احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: زلمی خلیلزاد/ برگردان: لعلزاد - ۰۶ حمل ۱۳۹۲
یادآوری: چندی قبل، نامۀ دانا روهرا باکر به خلیلزاد و چهگونهگیِ نقشِ او در حوادث افغانستان، به نشر رسید. به دنبال آن، جناب دکتور محییالدین مهدی مطلبی زیر عنوان «این دو امریکایی (تکملهیی بر نامۀ دانا روهرا باکر به زلمی خلیلزاد)» در روزنامۀ ماندگار نوشت. بعدتر نیز، یکی از طرفداران جناب خلیلزاد به نام احسانالله آرینزی، جوابیهیی زیر عنوان «توضیحاتی در مورد تکملهیی برنامۀ دانا روهرا باکر به زلمی خلیلزاد» به همین روزنامه فرستاد و در آن گفت که این پاسخنامه از آدرس دفتر زلمی خلیلزاد در کابل، ترتیب شده است. در آن نامه بهزعم خودشان، به پارهیی از اتهامات پاسخ داد و از جمله اینکه، آقای خلیلزاد مخالفِ به قدرت رسیدنِ طالبان بوده و حتا به کاخ سفید گفته که با طالبان نمیشود کنار آمد.
اما اکنون خواستیم مقالۀ جناب خلیلزاد در اکتوبر سال ۱۹۹۶ در واشنگتنپست را بخوانید و قضاوت کنید که نظرِ ایشان در مورد طالبان و به رسمیت شناختنِ این گروه از سوی ایالات متحده در آنزمان چه بوده است.
***
پیروزی اخیر طالبان به حیث یک گروه اسلامگرای سنتی محافظهکار، میتواند افغانستان را در مسیر صلح و آرامش یا جنگِ دایمی قرار داده و حتا نقطۀ پایانی برای آن، بهحیث یک کشور واحد باشد. گروههای افغان و دولتهای همسایه، نقش بزرگی در سرنوشتِ این کشور خواهند داشت، اما امریکا میتواند و باید نقش عمده در آوردنِ صلح و ثبات به این سرزمینِ درهم شکسته، داشته باشد.
در سالهای ۸۰، پیروزی مجاهدین در جنگ علیه شوروی، بالاتر از انتظارِ ایالات متحدۀ امریکا بود. من به حیثِ یک شرکتکننده در ارزیابیهای حکومت ایالات متحده در آن زمان، میدانستم که ما برای مدتِ زیادی باور داشتیم که مجاهدین در بهترین حالت میتوانند باعث تأخیر پیروزیِ شورویها گردند. در حالی که مجاهدین نه تنها شورویها را مجبور به خروج ساختند، بلکه نقشی نیز در فروریزی اتحاد شوروی بازی کردند.
اما شوربختانه افغانها نتوانستند منفعتی از خروج شورویها ببرند. رهبران مجاهدین به عوض همکاری، درگیر مخاصماتِ بیرحمانه شدند. آنها کابل را تخریب کردند، کشور را به جزایری کوچک تقسیم نمودند و نفرت همهگانی را تقویه و استحکام بخشیدند. یکی از دلایل عمدۀ پیروزی طالبان، علیرغم تطبیق متعصبانه و غیرقابل تحمل قوانین اسلامی، توقع ایجاد نظم و انتظام در کشور بوده است.
با وجود اینکه حالا طالبان یک قدرت تعیینکننده در افغانستان است، احتمال به وجود آوردنِ صلح و ثبات، نامعلوم بوده و تا اندازۀ زیادی، تابع دو مسأله است. نخست آنکه آیا طالبان جنگ را در برابرِ جنرال عبدالرشید دوستم ادامه میدهند که افغانستان شمالی را کنترول و اداره میکند. در صورتِ یک جنگ طولانی، احتمال زیادی وجود دارد که روسیه، ازبکستان و ایران از دوستم پشتیبانی کنند. ممکن است ازبیکهای دوستم و سایر گروههای کوچک قومی حتا یک دولت مستقل را به وجود آورند؛ انکشافی که میتواند تمایلات گریز از مرکز در دولتهای چندقومی همسایه را افزایش دهد.
دوم آنکه آیا طالبان در تحمیل یک اجندای قرونوسطایی بر کشور پافشاری میکنند که باعث افزایش مخالفت قاعدۀ فعلی پشتیبانی آنها، یعنی پشتونها میشود که از طالبان بهحیث علاجِ هرجومرج بیرحمانۀ چندینساله خوشآمدید گفته و پذیرایی کردند. اما وقتی نظم به وجود آید، تشویشهای دیگری مانند حکومتداری خوب، بازسازی اقتصادی و تعلیم و تربیه پیش میآید. احتمال زیادی وجود دارد که افغانهای تکنوکرات در غرب که میتوانند به کشور کمک کنند، برنگشته و کمکهای خارجی و سرمایهگذارییی که افغانستان شدیداً به آن نیاز دارد، تحقق نیابد.
امریکا در اتخاذ تصمیم درست برای افغانها و دوستانِ ما در منطقه کمک نکرد. ما پس از خروج شورویها، به توجهِ خود نسبت به افغانستان پایان بخشیدیم. این تصمیم بدی بود. عدم ثبات و جنگ در افغانستان زمینههای خوبی را برای تعلیم و تربیه و پنهان شدن گروههای تروریستی فراهم کردند. افغانستان به یک منبع بزرگ مواد مخدر تبدیل گردید. جنگ نیز به یک منبع بیثباتی منطقهیی و مانع عمده در اعمار لوله برای انتقال نفت و گاز آسیای میانه به پاکستان و بازارهای جهانی تبدیل گردید. شاید مهمترین آن، با در نظرداشت قربانیهای افغانها در جنگ سرد، مکلفیت اخلاقیِ ما در جهت کمک به دستیابی صلح و ثبات در افغانستان بود که ما آن را انجام ندادیم.
اما حالا زمان آن فرا¬ رسیده است که ایالات متحده دوباره وارد میدان شود. انکشافات اخیر در افغانستان تقاضا میکند که ایالات متحده، در پایان دادن به جنگِ افغانها کمک کند، اما اجرای این کار نیاز به رهبری و اراده دارد. بر اساس گفتوگوهای تازه با افغانها، بهشمول گروههای مختلف طالبان و پاکستان، من متیقن هستم که آنها به حضور امریکا خوشآمدید خواهند گفت. طالبان از سبک بنیادگرایی ایران در مقابل ایالات متحده، پیروی نکرده و به مودل عربستان سعودی نزدیکتر میباشند. این گروه جانبدار مخلوطی از ارزشهای سنتی پشتونی و تفسیر محافظهکارانه از اسلام میباشد. عزیمت اسامه بن لادن تأمینکنندۀ مالی گروههای تروریستی ضد ایالات متحده، از افغانستان، نشاندهندۀ یک مقدار منافع مشترک بین ایالات متحده و طالبان است.
هدف ایالات متحده باید تشویق پایان حملات بیشتر نظامی توسط طالبان، بهخصوص در مقابل دوستم، و ایجاد یک حکومت ملی وسیعالبنیاد باشد. ما باید طالبان را تشویق کنیم که با گروههای عمدۀ دیگر افغان بهشمول دوستم و شاه سابق به مذاکره بپردازند. شاه سابق میتواند به حیث سمبول وحدت ملی عمل نماید؛ زیرا او از پشتیبانی زیاد اقوام مختلف برخوردار است.
در مقابل، ما باید حاضر باشیم این گروه را به رسمیت بشناسیم، به آنان کمکهای انسانی ارایه کنیم و بازسازی اقتصادی این کشور را در سطح بینالمللی تشویق نماییم. ما باید بهحیث یک مشوق مثبت، از منافعی استفاده کنیم که از اعمار لولۀ نفت و گاز در آن قلمرو برای افغانستان حاصل میشود. این پروژهها زمانی تحقق مییابند که افغانستان دارای یک حکومت مقتدر و واحد باشد.
ایالات متحده سایر دولتهای ذینفع در افغانستان به شمول دوستان منطقهیی ما مانند پاکستان و عربستان سعودی را تشویق کند که برای تحققِ این اهداف کار کنند. کمکهای ما، این دولتها را متقاعد خواهد ساخت که مناقشات داخلی خود دربارۀ چهگونهگی کار و پیشرفت در افغانستان را حل کنند.
افغانستان در چهارراه تاریخیِ دیگری قرار دارد. امریکا هرچند به تنهایی نمیتواند تمام مسایل افغانستان را حل کند، اما رهبری دیپلماتیکِ این کشور، میتواند نقش قاطع و اساسی در آوردنِ صلح و ثبات به این سرزمینِ پریشان و پُرآشوب بازی کند. منافعِ ما ایجاب میکند که تلاش کنیم، و ما یک مکلفیت اخلاقی برای این تلاش داریم.
مأخذ:
Z. Khalilzad, Afghanistan: Time to Reengage, The Washington Post, October 07, 1996, Monday.
Comments are closed.