احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سلمان اوسطی - ۰۵ حوت ۱۳۹۱
احساس همین خطرات بود که مباحث الهیاتی، فلسفی و اخلاقی بسیاری را در جوامع آکادمیک و حتا سیاسی بهوجود آورد که همهگی بر ایجاد قید و بندهایی برای فعالیتهای علمی تاکید دارند. هرچند تابعیت علم از کلیسا، خاطرات تلخی را (مثل اعدام برونو) در تاریخ بهجای گذاشته است، اما حذف کامل تعالیم دینی که البته در صورت اصالت و تحریف نشده بودن، تعالیمی است که سعادت همه ابنای بشر را منظور میدارد، از علم یک غول افسارگسیختهیی ساخت که هرچند در ابتدا تصور میرفت بر قدرت بشر بیفزاید، اما پس از چندی زندهگی و آینده بشر را به مخاطره افکند.
بنابراین علم، امروزه دستکم یگانه نسخه نجاتبخش بشر ـ تصوری که در قرن ۱۹ بسیار شایع بود ـ نیست، بلکه علم نیز نیاز به نگهبان و قید و بند دارد، تا مرزهایی را پاس بدارد و به آنها نفوذ نکند. حذف کامل تقدس از زندهگی بشر، نتایج مطلوبی را برای او به ارمغان نگذاشت، بلکه امروز بشر به این نتیجه رسیده است که حتا برای آسوده و سعادتمندانه زیستن در همین دنیای مادی، میباید برای فعالیت علمی، مرزهایی مقدس و دست نخورده باقی بمانند.
دیدگاه مدرنی که از عالم حذف قداست میکند، جهان را یک بُعدی معرفی میکند؛ جهانی که صرفاً در آن قواعد فیزیکی حاکم اند و شناسایی آن عبارت است از کشف این قوانین. مهمترین خصیصه عقلانیت مدرن، ارایه تصویری شفاف و بدون بطن و لایه از جهان است. در این نگرش، مراتب عالیه و فوقانی عالم محذوف یا دستکم مغفول اند. بنابرین، هر چه هست همین موجودات مادی هستند و قواعد فیزیکی؛ اما در تلقی دینی، جهان یک بُعدی نیست، بلکه آنچه ما در زندهگی روزمره با آن مواجه ایم، جهانی است که پایینترین سطح از مخلوقات خداوند است، ولی در عین پایینترین سطح بودن، دارای معنایی عالی است. موجودات طبیعی این عالم همهگی به معنایی والا و الهی که منشای پیدایش آنهاست، اشاره دارند و بنابراین خود این موجودات طبیعی نیز حیثیتی قدسی و معنوی دارند.
دین، جهان و طبیعت را همچون ظهور و نشانه خداوند معرفی میکند، چرا که خداوند خود چنین بیان داشته که هدفش از خلقت جهان، شناخته شدن خودش بوده است. بنابراین اگر جهان و مخلوقات طبیعی، وسیلهیی برای شناختن خدای اند، ذاتا و ماهیتاً والا و دارای شباهتی ـ هرچند ضعیف ـ به خالق و پدیدآورنده خود هستند و همینقدر شباهت برای قداست داشتن آنها کافی است. پس بشر در فعالیت علمی خود، به هر شکل ممکن که بخواهد، نمیتواند با طبیعت رفتار کند. طبیعت، وسیله کسب قدرت و رفاه انسانها نیست، بلکه طبیعت در درجه اول وسیله تدبر و تامل و شناخت خداوند است.
همچنین، دانش و معرفت نیز به خلاف تلقی مدرن، صرفاً به یک نوع و طریق نیست، بلکه دانش فیزیکی، مرتبهیی از دانش است و دانش دارای مراتب عمیقتر و والاتری نیز بوده، چرا که متعلق دانش، یعنی جهان، خود دارای مراتب و اعماق است.
علم مدرن، مسیر معرفت مقدس را مسدود میکند و معرفت را به شناخت قواعد فیزیکی فرو میکاهد و حال آنکه دیدگاه دینی، حتا قواعد فیزیکی موجود در طبیعت را نیز نشانه و مظهری از خالق میداند. هرچند در طول تاریخ علم، اشتباهاتی از سوی مراجع رسمی دینی ـ بهخصوص مسیحی و کلیسای کاتولیک ـ نسبت به کشفیات علمی روی داده است، ولی این خطاها را نمیباید به اصل و منشای دین، نسبت داد و به کل، نگرش دینی را خارج از مرزهای مسایل روزمره و جاری زندهگی قرار داد. در واقع، علم مدرن در ابتدا، با تجربهیی که از قرون وسطا شاهد بود، قصد داشت تا محوریت باورهای دینی را کنار زده و انسان را محور همه فعالیتهای بشری قرار دهد، غافل از اینکه خطاهای قرون وسطایی، نه به دلیل محوریت باورهای دینی و تقدم آنها بر اقتضایات انسانی، بلکه به علت عدم تدقیق بر باورهای دینی و همچنین نگرش تحریف شده به نام دین به وقوع پیوسته بود.
انسان امروز، به این نکته به تدریج پی برده و میبرد، چرا که تاریخ به او ثابت کرده است که انسانمحوریِ مدرن نیز چندان صادق و بدون اِشکال نیست. انسانمحوری مدرن، وظیفه علم را منفعت و قدرت رساندن به انسانها میداند و حال آنکه نتیجه چنین نگرشی، استیلای عدهیی از انسانها بر عدهیی دیگر و قربانی شدن عده دوم در چنگ علم عده اول است. تجربه جنگهای جهانی اول و دوم و البته جنگهای منطقه در افریقا و آسیا بیش از هر نمونهیی این مطلب را به اثبات رسانده است. امروزه کارخانههای اسلحهسازی بدون بازاریابی عملاً ورشکسته خواهند شد و بازاریابی آنها، نیازمند شعلهور شدن آتش جنگ در گوشه و کناری از دنیاست. بنابراین، این صاحبان سرمایه، به شکل طبیعی از شروع جنگ در مناطقی که آسیبی به خود آنها وارد نمیکند، حمایت میکنند.
Comments are closed.