نه! نه! پس بنگالی چه می شود؟

نویسنده:محمداکرام اندیشمند - ۰۳ حوت ۱۳۹۹

در سال ۱۹۴۸ محمدعلی جناح بنیانگذار پاکستان و نخستین فرماندار این کشور در شهر داکه، زبان اردو را تنها زبان رسمی کشور نو تشکیل پاکستان اعلان کرد. محصلین بنگالی با فریاد “نه، نه!، پس بنگالی چه می شود؟، واکنش خشم آلودی نشان دادند.
در فبروری سال ۱۹۵۲ که خواجه نظام الدین جانشین جناح به رسمیت زبان اردو تاکید کرد و از زبان بنگالی سخن نگفت، محصلان بنگالی به خیابان های داکه ریختند و باز فریاد “نه!” سر دادند. اما این بار پولیس بروی محصلان آتش کشود و خون اولین قربانیان زبان مادری، خیابان داکه را سرخ کرد. هر چند دولت پاکستان چهار سال بعد(۱۹۵۶) رسمیت زبان بنگالی را در پاکستان شرقی پذیرفت، ولیکن خون محصلان بنگالی جدایی پاکستان شرقی یا بنگال را اجتناب ناپذیر ساخته بود.
بنگالی ها پس از تشکیل کشور مستقل بنگله دیش از سازمان ملل متحد خواستند تا روزی را، “روز جهانی زبان مادری” بنامد. این پیشنهاد پذیرفته شد و روز بیست و یکم فبروری از سوی ملل متحد و سازمان میراث فرهنگی وابستۀ آن یونسکو، روز زبان مادری نام یافت. این روز را بسیاری از گویندگان زبان های مختلف به عنوان روز زبان مادری شان، بزرگداشت می کنند و بر سر حفظ و انکشاف زبان مادری به بحث و گفتگو می نشینند.
کانون تاجیکان و فارسی زبانان مقیم بریتانیا این روز را طی همآیشی در ماه فبروری سال ۲۰۱۷ در شهر لندن تجلیل کردند و بر سر دیروز و امروز زبان فارسی یا دری در افغانستان سخن گفتند.
من(نگارنده)یکی از سخنرانان این همآیش بودم که نگاه کوتاه و اجمالی بر چالش های زبان فارسی در افغاستان داشتم که اینک فشرده و اجمالی از آن بحث را تقدیم خوانندگان می کنم:
زبان فارسی و یا بصورت رسمی و دولتی، زبان دری در افغانستان با این چهار ویژگی، اهمیت و اعتبار می یابد:
۱- یکی از ده زبان باستانی دنیا است.
۲- دومین زبان مهم و با اعتبار در جهان اسلام و در فرهنگ و تمدن تاریخی اسلام است.
۳- زبان فارسی در افغانستان، زبان فرا قومی، زبان مشترک تمام اقوام، زبان تفاهم و وحدت ملی است.
۴- زبان فارسی در افغانستان، میراث مشترک تمام اقوام افغانستان اعم از تاجِیک ها، پشتون ها، ازبِیک ها، هزاره ها، بلوچ ها و غیره اقوام است.
در انکشاف و گسترش زبان فارسی طی هزارۀ دوران اسلامی، تمام اقوام افغانستان و اقوام حوزۀ بزرگ تمدنی این زبان؛ از آسیای صغیر تا آسیای جنوبی و از آسیای مرکزی تا سواحل بحیرۀ کسپین و بین النهرین در خاور میانه، و تمام سلاطین و زمام داران این اقوام نقش داشته اند. در انکشاف و گسترش زبان فارسی حتی بیشتر از تاجیک ها، ازبیک ها، ترک ها و پشتون های حکومتگر در جغرافیای افغانستان امروز و شبه قاره هند نقش ایفا کردند. شمار کثیری از شاعران، نویسندگان، عالمان و فاضلان عرصۀ ادب، فرهنگ و عرفان اسلامی معروف زبان فارسی از این اقوام هستند.
بنا بر این زبان فارسی(دری) به عنوان زبان مشترک، افتخار مشترک و میراث مشترک تاجیک ها، پشتون ها، هزاره ها، ازبیک ها، ترکمن ها، بلوچ ها و همه اقوام افغانستان است.
این ویژگیها باید عامل و انگیزۀ جمعی جامعه و دولت افغانستان در تقویت زبان فارسی باشد که سوگمندانه بر عکس، زبان فارسی در یک سدۀ اخیر با چالش های سیاسی ناشی از سیاستِ نامهربانانه، تبعیض آمیز و غرض آلود دولت ها و برخی زمام داران افغانستان بگونۀ پیوسته و سیستماتیک رو برو گردید:
۱- محمود طرزی و نخستین چالش سیاسی زبان فارسی:
چالش سیاسی زبان فارسی در افغانستان از زمانی آغاز شد که محمود طرزی(۱۹۳۳ ـ ۱۸۶۵میلادی) مدیر جریدۀ سراج الاخبار سلطنت امیر حبیب الله و وزیر خارجه امان الله خان، زبان فارسی را، زبان عاریتی و یادگار حکومت ایران در سلطنت احمدشاه درانی خواند و در سراج الاخبار نوشت:
«ما را ملت افغان، و خاک پاک وطن عزیز ما را افغانستان می گویند. چنانچه عادات، اطوار، اخلاق مخصوص داریم، زبان مخصوصی را نیز مالک می باشیم که آن زبان را “زبان افغانی(پشتو)” می گویند.»
مسلماً نظریات و اظهارات طرزی در مورد زبان فارسی در افغانستان نادرست، غیر علمی و دور از واقعییت های تاریخی این زبان بود. بر خلاف دیدگاه طرزی، زبان فارسی دری از این سرزمین و از خراسان عصر اسلامی و جغرافیای افغانستان بسوی کشور فارس و ایران امروز رفت و سلاطین مختلف این سرزمین در عهد خراسان اسلامی از امرای طاهری و صفاری تا سلاطین سامانی و شاهان غزنوی، غوری، تیموری، خوارزم شاهی، سلجوقی، شیبانی، لودی، سوری، بابری و درانی از تخارستان و بلخ و از غزنه و هرات بسوی مغرب و مشرق تا مرزهای چین و دهلی و بنگال در شبه قارۀ هند، زبان فارسی را گسترش دادند. اما محمود طرزی با این برداشت و دیدگاه اشتباه و غرض آلود، بذر سوء ظن و بی مهری را در برابر زبان فارسی در ذهنیت و افکار سیاست مداران نظام حاکم سیاسی افغانستان کاشت و این زبان تاریخی و تمدنی همگانی سرزمین ما را در معرض چالش های سیاسی، سیاستِ حاکم قرار داد.
۲- صدر اعظم سردار محمدهاشم خان و زبان فارسی:
پس از طرزی و دوران سلطنت امان الله خان، در سال های سلطنت محمد ظاهر شاه به خصوص در صدارت سردار هاشم خان با زبان فارسی برخورد سیاسی شد. در ۱۲ حوت ۱۳۱۵خورشیدی(سوم مارچ ۱۹۳۷) از نام صدارت، فرمان تعلیم و آموزش در معارف سراسر افغانستان به زبان پشتو صادر گردید. پس از فرمان متذکره که سردار محمد نعیم به وزارت معارف رسید، زبان پشتو به گونۀ اجباری به جای زبان فارسی در سراسر افغانستان، زبان تدریس و آموزش تمام مکاتب و مؤسسات تعلیمی قرار گرفت و انجمن ادبی در وزارت معارف به “پشتو تولنه” یا افغان اکادمی مسمی شد. سپس معضل واحد بودن اجباری زبان تدریس و آموزش در معارف افغانستان پس از پایان صدارت سردار محمد هاشم و آغاز صدارت سردار شاه محمود در سال ۱۹۴۶ میلادی (۱۳۲۵) بر طرف شد، اما سیاست سردار هاشم خان و نعیم خان در برابر زبان فارسی، دامنۀ تنش و تفرقۀ اجتماعی بر سر زبان را عمیق ساخت.
۳- قانون اساسی ۱۳۴۳ و چالش زبان فارسی:
در قانون اساسی سال ۱۳۴۳(۱۹۶۴) دورۀ سلطنت محمدظاهرشاه که در ۱۱ فصل و ۱۲۸ ماده به تصویب رسید، نام زبان فارسی به دری تغییر یافت. هر چند در مادۀ سوم قانون اساسی مذکور دو زبان رسمی دری و پشتو مورد تایید و تصویب قرار گرفت، اما در فصل سوم زیر عنوان حقوق و وظایف اساسی مردم در مورد زبان های افغانستان، تنها زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی معرفی شد. سپس در مادۀ ۳۵ قانون اساسی نوشته شد که:«دولت موظف است پروگرام موثری برای انکشاف و تقویۀ زبان ملی پشتو، وضع و تطبیق کند.»
تغییر نام زبان فارسی به زبان دری در قانون اساسی ۱۳۴۳ و معرفی زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی افغانستان و سپس تمایز و تبعیض در تقویت دو زبان دری و پشتو، نخستن چالش مهم در برابر زبان فارسی بود که بصورت رسمی و قانونی، سیاست و خط مش دولت سلطنتی افغانستان را تشکیل می داد. این تغییر نام ، نه ریشه در ذهنیت و تلقی افکار عمومی داشت و نه مبتنی بر علم زبان شناسی و واقعییت های تاریخی این زبان بود. این، یک عمل عمدی سیاسی برای تضعیف زبان فارسی و ایجاد هویت جداگانۀ زبانی – تاریخی برای زبان فارسی در افغانستان بود تا ریشه ها و رابطه های زبان دری به گذشتۀ این زبان به عنوان میراث تمدنی که با نام فارسی شناخته می شد قطع شود و زبان دری در افغانستان به عنوان یک زبان دیگر و غیر از فارسی معرفی شود.
۴- بی اعتنایی و عدم مسئولیت دولت در برابر زبان فارسی:
زبان فارسی یا زبان دری که در قانون اساسی ۱۳۴۳ یکی از دو زبان رسمی معرفی شد، اما دولت هیچگونه برنامه و استراتیژی را برای تقویت و انکشاف دری، حتی مطرح نکرد. در حالی که زبان یک پدیدۀ پویا شمرده می شود و باید پیوسته با تغیر و پیشرفت های چشمگیر اجتماعی و فرهنگی دنیای امروز، متحول شود و در مسیر انکشاف و تقویت قرار بگیرد. تمام کشور های دنیا دارای انجمن و اداره های ویژۀ دولتی و ملی در جهت انکشاف و تقویت زبانهای رسمی خود هستند؛ اما شاید افغانستان یگانه کشوری محسوب شود که با داشتن دو زبان رسمی تنها یک زبان آن در بسیاری از سالهای قرن بیستم از امتیاز انجمن رسمی انکشاف زبان برخور دار است.
برخی از زمام داران افغانستان در نیم سدۀ اخیر در رویکردِ معطوف با این برداشت و دیدگاه نادرست که تضعیف زبان فارسی به تقویت زبان پشتو می انجامد، سیاست فارسی ستیزی در پیش گرفتند. این سیاست به نوعی از تنش و بی اعتمادی اجتماعی در جامعه و به خصوص میان اهل سیاست و نخبگان باسواد و تحصیل یافتۀ قومی و زبانی دامن زد. گفتگوهای پر تنش در پارلمان دوران سلطنتی و گاهی در محیط تعلیم و تحصیل بر سر زبان فارسی و پشتو ناشی از این سیاست رسمی و دولتی بود.
تبعات دیگر سیاست های بی اعتنایی در برابر فارسی یا دری به عنوان زبان رسمی و سیاست های فارسی ستیزی زمام داران، حتی به گسترش زبان پشتو در کشور صدمه رساند.
۵- جلوگیری از حضور زبان فارسی در نماد های ملی و دولتی:
دولت های افغانستان به خصوص برخی از زمام داران و چهره های مقتدر حاکمیت ها با سیاستِ فارسی ستیزی، متدرجاً فارسی ستیزی خود را در طرد زبان فارسی یا دری به عنوان زبان رسمی افغانستان از نمادهای ملی و دولتی به نمایش گذاشتند:
در سرود ملی، بانکنوت، اسناد رسمی دولتی چون تذکره یا شناسنامۀ تابعییت، پاسپورت، اسناد ملکیت ها، رتبه های نظامی برای اُردو یا ارتش، القاب علمی برای استادان دانشگاه و غیره.
۶- چالش های خارجی:
زبان فارسی تنها با چالش سیاسی داخلی رو برو نیست. چالش سیاسی خارجی در برابر زبان فارسی در افغانستان پیوسته یکی از چالش ها در سده های اخیر است. نقش روس ها و انگلیس ها در تضعیف زبان فارسی بصورت کل در منطقه طی سده های ۱۹ و ۲۰ موضوع نا آشکار و پوشیده محسوب نمی شود. آن ها مانند دو تیغۀ یک قیچی، زبان فارسی را در آسیای میانه، شبه قاره هند و جنوب آسیا قطع کردند. امروز نیز که تمام رسانه های غربی به زبان فارسی در تلویزیون و رادیو برنامه پخش و منتشر می کنند، از صدای امریکا تا صدای آلمان، صدای روسیه، رادیوی آزادی و حتی بی بی سی، سیاست جدایی زبان فارسی را با دو نام فارسی و دری تعقیب می کنند و می کوشند تا این جدایی و تفاوت را در یک زبان واحد به نام سه زبان جدا گانه معرفی و ثبیت کنند.
نقش سیاسی ایران و سیاست دولتی و رسمی آن بر خلاف تصور و بصورت باور نکردنی، در جهت تضعیف زبان فارسی در افغانستان قابل مطالعه و بررسی است. ایران نه تنها به عنوان یک کشور قدرتمند و ثروتمند منطقه و همسایه بر خلاف کشورهای چون ترکیه و عربستان که برای تقویت زبان ترکی و عربی با تمام توان و ظرفیت تلاش می کنند، یک دالر را در جهت تقویت زبان فارسی در افغانستان هزینه نکرد، بلکه بر عکس در موضع رسمی و سیاسی خود موجب تضعیف و تخریب زبان فارسی در افغانستان شد. ایران با سیاست انحصار طلبی در زبان فارسی و در نقش برادر بزرگ غاصب در صدد آن شد تا تنها زبان فارسی را به عنوان یک زبان بزرگ تمدنی منحصر به جغرافیای سیاسی ایران بسازد و تمام مفاخر تاریخی این زبان و حوزۀ تمدنی آن را به خود اختصاص دهد. امروز این انحصار طلبی نامنصفانه به گونه ای است که ایرانی ها مولوی جلال الدین محمد بلخی را با تمام مشاهر علوم و ادب زبان فارسی که در جغرافیای افغانستان متولد شده اند، ایرانی می دانند و آن ها را در سازمان فرهنگی یونسکو به نام خود ثبت می کنند.
چالش های علمی و فنی:
افزون بر چالش سیاسی، زبان فارسی در افغانستان به چالش های علمی و فنی نیز مواجه است. البته بخشی از این چالش از چالش سیاسی ریشه می گیرد، اما بخش دیگر، ریشه در مشکلات علمی و فنی این زبان دارد که بصورت فزاینده بالا می رود. چالش های همچون:
شیوۀ ناقص و نادرست در تدریس و یادگیری زبان فارسی به عنوان زبان تعلیم و آموزش در دوران ابتدایی و ثانوی مکتب(مدرسه) و حتی دورۀ تحصیلات عالی،
سطح پایین دانش و آگاهی عمومی و حتی اهل سواد و تحصیل یافتگان جامعه در مورد زبان فارسی، تنوع در لهجه های زبان فارسی و تفاوت میان زبان گفتاری و عامیانه با زبان نوشتاری و ادبی،
نفوذ واژه های بیگانه و خارجی به خصوص زبان انگلیسی در زبان فارسی و فارسی زبانان مکتب و دانشگاه خوانده، ناهمگونی های املایی و مشکلات دستوری و گرامری و غیره.
اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.