انفجــار در خلوت آبیِ نیروانا

گزارشگر:پرتو نادری - ۲۳ حوت ۱۳۹۱

یاددهانی کوتاه:

یازدهم مارچ یکی از سیاه‌ترین روزهای فرهنگی در افغانستان است. در همین روز بود که طالبان آن دو تندیس بزرگِ بودا را با خاک یک‌سان کردند و چنان فاجعه‌یی به‌بار آوردند که دیگر به هیچ‌صورت نمی‌توان آن را جبران کرد.
آن‌ها دوازده سال پیش تندیس‌های بزرگ بودا در بامیان را انفجار دادند که خود انفجار تاریخ بود و ویرانی فرهنگ. شاید دهن‌کجی‌یی بود به سوی آنانی که تا بر سکوی گزافه‌گویی‌های خود فراز می‌آیند، از تاریخ پنج‌هزارساله سخن می‌گویند و چه‌ها و چه‌های دیگر.
طالبان در فبروی ۲۰۰۱ برنامۀ تخریب تندیس‌ها را روی دست گرفتند و در یازدهم مارچ با شلیک گلوله‌های سنگین توپ، نه تنها آن شکوه و عظمت تاریخ و فرهنگ را نابود کردند؛ بلکه داغ ننگینی نیز بر تاریخ معاصر افغانستان برجای گذاشتند. نباید این جنایت را فراموش کرد که دیگر نه برای افغانستان جبران‌پذیر است و نه هم برای جهانیان!
***

در تاریخ هر کشوری و از آن شمار در تاریخ سرزمین ما افغانستان، روزهایی وجود دارند که می‌توان از آن‌ها به نام سیاه‌ترین روزهای تاریخ یاد کرد. یکی از آن روزها که تاریخ افغانستان با شرمساری به یاد خواهد داشت، یازدهم مارچ ۲۰۰۱ است؛ روزی که طالبان بر پیکرهای بزرگ بودا در بامیان آتش گشودند و آن دو یادگار بزرگِ تاریخ و فرهنگ را به خاک و خاکستر بدل کردند. حال دیگر، شیون و فریاد، سود و ثمری در پی ندارد. حتا اگر این تندیس‌ها دوباره هم که قد برافرازند، نمی‌توان آن عظمت و شکوه از دست رفتۀ تاریخی را به‌دست آورد.
چه‌قدر شرم‌آور است سرزمینی که ادعای تاریخ و فرهنگ چندهزارساله دارد، برمی‌خیزد و یکی از باعظمت‌ترین، پرشکوه‌ترین و یگانه‌ترین یادگار تاریخ و مدنیتِ خود را به کلوخ‌پاره‌هایی بدل می‌کند، سپس پاره‌های تاریخ خود را می‌برد به نمک‌بازار یا نمک‌مندوی پشاور و به حراج می‌گذارد. وطن‌فروشی دیگر چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ باری یکی از گزارش‌گران بخش انگلیسی بی.بی.سی تصویر پاره‌یی از پیکرۀ بودا را در کامرۀ خود برایم نشان داد و گفت که این پاره از پیکرۀ بودا در نمک‌بازار پشاور تا صدهزار دالر خرید و فروش شده و امکان دارد که قیمت آن هم‌چنان افزایش یابد. تاریخ یک سرزمین، ناموس آن سرزمین است، آن که تاریخ می‌فروشد، همه چیز را می‌فروشد. آن‌که تاریخ را جعل می‌کند، هویتِ خود را جعل کرده است، و هویت جعلی هم چیزی نیست که بتوان با آن به جرگۀ فرهنگ و تمدن جهانی راه یافت.
جایی خواندم که باری پولیس پاکستان خانۀ یکی از فرماندهان نامور افغانستان را که در شهر کویته به‌سر می‌برد، بازرسی کرد. پولیس به این گمان بود که این فرمانده در سازمان‌دهی قاچاق مواد مخدر در سطح بالایی دست دارد و خانۀ او به مرکز این فرمان‌دهی بدل شده است. اما پولیس در خانۀ این فرمانده که اتفاقاً به یکی از خانواده‌های سرشناس افغانستان تعلق دارد، نه هرویین بلکه بخشی از موزیم ملی افغانستان را یافت که جهت انتقال به کشورهای عربی و غربی آماده شده بود. در این گزارش از سرنوشت این آثار چیزی گفته نشده بود.
طالبان در آخرین روزهای فبروری ۲۰۰۱ خود را آماده کردند که تندیس‌های بودا را از میان بردارند. چنین تصمیمی وجدان بشریت را تکان داد و بحث داغی را در رسانه‌های جهان برانگیخت. یادم می‌آید امیل پسرلی گزارش‌گر بخش پشتوی بی.بی.سی در گفت‌وگویی با وکیل احمد متوکل، وقتی او را در پیوند به این امر سوال‎پیچ می‌کرد، متوکل معتدل! پاسخی نداشت تا این‌که با لحن خشم‌آلودی گفت: «وروره ته د بتانو مدافع یی؟»
البته پیش از این، منار چکری یگانه منار دورۀ بودایی افغانستان، نیمه‌شبی در دامنه‌های خُردکابل با صدای دردناکی فرو افتاده بود. باشنده‌گان منطقه نیمه‌شبی چنین صدایی را شنیدند، ولی نمی‌دانستند که کمر یکی از ستون‌پایه‌های تاریخ دورۀ بودایی افغانستان شکسته است. طالبان تا آخر نپذیرفتند که منار چکری را از میان برداشته‌اند؛ اما مردمان محل گفته بودند که صدایی را که آن‌ها نیمه‌شب شنیده‌اند، صدایی بوده از یک انفجار بزرگ. یکی از باشنده‌گان چکری گفته بود: من نمی‌دانستم که این منار چه‌قدر اهمیت دارد؛ اما مردمان دهکدۀ ما خوش بودند که چنین منار و یادگار تاریخی در منطقۀ آن‌ها وجود دارد. این روزها در پیوند به منار چکری، کمتر سخن گفته می‌شود. گویی ظاهراً همه‌گان پذیرفته‌اند که گویا آن منار خود فرو افتاده است. در حالی که منار چکری نخستین قربانی جهالت طالبان است، شاید به دلیل این‌که یکی از یادگارهای مدنیت بودایی افغانستان بود.
گاه چنین دیدگاه‌هایی نیز مطرح شده است که پاکستان با اجرای یک برنامۀ منظم در تلاش آن بود که به وسیلۀ طالبان هرگونه مظاهر آثار دورۀ بودایی در افغانستان را نابود کند تا نشان دهد که اساساً افغانستان در مدنیت بودایی سهمی نداشته و ندارد. افزون بر این، بزرگترین بیدادی که در زمان طالبان جریان داشت، کاوش‌های غیرقانونی ساحات باستانی بود. شاید بتوان گفت در آن سال‌ها کمتر ساحۀ باستانی در افغانستان وجود داشت که از غارت کاوش‌گران غیرقانونی در امان مانده باشد. چنین کاوش‌هایی به گونۀ گروهی و برنامه‌ریزی‌شده اجرا می‌شدند. طالبان خود به دزدان ساحات باستانی، اجازۀ چنین کاری را داده بودند. باری یکی از والیان طالبان در بادغیس گفته بود که آن‌ها خمس آثار به‌دست آمده از کاوش‌های غیرقانونی را دریافت می‌کنند. این خود به این مفهوم است که طالبان به هر گونه کاوش‌های غیرقانونی جواز داده بودند. البته کسانی در قلمرو حاکمیت طالبان چنین کاوش‌هایی را انجام می‌دادند، که گروه‌های مشترک طالب ـ پاکستانی بودند.
در آخرین سال‌های حاکمیت طالبان، گروه‌های دیگری به نام ملنگان، به غارت زیارتگاه‌ها می‌پرداختند. گروه ملنگان که من از غارت‌های تاریخی ـ فرهنگی آنان گزارش‌هایی در رادیوی بی.بی.سی داشتم، به زیارتگاه‌ها می‌رفتند، ختم و خیرات می‌کردند و مردمان گرسنۀ منطقه را نان و آبی می‎داند و شب‌ها نیز به کاوش می‌پرداختند. طالبان کاملاً از چنین رویدادهایی آگاه بودند و حتا می‌توان گفت که چنین جنایت‌هایی در تفاهم با آن‌ها صورت می‌گرفت. در حالی که در سنت‌های مردم افغانستان، بی‌حرمتی به زیارتگاه‌ها کار نکوهیده‌یی است. در آن زمان گزارش‌هایی وجود داشت که حتا زیارت پیر کیدانی در کنار فروشگاه بزرگ کابل نیز به وسیلۀ گروه ملنگان کندن‌کاری شده است.
قاچاق آثار باستانی افغانستان از همان دوران تا امروز به یکی از پردرآمدترین معامله‌های بازرگانی در منطقه و جهان بدل شده است که اوج آن به سال‌های حاکمیت طالبان برمی‌گردد. چنان‌که گزارش‌هایی وجود دارد که پول به‌دست آمده از قاچاق آثار باستانی افغانستان در آن سال‌ها بیشتر از پول قاچاق مواد مخدر بوده است.
گزارشی وجود دارد که نصیرالله بابر پدر معنوی طالبان، باری پروفیسور احمد درانی باستان‌شناس معروف پاکستان را به خانۀ خود می‌خواهد تا آثاری تاریخی‌یی را که او در خانه دارد، ببیند و ارزش‌یابی کند. احمد درانی در یکی از گفت‌وگوهای خود بیان داشته بود که او آثار زیادی از موزیم ملی افغانستان و از آن شمار عاج‌های بگرام را درخانۀ او دیده که برایش شگفت‌انگیز بوده است. گفته می‌شد که خانۀ نصیرالله بابر و بی‌نظیر بوتو در آن سال‌ها به گونه‌یی به موزیم آثار تاریخی افغانستان بدل شده بود.
طالبان در یازدهم مارچ مأموریت خود را تکمیل کردند و اکنون جای آن دو تندیس باشکوه ایستاده، دو حفرۀ بزرگ بر جای مانده است که نسل در نسل یادگارِ سفاهت تاریخی و فرهنگیِ آنان را به نمایش می‌گذارد. رویداد شرم‌آور تخریب تندیس‌ها، ظاهراً بخش دیگری از ویران‌گری فرهنگی ـ تاریخی طالبان را از نظرها پنهان ساخت. در حالی که فاجعه در این پیوند، ژرفا و گسترده‌گی بیشتری دارد. پس از تخریب تندیس‌ها، گفت‌وگویی داشتم با مولوی عبدالرحمان هوتک، معین وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان. او در این گفت‌وگو که در بخش گزارش‌های فرهنگی افغانستان در برنامۀ آسیای میانۀ بی.بی.سی نشر شده است، گفت: طالبان پیش از تخریب تندیس‌های بودا در بامیان، بخشی از موزیم افغانستان را نیز از میان برده بودند. به گفتۀ او، طالبان طی چند روز دست‌کم دوصدوپنجاه تندیس گوناگون دیگر را در موزیم ملی افغانستان تخریب کردند. در پیوند با این بُعد از ویران‌گری فرهنگی طالبان، کمتر سخن گفته می‌شود. در حالی که ارزش فرهنگی و تاریخی این آثار، کمتر از منار چکری و تندیس‌های بزرگ بودا در بامیان نبوده‌اند. هوتک در این گفت‌وگو بیان داشت که طالبان کوشیدند تمام آثاری را که به گونه‌یی تصویر انسان در آن‌ها وجود دارد نابود کنند، حتا آثار فلزی از این‌گونه را. پرسیدم: تندیس‌های سنگی را که شکستانده‌اند، ولی آثار فلزی را چه‌گونه نابود کرده‌اند؟ با خندۀ طنزآلودی گفت: «به زور ایمان!»
باید بگویم که مولوی عبدالرحمان هوتک در نظام طالبان، یکی از مخالفان جدی تخریب تندیس‌های بودا بود. او در نظام طالبان، مرد استثنایی به شمار می‌رفت و به سبب همین مخالف با تخریب تندیس‌ها بود که او را از مقام معینیت وزارت فرهنگ سبک‌دوش کردند. بعداً او را به مدیریت کنسول‌گری وزارت خارجه گماشتند که در آن زمان عملاً یک بخش فلج بود. پس از برکناری او بود که تندیس‌ها تخریب شد. این نکته را باید بگویم که او به مجلۀ فرهنگ نشریۀ وزارت اطلاعات و فرهنگ اجازۀ بازنشر داد و خود با دست‌اندرکاران مجله و شماری از کارشناسان عرصۀ باستان‌شناسی همکاری نزدیک داشت. درست به یاد ندارم که مجلۀ فرهنگ در زمان طالبان چند شماره به نشر رسید؛ اما در یکی از شماره‌های آن، تصاویری از ساحات باستانی و کتیبه‌های تاریخی به نشر رسیده بود که چنین چیزی در آن زمان خود یک حادثۀ مهمِ فرهنگی به شمار می‌آمد.
پس از تخریب تندیس‌ها، نشریۀ تندرو «ضرب مومن» وابسته به یکی از گروه‌های هراس‌افگن پاکستانی، سال‌نمایی را به نشر رساند زیر نام «بت‌شکن کلندر». ضرب مومن پیش از این در کابل نیز چهره نموده بود، چنان‌که در نخستین روزهای رسیدن طالبان به کابل، ضرب مومن بر دیوارهای خون‌آلود و زخمین کابل نوشته بودند: «کامیابی مبارک هو!». گروه ضرب مومن در سال‌نمای خود، تخریب تندیس‌های بامیان را به خواننده‌گان خود مبارک‌باد گفته بود و تصاویر مراحل گوناگون تخریب و انفجار تدیس‌ها را به نشر رسانده بود که دیدن چنان تصاویری، تمام غم و مصیبت جهان را در دل و روانِ انسان بیدار می‌ساخت. این سال‌نما در بازارهای پشاور و شاید هم شهرهای دیگر پاکستان به فروش می‌رسید. روزی در منطقۀ بورد در شهر پشاور یکی از جوانان پناهندۀ افغان با شور و فریاد این سال‌نما را به فروش می‌رساند و فریاد می‌زد: «بت‌شکن کلندر! بت‌شکن کلندر!» و بسیار علاقه داشت که مردم به تصاویرِ آن توجه کنند.
پیرمرد مهاجری که از کنارش می‌گذشت گفت: «بچیم!». جوان ایستاد و گمان کرد که شاید پیرمرد می‌خواهد یکی از این سال‌نماها را بخرد؛ اما مرد روزگاردیده برای جوان گفت: «بچیم، اگر هم که می‌فروشی، این‌قدر فریاد مزن!»
گویی فریاد جوان در گلویش خشکید و خاموش ماند. شاید نمی‌دانست چه بگوید! شاید تازه متوجه شده بود که ضرب مومن، فرهنگِ او را خُردوخمیر کرده و تاریخ او را به سنگ اره‌هایی بدل کرده و حال به وسیلۀ خود او، آن را به فروش می‌رساند!
در آن زمان، طالبان جشن نوروز را تحریم، و تقویم خورشیدی را که همان تقویم جلالی است نیز باطل اعلان کرده بودند! روزهای دردناکی بود. این ماجرا روزها ذهنم را آزار می‌داد تا این‌که این شعر در من ایجاد گردید‌ـ هرچند مصیبت گسترده‌تر و ژرف‌تر از آن است که بتوان با چنین شعری بیانش کرد:

سال‌نمای بُت‌شکن

نوروز مرده است
و بر نَطع خون‌آلود آفتاب
انبوه کرگسان سیاهی
از جمجمۀ ماه و استخوان ستاره‌گان
سفره آراسته‌اند
نوروز مرده است
و دیگر هیچ کسی
زنده‌گی را
و روشنایی را
با نفس‌های آفتاب اندازه نمی‌گیرد
و دیگر هیچ کسی نمی‌داند که آفتاب در سرزمین من
در سه‌صد و شصت و پنج روز
چند قرن پیر می‌شود

نوروز مرده است
و دیگر هیچ کسی نمی‌داند
که در مراسم اعدام آفتاب
گلولۀ نخستین را چه کسی شلیک کرد
از جماعت شیطان

نوروز مرده است
و انبوه سوگواران شرمسار
در خلوت آبی «نیروانا»
تنها صدای انفجاری را شنیدند
که ذهن چندین‌هزارسالۀ تاریخ را
از هم متلاشی کرده است
وقتی که «ضرب مومن»
حراج اندام پاره پارۀ ما را
در چارراه توطیه
در چارراه «سال‌نمای بت‌شکن»
فریاد می‌زد
نوروز مرده بود
و مرده‌گان قرن‌های دور
در گورستان‌های کهنه از شرم لرزیدند
و هزار و چند بار دیگر مردند
وقتی که «ضرب مومن»
بر پیشانی شکستۀ کابل
با خط جلی نوشت:
کامیابی مبارک هو!
اپریل ۲۰۰۱
پشاور

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.