گزارشگر:هارون مجیدی - ۲۲ جدی ۱۳۹۸
فیلمِ «قصر شیرین» که تا حال چندین جایزه را در بخشهای مختلف از جشنوارههای داخل ایران و شماری از جشنوارههای منطقهیی به دست آورده، به تازهگی همهگانیتر شده و از طریق انترنت قابل دسترس است. این فیلم با هزینه و عوامل اندک ساخته شده و علاوه بر توجه برخی از جشنوارهها، نگاه منتقدان جدی فیلم را نیز به همراه شده است.
این فیلم توانست سیمرغ بلورینِ بهترین فیلمنامه و سیمرغ بلورینِ بهترین موسیقی متن را از جشنواره فیلم فجر کسب کند. همچنین این فیلم جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد را از جشنوارۀ فیلم شانگهای به دست آورد. قصر شیرین آمده و میخواهد بگوید که خانواده مهم است و باید اعضای خانواده پشتیبان و یار هم باشند. قصر شیرین، قصۀ اجتماعی است و در آن، داستانی از داستانهای تلخ زندهگی به نقش گرفته شده است.
موردی که نگاه مخاطبان جدی فیلم و منتقدان را به همراه دارد، بهترین نقشآفرینی بازیگران قصر شیرین است. حامد بهداد که نقش اصلی را به دوش دارد، بهترین بازی را انجام داده و سارا- بازیگر خُرد سال قصر شیرین- با کنجکاوی و شیرین کاریهایش به حلاوت و هیجان فیلم افزوده است.
داستان قصر شیرین دربارۀ فردی ۴۲ ساله به نام جلال مرادی است که در طی تصادفی باعث مرگ شخصی میشود؛ اما تصادف در دادگاه رسمی غیرعمد شناخته شده و از نظر قاضی، او پس از گذراندن دوران زندان همسر و همۀ فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر سفر میکند و با زن دیگری ازدواج میکند. پس از دو سال به شهرش باز میگردد. زنش سکتۀ مغزی کرده و مرده است…
فیلم با صحنهیی آغاز میشود که جلال نشسته و از دور به مادر و کودکی نگاه میکند. این صحنه در خدمت داستان فیلم است، زیرا جلال مدتی است که زن و بچههای خود را رها کرده و این صحنه به گونهیی دوری او از خانواده خود را نشان میدهد.
از همان ابتدای فیلم، کارگردان روی بچهها تأکید میکند، زیرا موضوع اصلی فیلم رابطۀ جلال (با بازی حامد بهداد) با بچههایش است. برای مثال چند دقیقه بعد از وارد شدن جلال به خانۀ خواهرزنش، چند بچه تعداد زیادی گلدان را برای فروش میآورند. در این صحنه ماشین جلال روشن نمیشود و این بچهها هستند که به جلال کمک میکنند تا ماشین را راه بیندازد. این صحنه بعد از دیدن پایان فیلم معنا پیدا میکند، چون در انتهای فیلم، بچههای جلال هستند که روند زندهگی او را تغییر میدهند.
جلال وقتی مجبور میشود بچههای خود را با خود همراه کند، در صحنهیی تصمیم میگیرد آنها را در خانه تنها بگذارد و فرار کند، اما در صحنهیی که به باور برخی از منتقدان، یکی از نقصهای فیلمنامه نیز محسوب میشود، موتری به طور کاملاً تصادفی سر راه موترش سبز میشود و جلال نمیتواند بچههایش را تنها بگذارد.
از همان ابتدایی که جلال با بچههایش راهی سفر میشود، هوا گرفته و بارانی است. این شرایط هوایی نشاندهندۀ رابطۀ جلال با فرزندان و حتا زن جدیدش است. جلال از اینکه بچهها را همراه خود آورده، ناراحت است و رفتار زیاد دلچسبی با افراد داخل موتر ندارد. بعد از گذشت مدتی، هوا متعادل میشود و روابط افراد درون ماشین هم بهتر میشود. همچنین باید اشاره کرد که کارگردان در ابتدای فیلم، بچههای جلال را در عقب ماشین قرارداده و همسر جدید جلال کنار او در سیت پیشروی نشسته است که این موضوع به زبان تصویر، دور بودن جلال از فرزندانش را نشان میدهد. در انتهای فیلم و با رفتن همسر جلال، پسرش کنار راننده مینشیند و این نکته نزدیک شدن جلال به فرزندانش را نشان میدهد.
جلال شخصیتی است که از بچههای خود، یعنی از همان خانوادۀ خود گریزان است و فیلمساز این هدف را داشته تا در طول فیلم جلال را متحول کند. اولین اتفاقی که در فیلم میافتد و توجه جلال را به زندهگی گذشتهاش جلب میکند، ماجرای آقای داوودی است. آقای داوودی گلخانهیی دارد که به کمک شیرین (زن سابق جلال) آنجا را راهاندازی کرده و شیرین زیاد به گلخانۀ آقای داوودی سر میزده است. همین موضوع جلال را عصبانی میکند و سبب میشود تا جلال به گلخانۀ آقای داوودی سر بزند. در این قسمت یکی از نقاط خوب فیلمنامه فرا میرسد. جلال به آقای داوودی شک میکند و از زیر زبانش میکشد که کمکم میخواسته به شیرین نزدیک شود. او در این قسمت از ماجرا میفهمد که زنش به او خیانت نکرده و همین موضوع کمی او را نسبت به خانوادۀ قدیمی خود مشتاقتر میکند.
یکی از نقاط مثبت در فیلمنامه این است که شخصیتی را بدون حضور فیزیکیاش در فیلم خلق کرده است. شیرین، زن قبلی جلال در فیلم نشان داده نمیشود، اما این شخصیت در فیلم بسیار برای مخاطب مهم است و موجب آغاز تحول در جلال میشود. بیننده، شیرین را هیچگاه نمیبیند و تنها در موردش از زبان سایر شخصیتها میشنود. این نکته یکی از روشهای فیلمنامهنویسی در خلق شخصیت را به ما آموزش میدهد؛ خلق یک شخصیت از این راه که شخصیتهای دیگر در مورد او صحبت کنند. این روش در خلق شخصیت در بعضی موارد حتا موفقتر از زمانی است که مخاطب آن شخصیت را ببیند؛ چون وقتی مخاطب شخصیتی را نبیند و تنها در مورد او بشنود کنجکاوتر میشود.
Comments are closed.