گزارشگر:عزیز آریانفر - ۲۱ جدی ۱۳۹۸
بیگمان اگر افغانستان در آیندۀ نزدیک ویرایشهای بنیادییی در گرایش سیاست خارجی خود وارد نیاورد، میتواند بهای بس سنگین و جبرانناپذیری را بهخاطر انحراف از صراط مستقیم مشی سنتی بیطرفی بپردازد.
پرسشی که مطرح است، این است که چه باید کرد؟ سیاست خارجی ما در اوضاع و احوال کنونی چگونه باید باشد؟ چگونه میتوان کشور را در برابر رویدادهای دراماتیکی که بالقوه منطقه آبستن آن است، وقایه کرد؟
این کمترین سالهای سال است داد میزنم که کشور باید دوباره به مشی سیاست خارجی سنتی بیطرفی مثبت و فعال رو بیاورد و مشی کنونی جاده یکطرفه را کنار بگذارد؛ اما این سخنان در ارگ گوش شنوایی ندارد.
از سوی دیگر، بارها گفتهام که بایسته است تا در استاتوس حضور نیروهای ائتلاف بینالمللی در افغانستان ویرایش آورد و طبق فیصلهنامۀ شورای امنیت سازمان ملل همه نیروهای خارجی دوباره زیر چتر آیساف آورد و این گونه به حضور این نیروها مشروعیت بخشید. هر گونه حضور بر اساس سازشنامه نامنهاد همکاریهای راهبردی با امریکا فاقد مشروعیت بوده و میتواند کشور را با مخاطرات بسیار جدییی رو بهرو کند. این سازشنامه و این گونه حضور به سود امریکا هم نیست.
منافع ملی ما در آن است که تا رویکار آمدن یک دولت مشروع فراگیر ملی که توانایی ایستادن روی پاهای خود را داشته باشد، نیروهای ائتلاف بینالمللی در کشور حضور داشته باشند. زیرا در غیر آن کشور در نبود چتر حمایتی این نیروها میتواند به کارزار کشاکشهای بیپایان نیروهای گوناگون داخلی و نیز بیرونی مبدل شود. در یک سخن، نیاز مبرمی به حضور نیروهای ائتلاف بینالمللی برای یک مدت دراز است؛ اما مشکل در نحوۀ حضور این نیروها است. یک حالت این است که این نیروها به موجب فیصلهنامۀ شورای امنیت سازمان ملل حضور مشروع داشته باشند. حالت دیگر این است که این نیروها زیر درفش امریکا در پایگاههای نظامییی که دولت افغانستان در دسترس نیروهای امریکایی گذاشته است، حضور داشته باشند.
دشواری در این است که با توجه به افزایش رویارویی میان ایران و امریکا+ عربستان+ انگلیس+ اسراییل، خطر درگیری میان این دو اردوگاه بسیار بالا رفته است. میتوان دو سناریو را پیشبینی کرد: یکی افزایش جنگهای نامتقارن یا نامتناظر هیبریدی و نیابتی که بیچون و چرا میتواند افغانستان را به کارزار کشاکشهای بسیار خطرناک و فرسایشی دو طرف مبدل نماید. از سوی دیگر، با بروز جنگ چه محدود و چه بسیار گسترده، افغانستان میتواند به میدان زورآزماییهای خطرناک دو طرف مبدل گردد.
خطر از آن جا بسیار بزرگ است که پاکستان میتواند از این آب خت به سود منافع خود ماهیگیری نماید و تلاش ورزد از اوضاع پدید آمده بهرهبرداری اعظمی نماید.
این در حالی است که انتخابات هم به بنبست خورده و تقابل و تعارض نیروهای داخلی در کشور به حداعظمی خود رسیده است.
نتیجه این که در دو عرصه به اقدامات بسیار عاجل نیاز داریم. در عرصۀ داخلی ویرایش ساختار نظام و تشکیل دولت فراگیر ملی با مشارکت همه لایهها و نیروهای سیاسی موجود و پایان بخشیدن به انحصارگرایی افراطی کنونی و در عرصه سیاست خارجی بازگشت به سیاست بیطرفی سنتی و درآوردن همه نیروهای خارجی زیر درفش آیساف.
اگر این کار هر چه سریعتر انجام نشود، با توجه به این که ایران ناگزیر است برای مقابله با تحریمها و فشارهای امریکا، مشی برون راندن امریکاییها از منطقه را پیش گیرد. این مشی بیچون و چرا در عراق میتواند به کاهش چشمگیر حضور نیروهای امریکایی بینجامد. اما در افغانستان بسیار به آسانی میتواند با موشکباران پایگاههای امریکایی در سبزوار (شیندند) و بگرام و هلمند و قندهار و یا راهاندازی کارزار جنگ اطلاعاتی و هیبریدی نامتقارن امریکاییها را وادار به ترک افغانستان نماید. این روند میتواند پیامدهای بسیار خطرناکی بر اوضاع داخلی کشور هم داشته باشد. پس باید پیش از این که کار به جاهای باریک برسد، باید در زمینه اقدام بیدرنگ صورت گیرد.
هر گاه همه نیروهای ائتلاف بینالمللی زیر درفش آیساف درآیند و حضور آنها مشروعیت بینالمللی پیدا نماید، در آن صورت امکان ضربه زدن ایران بر این نیروها منتفی میگردد. در غیر آن، ایران یا با توسل به روشهای نامتقارن و یا هم موشکباران مستقیم، امریکاییان را وادار به ترک افغانستان خواهند گردانید. بیرون رفتن نیروهای ائتلاف از کشور هم حکم فروپاشی کشور را دارد.
من سالهای سال پیش فرا رسیدن چنین روزی را پیشگویی کرده و بارها به دولتمردان گوشزد کرده بودم که که باید استاتوس حضور نیروهای ائتلاف بینالمللی را دوباره به همان وضعیت زیر درفش آیساف و زیر چتر سازمان ملل در بیاورند. امروز درستی آن پیشگوییها در عمل ثابت میگردد.
آن چه مربوط به کشاکش میان امریکا و ایران میگردد، این رویارویی در چند عرصه متمرکز است. استراتژیهای دو طرف صد و هشتاد درجه با هم در تعارض و تقابل قرار دارند. راهبرد امریکا در منطقه در گام نخست کنترل گنجینههای نفتی و گازی شیخ نشینهای عربی مانند عربستان، بحرین، قطر، کویت و امارات به کمک اسراییل و کنترل بر منابع مالی این کشورها است. بیچون و چرا فروش جنگافزار به این کشورها یکی دیگر از اولویتهای امریکا است.
برعکس، ایران در صدد ایجاد یک محیط امن در پیرامون خود است که بتواند تا جای امکان امریکا و همپیمانان آن یعنی انگلیس و اسراییل را از نزدیکی خود دور کند. یکی از استراتژیهای ایران، کنترل عراق، سوریه و لبنان است تا از طریق این کشورها به دریای میانزمینی یا مدیترانه راه بیابد. حضور سنگین امریکا در عراق مانع بزرگی برای راهبرد ایران است. در نتیجه، خواهی نخواهی منافع ایران و امریکا در عراق در تعارض بسیار شدید قرار دارد.
برنامه دیگر ایران کشیدن لولههای رسانایی گاز به پاکستان و از طریق پاکستان به هند و چین است. همین گونه کشیدن لولههای رسانایی گاز از طریق عراق به سوریه و از آنجا به کرانههای مدیترانه است. تحریمهای امریکا هم فشار بسیار سنگینی بر ایران وارد کرده و مینماید. در نتیجه، ایران راهی جز از وارد آوردن فشار متقابل بر امریکا ندارد. ایران با بهرهبرداری از موقعیت دشوار ترامپ و این فاکت که در ماه نوامبر سال روان در امریکا انتخابات برگزار خواهد شد و امریکا در اوضاع و احوال کنونی توان راهاندازی یک جنگ بزرگ و یا حتا محدود را هم در برابر ایران ندارد؛ بر وارد آوردن فشار مضاعف بر امریکا ادامه خواهد داد. در این اوضاع و احوال افغانستان در میان دو سنگ آسیاب قرار خواهد گرفت. گرفتن جانب هیچ یک از دو طرف به سود ما نیست و توان بازی در این میدان را نداریم.
پس باید در اندیشه آن شویم که هر چه سریعتر راه برونرفتی از این وضعیت بسیار خطرناک و سرنوشتساز پیدا نماییم.
فراموش نشود که امسال جنگهای بسیار خونینی را در برابر طالبان هم پیشرو داریم. زیرا روند صلح قربانی انتخابات نامنهاد گردیده و پا در هوا مانده است. پاکستان هم بیچون و چرا فرصت طلایی به دست آمده را فرو گذار نخواهد کرد. در نتیجه، طالبان برای وارد آردن فشار بر ارگ بهزودی وارد میدان خواهند شد.
Comments are closed.