احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جلال حاجیزاده - ۲۲ جدی ۱۳۹۸
اندیشۀ پراگماتیسم یا کارکردگرایی، یکی از نظریات برخاسته در بافت فلسفۀ اجتماعی و سیاسی است که توسط اندیشمندان و متفکرانی نظیر جان دیویی، جیمز، پیرس، رورتی و دیگران طرح و بسط داده شده است. پرسش از عمل و نتایجِ آن در حوزۀ پراگماتیسم بررسی میشود. در نوشتار فرارو، ضمن ایضاح اجمالی فلسفۀ پراگماتیسم، تلاش میشود که رابطۀ آن با نظریهها و امور اجتماعی بررسی گردد.
ایدۀ پراگماتیستی به گونهیی خاص از یکسو متوجه نقد و ارزیابی مفاهیم و مقولاتِ جوهری و ذاتانگارانۀ فلاسفهیی مانند افلاطون و ارسطو است و از سوی دیگر معطوف به کاربردی و سودمند بودنِ نظریات در عمل میباشد. آنچه در سطح اول فهم میشود، این امر است که نظریهیی آنگاه، و تنها آنگاه مفید، مؤثر و کاراست که در عمل نتایج مورد نظر و مطلوب را با خود به همراه داشته باشد.
برای سالیانِ درازی انسان از خود پرسیده است که «حقیقت چیست؟» اما هرچه بیشتر کاوش کرده، کمتر یافته است. این امر بیانگر عدم وجود حقیقت و نفی آن نیست؛ بلکه نخست آنکه نوع بشر در دستیابی به حقیقتِ مطلق تا کنون ناکام بوده است و دوم اینکه به جای خود حقیقت (به ماهو حقیقت) در پی شناخت حقیقتهای این و یا آن چیز برآمده است. از طرفی، شناخت ماهیت یک شئ با شناخت به کارکرد آن شئ متفاوت است. پراگماتیستها به جای معرفت به جوهر و ماهیت چیزها، به دنبال شناختِ زوایا و کارکردهای اشیاء هستند. از این نظر حقایقِ درون اشیاء اصالت نداشته، بلکه حقایق در کارکرد و سودمندی آنها نهفته است. مضاف بر آن، حقیقتِ مورد بحث نه در خود شئ بلکه در نتایج و نافع بودن اشیاء (از جمله نظریهها) قابل احصاست. مطابق استدلال برخی از متفکران چنین قرائتی متضمن نسبیتانگاری و تشکیک افراطی است؛ امری که از جانب رورتی و دیگر پراگماتیستها قویاً رد شده است. به هر جهت، رویکرد ابزارانگارانه به نظریهها و شناختهای متکثر نسبی، و بسط آن به موضوعات انسانی و عرصۀ اجتماع موجد مشکلات و آسیبهای متعددی است که توسط اندیشمندان حوزۀ سیاست و جامعه خاطرنشان گردیده است.
به نظر میرسد که ذکر خلاصهیی از نظریات معرفتشناسانۀ افلاطون و ارسطو و سپس نقد رورتی از آن، به شناخت و تفهمِ ژرفتر فلسفۀ عملگرایانه نافع باشد.
به نظر سقراط و نیز افلاطون،کسب شناخت از طریق معرفت به ماهیّت اشیا و ذوّات، یگانه راه شناخت متقن است. این ایده بیانگر جوهرۀ طرفداران اصالت ذات وآنامِنزیس به شمار میآید. ارسطو احتجاج میکرد که تنها راهی که میتوانیم به چیزی معرفت حاصل کنیم، شناخت ماهیّت آن است. و معرفت شیء، معرفت به ذات آن است.
غایتشناسی ارسطو به عبارتی تأکید او بر غایت یا هدف(تلوس) به عنوان غایت هر تغییر، مبتنی بر اصلِ تکامل است. وی تحت تأثیر نظریۀ افلاطون، نظریه معروفِ خویش را تحت عنوان حیّز طبیعی پرورانید. هرچیزی اگر از جای طبیعی خویش برداشته یا دور شود، گرایش طبیعی دارد که به آنجا بازگردد. معرفت و شناخت(علم جدید) در نظریههای جدید عموماً در آرا و اندیشههای کانت نظر دارند. کانت به جای تمایز سایۀ مفهوم افلاطون و ماده صورت ارسطو، تمایز دو قطبی دیگری به عنوان پدیدار-ناپدیدار مطرح ساخت. ناپدیدار(بود) اشاره به خود ِچیزها دارد، ولی پدیدار(نمود)، آن وجهی از هر چیز است که برای انسان قابل شناخت است. هر چیزی همان است که به درک میآید ولی خود چیزها فراتر از دسترسی و معرفت بشری هستند.(منوچهری،۱۳۸۷: ۱۵)
رِیچارد رورتی ضمن نقد آرا و عقاید افلاطون و دیگر کمالگرایان معتقد است که پراگماتیستها در جستوجوی معرفت به معنای افلاطونی آن نیستند؛ یعنی نفوذ به پسِ نمود و رسیدن به واقعیت. آنان در عوض پژوهش را به منزلۀ جستوجوی سازگاری، و بهویژه آنگونه از سازگاری با همگنان میدانند که آن را «جستوجوی توجیه مقبول و توافق نهایی» مینامند(رورتی،۱۳۸۶: ۱۲۴). همچنین عملگرایان نسبیگرایی مفرط را نمیپذیرند و خود را ضد ماهیّت باوری و ذاتپنداری معرفی مینمایند. پراگماتیستهایی نظر رورتی، صراحتاً خود را ضدافلاطونگرایی عرضه میدارند. آنها نظریۀ تناظر صدق را قبول نمیکنند و معتقد هستند که برای آنها مفهوم نبوده و صرفاً شعاری تاریخی است و حذف و ابطال آن، پیامد زیانباری در بر ندارد. عملگرایان ضد دوگانهانگاری و فلسفۀ دوقطبی متضاد افلاطون و پیروانش هستند(رورتی،۱۳۸۶ :۲۰). پراگماتیستها و سلف آنان یعنی ابزارگرایان(اینسترومنتالیستها)معتقد هستندکه ما نمیباید و یا نمیتوانیم در نظریههای علمی خود هدفمان را کسب معرفت «محض» ـ یا حقیقت ــ قرار دهیم: نظریههای علمی چیزی جز ابزار نیستند. این نگرش مورد نقد پوپر است. با این وجود با ابزارانگاران به مثابۀ یکی از شاخههای پراگماتیستی مخالف است و در این زمینه میگوید، آنان بر این باورندکه در نظریههای علمی خود نمیتوانیم هدفمان را کسب معرفت محض یا حقیقت قرار دهیم. نظریهها چیزی جز ابزار نیستند. از دید کارل پوپر نظریهها گامهایی به سمت حقیقت هستند. پراگماتیسم دیوئی و رورتی، یک جریان فلسفی است که حقیقت را متقدم بر تجربه و آزمون نمیداند، بلکه درستی چیزها را در جریان عمل و تجربه میسنجند. از این دیدگاه کار فلسفه شناخت نیست، بلکه ابزاری در دست انسان به قصد شناخت است. لیکن پوپر میگوید من با ابزار بودن نظریههای علمی مخالف نیستم اما آنها صرفاً ابزار نیستند که به «دانش ما از عالم» اضافه میکنند.(پوپر،۱۳۸۴: ۳۱۷)
اصولاً پراگماتیستها به زمان حال نظر دارند و نه زمان گذشته و تاریخ. به علاوه نگاهِ آنان به آینده چشماندازی آرمانی ندارد. به اعتقاد پیرس یک عقیده در صورتی، و فقط در صورتی، حقیقی است که هر آینه عمل بر آن واقع شود، و بهطور تجربی نتایج رضایتبخش و محسوسی به بار آورد. رویکرد پراگماتیستی وی سرانجام سبب میگردد تا حقیقت را عقیدهیی بداند که نهایتاً مورد توافق تمام پژوهشگران واقع شود(شِفلِر،۱۳۸۸: ۱۵۵). به هر حال از دید او، حقیقت در جریان فراگرد تجربه ساخته میشود؛ این برداشت با مشکل نسبیگرایی مواجه میگردد. از دید پراگماتیستها، مفاهیم و نظریههای معطوف به نتیجه دارای ارزش واقعی و مقبول هستند. در واقع نظریهیی مطلوب ارزیابی میشود که در عمل مفید و کاربردی باشد. به باور جیمز نیز یکی از ابعاد بسیار مهم حقیقت، بُعد مطلوبیت آن است(شِفلِر،۱۳۸۸: ۱۶۶). غالب عملگرایان دریافت و مضامین فلسفیِ پراگماتیستی را در تبیین و ارایۀ نظریاتشان پیرامون مسایل اجتماعی، تعلیم و تربیت و دیگر حوزه ها بهکار بستهاند.
یکی از آموزههای فلسفی پراگماتیستهایی نظیر رورتی تأکید بر امید و اشاعۀ آن است. در واقع در نظریههای اجتماعی نوین پراگماتیستها دو نوع امید، یعنی امید کور (آرمانی) و امید عملی (پراگماتیستی) را از هم متمایز میسازند. از جملۀ این صاحبنظران میتوان به رورتی اشاره داشت.
بنا به دیدگاه ریچارد رورتی، امید کور مظهر یأس است؛ امید کور یعنی به بنبست رسیدن. در حالت امید کور، انسان مستأصل است و نمیتواند قدم از قدم بردارد؛ امید عملی مقابل امید کور قرار دارد. امید کور داشتن زمانی است که انسان به این نتیجه میرسد که بشر هیچ نقشی در آیندۀ خود ندارد. امید عملی، امیدی است که فرد آن را شدنی و دستیافتنی در همین عالم خاکی و توسط همین انسان معمولی میداند. بنابراین یکی از مهمترین کیفیتها و خصوصیات نظریۀ اجتماعی امید عاملیت انسان است. امید عملی اعتقاد به این امر است که ما در سرنوشتمان نقش داریم، برخلاف این نظر که دست روی دست بگذاریم و کاری انجام ندهیم و صرفاً امید داشته باشیم به طریقی خواستۀ ما برآورده شود، لذا امید اجتماعی بدون پذیرفتن عاملیت انسان غیرممکن است.
امید اجتماعی دو ویژهگی دارد؛ ١- عملی بودن ٢- استراتژی تغییر اجتماعی. امید اجتماعی بیش از یک کیفیت روانشناسانه است. بعد از شکست پروژههای عظیم اجتماعی، به جامعه و انسانی آرمانی و متعالی معتقدند و نوعی نگاه یأسآمیز دارند، به این معنا که به تغییر و تحول با امکانات و شرایط موجود اعتقادی ندارند. امید اجتماعی به عنوان یک استراتژی برای تغییر و تحول اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد.
رورتی مقایسهیی انجام میدهد، و میگوید که با پیروزی جنبشهای اصلاحطلبانه چنین به نظر میرسد که امروزه بشر به جایی رسیده است که بهجای دلبستگی به پروژههای عظیم تغییر اجتماعی برای به وجود آوردن جامعۀ کامل و متعالی، البته به بهای سنگین جان و زندهگی بسیاری از مردم، ظاهراً به اصلاح همین انسان فانی، خاکی و جامعۀ موجود میپردازد، البته نه براساس الگویی آرمانی، بلکه به اندازهیی که انسان بتواند زندهگی سعادتمندانه و شرافتمندانهیی داشته باشد. این همان امیدی است که رورتی آن را استراتژی تغییر اجتماعی میداند. این پروژه انهدامی نیست و وعدۀ غیرممکن جامعهیی آرمانی را نمیدهد. به قول جان دیویی، این امید ایمان به قدرت انسان و ایمان به ارزشهای دموکراتیک است(میرسپاسی،۱۳۸۷: ۲). به نظر میرسد در سنت فکری پوپر امید اجتماعی از جایگاهی رفیع برخوردار است. پوپر خود را یک پراگماتیسم طرفدار امید معرفی میکند و مینویسد: «آنچه که خوشبینی من نسبت به زمان حاضر میتواند به آینده پیشکش کند، امید است.»(پوپر،۱۳۷۶: ۱۸۹)
پوپر با رویکردی پراگماتیستانه معتقد است با اینکه آینده، ناگشوده و نامعلوم است، ما مسوول هستیم که با امید و انگیزه، بیشترین تلاش خود را به عمل آوریم تا آینده را بازهم بهتر از زمان حال بسازیم. اما این مسوولیت یک پیششرط دارد و آن هم«آزادی» است. آزادی سیاسی ـ آزادی از استبداد ـ مهمترین ارزش سیاسی است. چراکه استبداد نوع بشر را از انسانیت تهی میسازد؛ زیرا مسوولیتِ ما را به عنوان یک انسان میرباید.
در تکملۀ بحث بهطور اجمال میتوان اظهار داشت که بر حسب فرایافت و نظریهورزی پراگماتیستها، سودمندی و نتایج ایجابی نظریهها ملاک پذیرش و حقایق نهفته در آن است. اما از سویی، این مسأله راه را بر رهیافت ابزاری، عقلانیت کارکردی و توسعۀ دیدگاههای نسبیانگارانه به نظریهها و دیگر موضوعات انسانی هموار میسازد. بنابراین فهم و تبیین مسایل انسانی به استناد برداشت و تعمیم شناخت برآمده از اصالت ماهیّت به دنیای علوم انسانی میتواند حاوِی تردید و شکگرایی مفری و حامل مشکلات جدی و عدیدهیی باشد.
منابع
افلاطون(۱۳۸۷)، رسالۀ منون
پوپر، کارل ریموند(۱۳۷۶)، درس این قرن، ترجمۀ علی پایا، تهران: انتشارات طرح نو
– ______(۱۳۸۴)، اسطورۀ چارچوب، ترجمۀ علی پایا، تهران: انتشارات طرح نو
شِفلِر، اسراییل(۱۳۸۸)، چهار پراگماتیست، ترجمۀ محسن حکیمی، تهران: نشر مرکز
میرسپاسی، علی(۱۳۸۱)، دموکراسی یا حقیقت، تهران: طرح نو
رورتی، ریچارد (۱۳۸۶)، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمۀ عبد الحسین آذرنگ و نگار نادری، تهران: نشر نی، چاپ دوم.
Comments are closed.