احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:بلال باور - ۱۲ دلو ۱۳۹۸
وای بر منّتپذیر خوانِ غیر
گردنش خَمگشتۀ احسان غیر
خویش را از برق لطف غیر سوخت
با پشیزی مایۀ غیرت فروخت
اقبال لاهوری
چرا برخی خصایص و اعمال انسانها را به فطرت آنها ارتباط میدهند؟ در پاسخ باید گفت که فطرت همانا سرشت و ذات انسانهاست که در رحِم مادر شکل گرفته، یک موجود زنده با آن خلق میشود و در آرامش قرار میگیرد. یعنی اگر انسانها به حال خود گذاشته شوند همانی را انجام خواهد داد که در سرشت شان نهفته است. انسانها در طول تاریخ جهت بقای خود جنگیدهاند، آمیزش جنسی انجام دادهاند و همچنان به یک چیز یا یک اندیشه قداست قایل شدهاند. حالا این سرشت را نمیشود در ذاتش خوب یا بد تعریف نمود. خوبوبد زمانی تعریف میشود که این فطرت جهتدهی شده و انگیزههای آن مورد قضاوت قرار گیرد.
برخی از احساسها است که در تطابق به سرشت افراد و نظم اجتماعی قرار دارد اما برای اینکه این احساس ظاهر گردد و رشد نماید ضرورت به فضای حیاتی دارد. از این جمله احساسها میشود به حمیت یا غیرت اشاره کرد. غیرت احساس مسوولیت و حفاظت از مواردی میباشد که دفاع و محافظت از آن ضروری پنداشته شدهاست. بخش مهم این موارد ضروری همانا ناموس نامیده میشود. ناموس به معنای شرف و عزت یک مرد است که بیشتر در وجود زنان یک فامیل تمثیل میشود. ناموس به معنای دین و شریعت الهی نیز آمدهاست. چنانچه علامه اقبال لاهوری در مصرعی میگوید، «خلافت حفظ ناموس الهیست» هدف علامه از ناموس همانا افکار و شریعت اسلامی میباشد.
برای مردان ضعیف و آنهایی که در مقابل نوامیس خود بیتفاوتاند خاین، بیغیرت و حتا دیوث خطاب شدهاست. این مصطلحات شاید برای برخیها نامطلوب و حتا زننده باشد، چونکه ما امروز با موج فرهنگ و افکاری رو بهرو هستیم که با چنین مفاهیمی سرِ ستیز دارد. نظم فعلی جهانی با مفاهیم خاص خود به جهان پمپ میشود و هر آنچیزی که از جنس خودش نبوده و در مقابلش بایستند کوشش به نابودی آن میکند. نشر فرهنگ و ارزشهای سیکولار مستقیماً افکار و احساسات انسانها را مورد هدف قرار میدهد برای همین است که با صدور حکومت سیکولار ارزشها و مفاهیم اسلامی با اسالیب متفاوتی مورد هدف قرار گرفتهاست که از آن جمله میشود به مفاهیم ناموس، غیرت و شجاعت اشاره نمود. با زدودن این مفاهیم تنها حاصلی که میشود گرفت همانا دزدیدن شجاعت و غیرت از جوانان مسلمان و بیخاصیت نمودن آنهاست. این تأثیرات را بشکل مقایسوی زمانی خوب میشود درک کرد که احساس یک جوان شهری و یک جوانی که دورتر از شهرها و حاکمیتهای غربی زندهگی میکند را مقایسه نماییم؛ کاملاً متفاوت است. اینکه عوامل ضعف احساسهای اسلامی خصوصاً احساس غیرت و ناموس چیست اینجا به دو علت بزرگ و اساسی آن می پردازم؛ علت ارزشی و علت نظم اجتماعی.
۱٫ علت ارزشی: کسانی چنین میپندارند که پاسخدادن به نخستین پرسش –چیستی هستی و چرایی زندهگی- یک بحث محض فلسفی بوده و اندیشه سیاسی از لحاظ موضوع و هدف، در تفاوت با آن قرار دارد. در دنیای امروزِ تخصصگرایی و حوزوی کردن دانشها این امر ظاهراً درست به نظر میرسد اما واضح است که چنین نیست. چون که نظام سیاسی چیزی معلق در هوا نمیباشد. نظامهای سیاسی روی افکار خاصی بنا میشوند و این افکار و عقاید بنیادی باید که نسبت به چیستی هستی و هدف خلقت موقفی داشته باشند. ایدیولوژی سرمایهداری و نظام دموکراسی نیز از این امر مبرا نیست.
سرمایهداری روی عقیده سیکولاریسم بنا شدهاست. یعنی در مورد اینکه علت جهان چیست -چه کسی آنرا خلق کرده- و پس از مرگ چه سرنوشتی در انتظار بشر است عقیده بر این دارد که اصلاً مابعد و ماقبل جهان اهمیتی ندارد بلکه مهم که هست این جهان و واقعیت موجود است. این عقیده را سیکولاریسم مینامند که سرمایهداری و دموکراسی روی آن بنا میشود. حالا وقتی «اینجهانگرایی» اصل گردد طبیعیست که رسیدن به هدف در محدوده همین زندهگی مهم میشود. این هدف جز سعادت، لذت و استفادۀ اعظمی از امکانات دنیا چهچیز دیگری بوده میتواند؟
وقتی سعادت، پیشرفت و خوشبختی در این جهان از اهداف اساسی در جهان سرمایهداری پنداشته شود هر آنچیزی که این هدف را محدود سازد باطل و نامطلوب تعریف میشود. برای همین است که میگویند انسانها از هر محدودیتی باید آزاد باشند؛ چونکه محدودیت خلاف سعادت است و «آزادی» لازمۀ سعادت و پیشرفت. فلسفه وجودی دولتهای دموکراتیک جز زمینهسازی جهت رسیدن افراد به این هدف و تضمین آزادیهای بشر، هیچچیز دیگری نیست.
اصل همانا سعادت و خوشبختی است و حتمی بودن آزادی بشر. هر آن چیزیکه این هدف را تحدید نماید اگر آن دین باشد، اخلاق یا عرف همه مردود پنداشته میشوند. غیرت و ناموس از جمله همین مفاهیمی میباشند که با این بینش دموکراتیک در تضاد قرار میگیرد. خصوصاً پس از ظهور حرکات فیمینستی در قرن بیستم و انقلاب سکسی –جنسی- در غرب بود که داعیه آزادی و برابری را بیشتر اوج داد و مفاهیم غیرت و ناموس بیشتر مورد حمله قرار گرفت. به اساس این بینش، همه انسانها «آزاد» و «برابر» اند، هیچکس ناموس کس دیگری نیست و هیچکسی مسوولیت محافظت و دفاع از کس دیگری را ندارد.
چرا در واژهنامههای غربی(انگلیسی) واژۀ بهنام غیرت وجود ندارد؟ شاید چرایی این مسأله را فهمیده باشید! اگر بازهم نفهمیدهاید به علت دومی توجه کنید.
۲٫ علت نظم اجتماعی: انسانها از آوان خلقت با نظم طبیعی خاصی زندهگی مینمودهاند. این نظم بیشتر شکل بستۀ از خود داشته و روابط در آن بسیار درهمتنیده بودهاست. اسلام نیز از آوان نزول، انسانها را به نظم جمعی امر نمودهاست چونکه نظم جمعی مطابق فطرت انسانهاست و یگانه نظمی است که در آن اسلام میتواند تمثیل و تطبیق شود. نباید خلط کنید؛ هدف از نظم جمعی همانا نظم کمونیستی نیست که همه در آن به برابری اقتصادی برسند، انسانها قدر توانایی کار نموده قدر ضرورت استفاده نمایند و حتا اینکه ضرورتی به دولت احساس نشود. نظم اجتماعی اسلام در تفاوت به چیزیست که سوسیالیسم یا کمونیسم از آن تعبیر دارد.
هدف از ایدیولوژی سرمایهدارای از برای اینکه بتواند سعادت مادی بشر را در این دنیا تضمین نماید به مفهوم «آزادی» بیشتر تأکید مینمود اما از موانع بزرگی که جلو تمثیل این آزادی را میگرفت همانا نظم طبیعی جامعه و جمعگرایی انسانها بود. دموکراسی – سرمایهداری نظم مصنوعی جدیدی را طرح نمود و آنرا منحیث نظم بدیل پیشنهاد و نشر میکرد. این نظم اجتماعی همانا نظم فردیت (Individualism) میباشد.
نظم جمعی یک فضای حیاتی برای رشد برخی احساسهای فطری انسانها پنداشته میشود. وقتی در تاریخ بشر تفحص نماییم در مییابیم که انسانها در طول تاریخ در یک نظم جمعی به سر میبردند و به همین علت است که احساس غیرت با واقعیتهای متفاوتی در تاریخ قابل شناسایی میباشد. از اینکه غیرت یک امر فطری بوده و بیشتر به احساس انسانها وابسته است باید با اندیشه و عقل کنترل شود. وقتی این احساس در طول تاریخ به حال خود گذاشته شد لجام آن گسیخته شده و به بیراهه رفت. چنانچه این احساس لجامگسیخته را اسلام بهنام غیرت یا «حمیّت جاهلیّت» یاد میکند؛ مانند زنده بهگور کردن دختران، تعصب و جنگهای قومی، پیروی بدون چون و چرا از پدران و از این قبیل موارد را اسلام غیرت جاهلیّت خواند اما این احساس را منحیث یک احساس فطری کلاً رد ننمود بلکه جهت درستش داد و داشتن آن را از ضروریات و واجبات یک مرد مؤمن دانست.
چونکه فضای حیاتی برای تمثیل آزدای همانا «نظم مصنوعی فردگرایی» تعریف شدهاست بناءً وقتی دموکراسی با مجموع آزادیهای آن به یک جامعه صادر میشود جهت نهادینهسازی این ایدیولوژی خصوصاً در جهان اسلام باید در مقابل نظم جمعی و ملحقات آن به مبارزه بپردازد. جهان غرب این حمله را تحت نامهای مبارزه علیه «نظم بدَوی و قبیلهیی» به جریان انداخته و با غیرتستیزی و ناموسزدایی مظاهر این نظم را تحت حمله قرار داده و نظم فردی خویش را تحت نامهای «مدنیت» و «شهری شدن» ترویج میکند.
ما با موج همین اندیشه و تعبیر مواجهایم. اندیشهیی که سیکولار مشربان در جهان اسلام مصروف نشخوار زدن به آناند همین است که گفتیم. حالا اینجا کسانی که این مفکورهها را نشخوار میزنند نمیخواهند بنیادهای فکری خود را واضح سازند. کسان شان اصلاً نمیدانند که این داعیهها روی چه مفکورهیی استوار گشتهاست و کسان شان که میدانند ترس دارند که انگیزهها و باورهای بنیادین خود را که همانا «سیکولاریسم» و دست رد زدن به نظام الهی است بیان دارند. چونکه سیکولارهای این خِطه یا وارداتی اند و یا هم کسانیکه در بستر فکری غرب رشد کرده و ازین منبع تغذیه شدهاند.
از سوی دیگر، سیکولارمذهبان صرف منطقشان با این افکار سر و کار دارد اما در عمل واضح میشود که باز هم از احساس جامعه نتوانستهاند خود را فارغ نمایند. این قماش افراد نه با نظم جمعی سر سازش دارند و نه هم اسلام به مذاقشان برابر است اما دوست دارند پهلوی اینکه سیکولار اند بیغیرت نیز خطاب نشوند! در حالی که سیکولار بودن از یک منبع آب میخورد و غیرت و ناموس ریشه در مکتب اسلام دارد. اینها چگونه این اضداد را جمع میکنند و چگونه در این دبل استندرد به سر میبرند؟!
Comments are closed.