احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حمید آزاد منش، کارشناس ارشد روابط بینالملل - ۲۸ جوزا ۱۳۹۸
با رشد تکنولوژی و ارتباطات، اطلاعات در مقیاس بلندی در گوشه و کنار دنیا تولید و به سرعت به سراسر جهان پخش و قابل دسترس میشوند؛ به شکلی که با نشستن پشت یک کمپیوتر این امکان به شما فراهم میشود که به دیدن و خواندن خبرها و موضوعات مورد علاقۀ تان از اخبار سیاسی شروع تا ورزشی و مُد و فشن و سرانجام، نحوۀ زندهگی افراد در سراسر جهان بهویژه آدمهایی که در یک عرصه مشخص به شما جذابیت شخصیتی و حرفهیی دارند، بپردازید. شما به حدی درگیر این خبرها میشوید، بیآن که بدانید با ذهنتان وارد یک دنیای خیالی و یک وضعیت اغواگرایانۀ شدهاید که با زندهگی عینی تان زمین به آسمان تفاوت دارد. در نگاه اول در این وضعیت احساس غرور و خوشبختی کاذبی برای تان دست میدهد و بر تداوم حضور تان در آن اسرار میورزید.
اما این اطلاعات چگونه شخصیت، زندهگی و رفتار شما را به شکل خطرناکی متحول میسازد؟. من در این نبشتۀ کوتاه، بهدنبال توضیح وضعیت اغواگرایانهیی هستم که تجملات روزگار حال حاضر از ابزارهای آن برای کشاندن آدمها بهسوی خودش میباشد.
آدمها برای ورود به فضای اغواگرایانۀ تجملات کافیست یک پیراهن و یا یک ساعت مچی قیمتی بخرند؛ در قدم دوم بوتهایتان با پیراهنی که خریدهاید سازگاری ندارد و باید عوض شود و این روند همچنان ادامه خواهد داشت. جامعهشناسان دریافتهاند که پس از آنکه همان تکخرید نخست هماهنگی محیط را برهم زد، دیگر شما دچار وسواس شده و برای سازگار کردن همۀ وسایل با فضای جدید دست بهکار میشوید.
یا آدمی را در نظر بگیرید که تجربۀ رفتن به رستورانها و تناول غذاهای متنوع را ندارد؛ کافیست با دوستان یا به تنهایی فقط برای یکبار سری به یک رستوران بزند و غذا سفارش دهد، این مرحلۀ آغاز آوارهگی و دربهدری او در میان رستورانتهایی خواهد شد که غذاهای متنوع داخلی و خارجی سرویس میکنند.
این وضعیت به لحاظ شخصیتی آدمها را در حالتی قرار میدهد که نسبت به عام مردم یک نگاه «دیگری» داشته باشند و رفته رفته از اجتماع به دلیل کجخیالی که برآمده از تأثیر فضای سرمایهداری است، دور شوند. من از شما که این نوشته را میخوانید میپرسم: آیا حاضر هستید که روی یک «کراچی» با تعدادی از کارگرهای عادی که موهای ژولیده و لباسها کارگری بر تن دارند ایستاده بولانی بخورید؟ بهاحتمال قوی که پاخ منفی است. در حالی که زندهگی واقعی شما تفاوت چندانی با آن کارگران ندارد. اما آنچه شما را از این آدمها جدا میکند صرفاً یک برساختی است که در پی گلوبالیسم در ذهن شما شکل گرفته است. شاید هم تا حدودی زندهگی شما با این کارگرها متفاوت باشد و شما یک «آیفون»، در جیب یا کیفدستی تان داشته باشید. اما باید اشاره کرد که این تفاوت جزیی نمیتواند تعین کنندۀ مرز میان شما و کارگران روی جاده باشد. به دلیل این که وضعیت کل کشور سازگار با «آیفون» جیب شما نیست و نه اینکه سرمایه اندک شما به لحاظ طبقاتی جایگاه شما را نسبت به عام مردم در موقعیت بهتری قرار میدهد. بحث خیلی کلانتر و سنجش و تفکیک سرمایهدار از فقیر در یک مقیاس بلندتر مطرح است و صد البته که داشتن «آیفون» از مصداقهای قرار گرفتن در معرض فضای اغواگرایانهسرمایهداریست. سازمان اکسفام در گزارشی که امسال نشر کرده است میگوید که ثروتِ میلیادرهای جهان در سال گذشته ۹۰۰ میلیارد رشد داشته است، یعنی ۲٫۵ میلیارد دالر در روز به حساب این میلیاردرها اضافه شده است. از سویی هم، بیش از سه میلیارد انسان در جهان در فقر کامل بهسر میبرند که درآمد آنها کمتر از ۵٫۵ دالر در روز میباشد. به اساس گزارش آکسفام اگر این ثروتمندان تنها یک درصد مالیه بیشتر بپردازند ۲۶۲ میلیون کودک بازمانده از مکتب میتوانند به مکتب بازگردند و ۳٫۳ میلیون نفر از محرومان از مرگ زودهنگام نجات یابند.
شهر نو کابل، جولانگاه خورده بورژواها
فضای سرمایهداری که در اثر گلوبالیسم به شدت در سراسر دنیا پراکنده شده است، بیشتر به «وایروسی» ساری میماند که به دلیل جذابیت کاذب کالاهای لوکس و مفشن و داشتن زندهگی متفاوتتر از دیگران، توان مقابله را از افراد گرفته و تقریبن همه را محکوم به ابتلا ساخته است.
بهگونهیی که آدمها یکی پی دیگر، با رنگ گرفتن از همدیگر، به این فضای اغواگرایانه وارد میشوند. حتا اگر کسی نسبت به وضعیت آگاهانه بر خورد کند با سرایت «وایروس» از یکی دیگر از دچارشدهگان؛ که ممکن در پی تشویق به خریدن یک پیراهن گران قیمت یا به خریدن یک سیت «آیفون» به این فضا وارد شود و کُل زندهگی او زیر رو گردد.
شهر نو کابل که در آن چندین فروشگاه لباسها لوکس و مفشن قرار دارد مصداق بارزی است برای تعریف این وضعیت. اکثر جوانان دیگر خرید از «مندوی» کابل را کسر شأن میپندارند و برداشتی کاذب ذهنی آنها این اجازه را به آنها نمیدهد تا در میان عام مردم در «مندوی» قدم زده و لباس خریداری کنند. در حالیکه اکثر کالاهایکه در شهر نو کابل که با قیمت چندین مرتبه گرانتر به فروش میرسند هیچگونه تفاوتی با کالاهای «مندوی» کابل ندارند، اما آدمها به سمتی حرکت میکنند که ذهنشان به آن سمت ارجحیت میدهد. همینگونه نشستن بر روی بالکن «کافی»های پلباغ عمومی برای خیلی از جوانها دیگر امر نامطلوبی تلقی گردیده و باعث پایین آمدن جایگاهشان در نزد دوستان و همقطاران محسوب میگردد. ترجیح میدهند در عوض یک غذای لوکال و ارزان قیمت به رستوران «الفرنو» یا «مسترکوک» در شهر نو بروند چندین مرتبه بیشتر در بدل خوردن یک «پیتزا»ی ایتالیایی یا «چکنونگز» پول بپردازند. چایخانههای «سلایس» و «آیکیفی» از دیگر اماکنی هستند که برای چند لحظه نشستن در آن باید صدها افغانی پول پرداخته شود. با آن هم جوانان حاضر اند تا ساعتها در آنجا نشسته و با پرداخت ۸۰ افغانی در بدل یک گیلاس چای، خود بر سلطۀ سرمایهدار و سرمایهداری تداوم بخشند! اما این وضعیت چگونه امنیتروانی شهروندان عادی را برهم میزند؟
برهم خوردن امنیت روانی اجتماع
بیکاری و فقر استخوانسوز اکثر جاها دامن خود را پهن کرده است و تجملات و زندهگی گلوبالیس شده نیز نیمه ناتمام این مشکلات را برای تودهها تکمیل کرده است، تاجایی که اینروزها داشتن یک زندهگی معمولی خیلی سختتر از تصور شده است.
بیماری تجملگرایی بیشتر از هر زمان دیگری شیوع پیدا کرده است؛ حتا اگر شما اهل تجملگرایی نباشید و آنچه در دست دارید با همان کار خود را راه بیندازید، وضعیت عادی است. اما کافیست پول خوبی دستتان بیاید، بهصورت اتوماتیک به آن سمت حرکت خواهید کرد.
اما اکثریت مطلق افراد پول کافی که هیچ حتا نانی برای خوردن ندارند و با دیدن این که تعدادی در اطرافشان مصرفگرا و تجملگرا هستند، امنیت روانی آنها برهم خورده و به سختیهای زندهگی معمولی شان افزوده میشود. از سویی هم رسانههای داخلی و خارجی با نشر و پخش برنامهها و «سریال»ها که اکثریت مطلق آنها نشاندهندۀ شیوههای زندهگی مدرن و گلوبالیس شده هستند، از جریانهای اصلی ترویج ناامنی روانی در میان لایههای فقیر محسوب میشوند.
برای جلوگیری از آشکار شدن شکاف میان لایههای تهیدست جامعه با مصرفگراها، باید یک بازبینی کاملاً بنیادی نسبت به مسأله صورت داده شود. هر چند در تمامی از کشورهایی که تشکیلدهنده چرخه اقتصادی بینالمللی هستند و هم کشورهایی که در آنها لبرال دموکراسی حاکم است این وضعیت اساساً غیرقابل کنترل میباشد. اما در بسیاری از کشوهایی که وارد چرخۀ اقتصادی جامعه بینالمللی بر اساس تعریف مکتب انگلیسی نیستند، این وضعیت قابل کنترل است و چنین امری باید در اولویت دولتها قرار داشته باشد.
تمامی نهادها مخصوصن رسانههای دیداری حساسیت مسأله در نظر داشته باشند و تنها به «بزنس» خویش ارجحیت ندهند و حتا دولت وظیفه دارد با مداخله در بازار و این وضعیت را کنترل کند.
Comments are closed.