مواد منفجره به دنبال هدفی بسیار ضدمدرن و پاکسازی جوامع خود از غیرمعتقدین هستند و نه تنها میخواهند دین را به عاملی در شکلدهی به سیاستها تبدیل کنند، بلکه قصد دارند قوانین یک دین مشخص را به عنوان قانون یکپارچه برای کل افراد سرزمین خود وضع نمایند، البته مسیحیان نیز قرنهای متمادی همین کار را در اروپا انجام میدادند، اما آن در دورۀ پیشامدرن بود.
هرچند گرایشی پرجاذبه به این سمت وجود دارد که جوامع «مدرن» به صورت جوامعی مستعد اهریمنی شدن مدنظر قرار گیرند، اما از آنجا که ملیگرایی و عقلانیت فنی، عاری از اخلاق سنتی به نظر میرسند که حداقل با حکومتهای مذهبی سیاسیِ سنتی درهم آمیخته شوند، این یک توهم است. تودههای عظیم جمجمه، چپاولهای انبوه، رودخانههای سرخ شده از خون، اینها جنبههایی آشنا از کشورگشاییهای انسانها از دوران توراتی تا جنگهای مغولان هستند.
تلاش برای قتل عام انسانها و نسلکشی بیش از آنکه توسط اتاقکهای گاز انجام گیرد، با ساتور و قمه عملی میشود. عدم احترام به حقوق بنیادین انسانهای جوامع دیگر یا طبقات پایینتر جامعه، خود فرد ریشه در ذهنیت پیشامدرن گروههای هویتی، علایق و وابستهگیهای دودمانی و مرتبهبندی ذاتی افراد دارد که در این مورد اخیر حاکمان مرد در صدر سلسله مراتب و زنان و بردگان در ذیل آن قرار دارند و این جزیی از نظم طبیعی انگاشته میشود. دیدگاه مدرن در قبال افراد برابریطلب، برخوردار از موهبت حقوق جهانی آزاد در عمل به دین مورد انتخاب خود و بیان عقاید آزاد در ورود یا عدم ورود به توافق های مربوط به ازدواج و کار بسیار اخلاقی تر از دیدگاه پیشامدرنی است که ریشه در سلسله مراتب و هویت های انحصارگرایانه (نژادی، قومی یا هر چیز دیگر) داشت.
عفریتها و شیاطین واقعاً بزرگ دنیای مدرن زمانی سر از خاک برآوردهاند که فناوری و علم مدرن در خدمت این قبیل باورهای پیشامدرن قرار گرفته اند. علم نژادپرستانه نازی علیالظاهر نژادها را بر پایۀ شایستگی شان گروه بندی کرد (از آریاییها تا مغولها که یهودی ها در پایین ترین رده قرار داشتند) و از این طریق اقدامات خود جهت پاکسازی جمعیت اروپا را توجیه نمود. استعمارگری اروپایی زمانی به مشمیزکنندهترین و نفرتانگیزترین حالت خود رسید که مناطق و ملتهای مختلف را بسته به سطح «تمدن» آنها که با یک معیار شبۀ علمی اروپایی اندازهگیری میشد، شایسته سطوح مختلفی از احترام و حقوق برشمرد.
کوتاه سخن آنکه؛ درک آنچه و مدرن است، میتواند این امکان را برای فرد فراهم آورد که نسبت به آیندهیی با ظلم و شرار کمتر، خوش بین باشد. مهم این است که تشخیص دهیم آزادی فردی و برابری اجتماعی، نوآوری هایی کم اهمیتتر از هواپیما و قطار و موشک نیستند و مولفههایی از جوامع مدرن هستند که کمتر از این موارد حیاتی و مهم نمی باشند.
منبع: www.donya e eqtesad.com
Comments are closed.