گزارشگر:برگردان: علیپور قاسمی - ۱۸ دلو ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
«ژرژ دوورو» که بنیانگذار روانکاوی قومی است، میتواند به ما در درک چگونگی ایجاد سازوکار دفاعی توسط مدیران کمک کند. «دوورو» (۱۹۶۷) گروهی از جامعهشناسان را مورد مطالعه قرار داد. وی درکتابی که «از اضطراب تا نظم» نام گرفته، به تشریح عوارضی که این محققان به آن دچار بودند، پرداخته است. در تحقیق وی افراد نمونه، موضوع مورد بررسی نیز هستند. بهاین دلیل و همانگونه که گفتهایم، نمیتوان آن را کاملاً در یک مُدل ساده تلفیق کرد. هرگونه سازماندهی و هرگونه سادهسازی نظری با مقاومت ایشان روبهروست. از سوی دیگر، این مقاومت سبب ایجاد تشویش و اضطراب در محقق نیز میشود. این نوع تشویش، مشابه تشویشی است که در اثر آسیب خودشیفتگی برای مدیران پدید میآید.
«دوورو» دو نوع روش مقابله با این تشویشها را تشریح میکند. بدین منظور باید یا افراد مورد مطالعه و یا محقق را ساده کرد. در روش اول، محقق کلیتِ فرد مورد مطالعه را مد نظـر قرار نمیدهد. به عنوان مثال، وی را تنها به عنوان انسانِ اقتصادی در نظر میگیرد. در روش دوم، محقق خود را ساده میکند. وی تنها روشهای استاندارد شده و مرسومِ تحقیق را مورد استفاده قرار میدهد. تحلیل «دوورو» قبل از هرچیز اهمیت بسیار زیاد روشها و ابزارها را نشان میدهد. روشهای تحقیق از دو نقش برخوردارند. با اینکه در ایجاد دانش موثر اند (امیدواریم که فعالیت اصلی محققان این باشد) اضطراب و تشویش را نیز کاهش میدهند. «دوورو» نقش دوم را رفع اضطراب یا آرامبخش نامیده است. ما میتوانیم به تنـاقض بین این دو روش پی ببریم: هر دوی آنها سازنده و در عین حال مخرب اند. آنها دانش را به وجود میآورند، ولی در عین حال مورد موضوع مورد مطالعه و یا محقق را بیش از اندازه ساده میانگارند. بنابرین، دو روش مورد بحث مغایر اند.
ما معتقدیم که این دو سازوکار دفاعی به مدیران مربوط است: آنها هم شرایط را ساده میکنند و یا از ادراک درونی و پیچیدهگی احساسیِ خود پرهیز میکنند:
۱. ساده و همگنسازی شرایط کار: مدیران برای سادهسازی شرایط کار از ناهمگنی و مغایرتها پرهیز میکنند. آنها بر تمرکز بر یک معیار پافشاری کرده و معیارهای دیگر را پس میزنند. بنابرین، همه چیز بر اساس واحد پول سنجیده و ارزشیابی میشود و برای هر کس و هر چیز قیمتی تعیین میشود. از اینرو، همگنسازی با کمک واسطهیی قوی یا به عبارتی ارزشیابی اقتصادی صورت میگیرد.
به عنوان مثالی دیگر، میتوان به حقیقتی اشاره کرد. مبنی بر اینکه مدیران اظهار میدارند که سرعت و کیفیت را میتوان با هم بهدست آورد، ولی بیشتر مطالعات نشان داده که این دو با هم آشتی ناپذیرند. ما نیز میتوانیم دربارۀ مفاهیم فرهنگی یا هویت گروهی صحبت کنیم که از ناهمگنی دوری میجویند.
۲. سادهسازی خود مدیران با پرهیز از ایجاد ذهنیت و پیچیدگی: اگرچه وظیفۀ اصلی مدیران، رسیدگی به امور غیرقابل پیشبینی، امور غیرعادی، خلاقیت و چارهجویی است، ولی در حال حاضر تا بیشترین حد ممکن تمایل زیادی به استانداردسازی همه چیز وجود دارد. در نتیجه مدیران از انسانیت، ارزشها و ذهنیت خود دوری جسته و این موارد را پس میزنند. آنها اجازه میدهند که ابزارها، رویهها، اصول تصمیمگیری و امور روزمره بهجای آنها تصمیم بگیرند. این موضوع بیان دیگری از سخن مارکس است که میگوید مدیران به خادمان صرف ماشینآلات مدیریتی مبدل شده اند. ممکن است به بیماریهای روانتنی نیز مبتلا شوند. تبدیل مشکلات روحی به مشکلات جسمی یا به عبارتی جسمانی کردن مشکلات نیز بخشی از این سادهسازی است. مدیر به دلیل بیلیاقتی در یافتن جواب دچار ترس میشود. بنابرین، ترس خود را به نوعی مشکل جسمی تبدیل میکند. از اینرو آنچه که ناممکن است، به غیر قابل تحمل تبدیل میشود. (هوبالت ۲۰۰۲) سلامتی موضوعی مهم است که اغلب فراموش شده، ولی در رویکرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت مورد توجه قرار میگیرد.
ویژگی خاص این نوع سادهسازی کار مدیران اجرایی در مقایسه با کارکنان این است که این نوع سادهسازی توسط خود مدیران آغاز میشود. مدیران تصمیم میگیرند که برای غلبه بر اضطراب و تشویش، به سادهسازی و ایجاد سازوکاری برای کارشان بپردازند. پاسخی تدافعی به محیطی که اجازۀ حفظ سلامتی در زندگی و کار را به ایشان نمیدهد.
این سازوکار دفاعی سبب میشود که مدیران اوضاع و شرایط را با نمود ساده شدۀ آن اشتباه بگیرند. در این جدل، تمامی اقدامات مدیریتی به بهای سادهسازی، بین مثبت یا پیشفعال بودن (نتیجهبخشی) قرار میگیرد. بهتر است که این ماهیت تناقض اقدامات مدیریتی را نیز بپذیریم و آن را به یک مخالفت ساده و یا مغایرت انکارکننده تبدیل نکنیم.
اگر کسی سازوکار دفاعی را فراموش کند، کاهش شدید اطلاعات اساسی مورد نیاز اقدامات را نیز فراموش خواهد کرد.
اگر ابزار به عنوان تحقق نظریه در عمل تعریف کنیم، بزرگترین چالش حاصله این خواهد بود که ابزارها و روشهای مدیریتی بازهم بر اساس نمودی از همسویی انسان و جهان شکل میگیرند که این امر با انکار تعارضات، اهداف مغایر و ناهمگنیها را در پی خواهد داشت.
هدف رویکرد اجتماعی اقتصادی، یادآوری آشکار نبودن (به عبارتی بهتر پنهان بودن) برخی از ویژگیهای ناهمگن و مغایر است. این رویکرد در عین حال میخواهد که مفید باشد و به این دلیل روشها را ساده نگاه دارد.
چگونه مدیریتناپذیر را مدیریت کنیم؟
قصد این نیست که بگوییم مدیریت غیرممکن است، ولی میخواهیم به سادهگی بیان کنیم که تسلط کامل بر شرایط کار، تنها نوعی خیالبافی دربارۀ قدرت مطلق خود است. رویکرد اجتماعی ـ اقتصادی به مدیریت، سادهانگاری بسیاری از ابزارهای مدیریتی را به شکلی معنیدار بیان میکند. این ابزارها باید با لحاظ کردن هزینهها و عملکردهای پنهان اصلاح شوند. ولی این تصور نادرست نیز بسیار خطرناک است که تصور کنیم که میتوان با گسترش کافی این ابزارها، انواع انسانها را با شرایط کاری آنها هماهنگ ساخت.
ما به دیدگاه فلسفۀ وجودی پوچی و بیهودهگی بسیار نزدیک هستیم. تلاش در مدیریت آنچه که غیرقابل مدیریت است، معنی ندارد. با اینهمه، این تلاش دایمی به حق میتواند منشأ عظمت انسانی باشد.
بنابرین، مسألۀ ما این است که دریابیم مدیران چهگونه از ابزارهای خود استفاده میکنند و این واقعیت را که همواره روشی برای آسانسازی وجود دارد را چهگونه تشخیص میدهند (یا نمیدهند). بنابرین، بر رویکرد ارگونومیک به مدیریت تأکید داریم.
به منظور توسعه و پیشبرد تیوری مدیریت رویکرد اجتماعی اقتصادی و ایجاد ابزارهای ارگونومیک و مرتبط با موضوع (جانسون و کاپلان ۱۹۸۷) مایل استیم که چهار اصل مغایر و ناهمگن مدیریت بر مدیریتناپذیرها را مورد توجه قرار دهیم:
الفـ نتیجه با کار تفاوت دارد. همۀ ما میخواهیم که انحراف بین هدف و نتایج حاصله (کاستی در موفقیت) را کمینه سازیم، ولی این بدین معنی نیست که میبایست اختلاف بین کار اصلی و کاری که از قبل تعیین شده را به حداقل میرساندیم. میتوان با کنترل علتی که به عنوان منشأ انحراف در نظر گرفته میشود، به کمینهسازی کاستیهای موفقیت پرداخت. بنابرین، باید از وقوف دربارۀ شناسایی این وجه تمایز و رسیدگی به آن در نظام مدیریتی خود اطمینان یابیم.
بـ سرچشمه و علل مصایب: مصیبت (مشکل اصلی) مدیریت این است که برای مقابله با ناهمگنی و تضادها، راهحل کلی یا کاملی وجود ندارد. مردم همیشه منطقهای مختلف، مسایل موقت و ماهیتهای متفاوتی داشتهاند. این مورد دربارۀ ماشین آلات، سرمایه و غیره نیز صدق میکند. بنابرین، تمامی سازشهایی که به صورت اقتضایی و موضعی صورت میگیرد، هرگز اینگونه تفاوتها و انحرافات را از بین نخواهد برد. (هوبالت ۲۰۰۲) مدیران راهحلهای کلی رفع ریشهیی مشکلات را ایجاد نمیکنند، بلکه فقط پاسخهایی به وجود میآورند.
علل مصایب به آسیبهای خودشیفتگی یعنی ناممکن شدن مدیریت و کاربری کامل ابزارهای مدیریتی منجر خواهد شد.
جـ اصل همدلی در کار: این اصل بدین معنی است که باید به منظور درک منطقهای مختلف و تشخیص موجودیت و موقعیت، هر یک بیشترین تلاش خود را بهکار گیریم. این منطقها به شدت شخصی بوده و از این رو درک کامل آنها دشوار است.
با وجود این، بر این باوریم که در کنار هم کار کردن نوعی دانش تلویحی، مستقیم و بیواسطه را دربارۀ این منطقها برایمان ایجاد میکند که بیش از آنچه که واقعاً بررسی شده، احساس میشود. ما روش برخورد با اینگونه منطقهای در حال وقوع را، همدلی در کار مینامیم که به دیدگاه پزشکی بالینی بسیار شبیه است (یعنی شاین، دوژور، کتز دو ورای و غیره). رویکرد اجتماعی اقتصادی با هدف درک مشتریان، بر اشتراک مساعی با آنها تأکید دارد. دانش به واسطۀ اقدامی گروهی و نهتنها برای اقدامی گروهی حاصل میشود.
دـ اصل اخلاق: با توجه به اهمیت آنچه که در ورای سادهسازی نهفته است، اصل اخلاق بدین معنی است که باید با به حساب آوردن آنچه که همواره فراموش خواهد شد و آنچه که همواره پنهان بوده، به آنچه که در ابزارهای مدیریتی نادیده گرفته شده، توجه داشته باشیم. این اصل را میتوان اصل محیطشناسی نیز نامید. اساس این اصل بر پایه مشکل اصلی است؛ یعنی همواره سادهانگاری بیش از اندازه وجود خواهد داشت و بدین علت، برخی از ویژگیهای شرایط کار توسط ابزارهای مدیریتی نادیده گرفته خواهد شد. اهمیت این ویژگیهای پنهان چیست؟ ما چهگونه ویژگیهای انسانی مرتبط با کسب موفقیت، شرایط محیطی، خانوادهگی و غیره را مورد توجه قرار میدهیم؟ فرضیه اصلی رویکرد اجتماعی اقتصادی، دربارۀ هزینههای پنهان بر پایه اصل اخلاق است. همیشه ویژگیهای پنهانی وجود خواهند داشت و ما باید به آنها اهمیت بدهیم.
نتیجهگیری
در این مقاله سعی کردیم تا حقانیت ادعای رویکرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت مبنی بر وجود برخی هزینهها و عملکردهای پنهان را تشریح کنیم. ولی میخواستیم که واقعیتی را نیز مورد تأکید قرار دهیم؛ وجود محدودیتها و مدیرانی که برای غلبه بر اضطراب و تشویش ناشی از پیچیدهگی کارشان، شدیداً به این نوع سادهسازیها نیازمند اند، ضروری است. بنابرین، معتقدیم که تلاش برای ایجاد ابزارهای تمامعیار و کامل نه تنها خیالپردازی، بلکه اشتباه است.
با این حال، ادعای رویکرد اجتماعی اقتصادی مبنی بر انتقاد از نتایج بهتآور، نمود ضعیف علم انسانشناسی مربوط به نیروی کار در علم مدیریت، بسیار صحیح بوده و مایل استیم که بر لزوم توجه به ناهمگنیها و مغایرتهای لاینفک از شرایط کار تأکید کنیم. اگرچه رویکرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت، راهی را گشوده، ولی هنوز به تلاشی سخت برای شناسایی ماهیت واقعی حرفه مدیریت نیازمندیم.
پینوشتها:
۱ـ ارگونومی، علم مطالعۀ کارایی و عمل انسان است که ویژگیها و تواناییهای انسان را مورد مطالعه قرار داده و از این طریق، شرایط تطبیق و هماهنگی کار و انسان را فراهم میسازد. متخصصان این علم ارگونومیست نام دارند.
۲ـ NACISSISTIC WOUND: یکی از اصطلاحات علم روانشناسی است که به مفهوم ضربه یا حمله به اعتماد به نفس فرد است.
منبع:
JOURNAL OF ORGANIZATIONAL CHANGE,
Comments are closed.