احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





شخصیت‌سازی در داسـتان

- ۰۶ سنبله ۱۳۹۱

تهیه و تنظیم: انسیه قمصری و ربابه ریاضی‌نسب
 بخش نخست

اولین مرحلۀ خلق هر شخصیتی، تحقیق است. از آن‌جا که بیش‌تر نوشته‌ها تفحص در زمانه‌یی تازه است، به تحقیق نیاز داریم تا از درستی رابطۀ شخصیتِ طرح مطمین شویم. نویسنده‌گان، شیفتۀ روندِ تحقیق‌اند و آن را یک جور ماجراجویی می‌دانند و فرصتی برای آشنایی با دنیای شخصیت گوناگون قلمداد می‌کنند. شیفتۀ این هستند که شاهد جان گرفتن شخصیت‌ها باشند. وقتی تحقیق آن‌چه را که به‌طور غریزی می‌دانسته‌اند، ثابت کرد، سرمست می‌شوند. فکرهای جدیدی که از تحقیق ناشی می‌شوند، گام‌های بلندی هستند که نویسنده‌گان را برای خلق شخصیتی جذاب یاری می‌دهند.
بعضی از نویسنده‌گان از تحقیق می‌ترسند و آن را مشکل‌ترین بخش کار می‌دانند و در مقابل آن مقاومت می‌کنند. و برای فرار از آن ساعت‌ها پای تلیفون حرف می‌زنند یا در کتاب‌خانه‌ها جست‌وجو می‌کنند تا اطلاعات لازم را به‌دست آورند.
بلی، ممکن است تحقیق، با خود احساس عجز به همراه بیاورد، یا اتلاف وقت به نظر برسد. ممکن است پیش از آن‌که به نتیجه برسیم، بارها به بن‌بست برسیم. احتمال دارند ندانیم دربارۀ یک نکتۀ خاص شخصیت، از کجا باید شروع کنیم. با این وجود تحقیق، اولین مرحلۀ روند خلق شخصیت است. عمق شخصیت با تکه‌یی یخ، قیاس شده است. خواننده، جزیی از کار نویسنده را می‌بیند: شاید فقط ده درصد از چیزهایی را که نویسنده دربارۀ شخصیت می‌داند، بفهمد. نویسنده باید ایمان داشته باشد که این اطلاعات شخصیت را عمیق‌تر می‌کند.

از کجا شروع کنیم؟
نخست، متوجه باشید که فوراً به تکاپو نیافتید؛ زیرا تمام عمر تحقیق کرده‌اید و مواد خام بسیاری دارید که می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید. شما همیشه در حال تحقیق عام هستید. سنگ بنای شخصیت وقت و مشاهده است. در این مورد که مردم چه‌گونه راه می‌روند، چه می‌کنند، چه می‌پوشند، نحوۀ حرف زدن‌شان چه‌گونه است و چه دیدگاهی نسبت به زنده‌گی دارند.
بسیاری از استادان نویسنده‌گی می‌گویند: دربارۀ چیزی بنویسید که می‌شناسید و برای این ادعا دلیل موجهی دارند. ممکن است تحقیق عام اطلاعاتی کافی به‌دست ندهد. لازم است تحقیق خاص را نیز انجام دهید تا جزییات شخصیت را طوری پرداخت کنید که بخشی از مشاهده و تجربۀ شخصی شما به حساب آید.

بطن چیست؟
سید فیلد، بطن را با فنجان خالی قهوه مقایسه می‌کند. فنجان بطن است؛ فضایی که شخصیت را دربر می‌گیرد و بعد با وی‍‍‍‍‍ژه‌گی‌های داستان و شخصیت‌ها پر می‌شود. بطن‌هایی که بیش‌ترین تاثیر را بر شخصیت دارند عبارت‌اند از: فرهنگ، زمان یا دورۀ تاریخی، مکان و شغل. تمام شخصیت‌ها پس‌زمینه‌های قوی دارند. پس‌زمینۀ شما می‌تواند تعیین‌کنندۀ رفتار، طرز برخورد، بیان عاطفی و فلسفۀ شما باشد.
تمام شخصیت‌ها پس‌زمینه‌های اجتماعی دارند. خانواده از طبقه مرفه یا متوسط باشد. پس‌زمینۀ مذهبی پیروان فلسفه‌های جدی، پس‌زمینۀ آموزشی تعداد سال‌های مکتب و هم‌چنین زمینۀ خاص تحصیلی، ظاهر شخصیت را تغییر می‌دهند. تمام این وجوه فرهنگی تاثیرات گوناگونی بر ظاهر شخصیت‌ها خواهند داشت و طرز صحبت، طرز فکر، ارزش‌ها، تعلقات خاطر و زنده‌گی عاطفی آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

تاثیر زمان یا دورۀ تاریخی
قرار دادن داستان در دوره‌یی دیگر کار بسیار سختی است. به‌طور کلی تحقیق غیرمستقیم صورت می‌گیرد. نویسنده نمی‌تواند در خیابان‌های قرن بیستم لندن قدم بزند و اطلاعات دست اولی به دست آورد، در حالی که داستانش در قرن شانزدهم رخ می‌دهد. گوش دادن به صحبت‌های یک انگلیسی معاصر فقط بخشی ازحال و هوای گفت‌وگوی چهارصدسال پیش را روشن می‌سازد. مجموعۀ واژه‌گان ریتم و حتا خود واژه‌ها فرق کرده؛ زیرا بسیاری از واژه‌ها و مفاهیم از دوره خارج شده‌اند.
بسیاری از نویسنده‌گان داستان خود را در مکانی آشنا قرار می‌دهند. مکان بر وجوه مختلف شخصیت تاثیر دارد. گاهی بطن شخصیت شغل اوست. یک باغبان و یا یک پزشک متخصص به علت کارشان، طرز برخوردها، ارزش‌ها و دل‌مشغولی‌های مختلفی دارند.
گاهی تحقیق عام، نویسنده‌ها را به الگوبرداری شخصیت از کسی که واقعاً دیده اند، هدایت می‌کند.اگر الگوی شخصیت خود را با تحقیق پیدا کنید، امتیاز نصیب شما شده است. اما ضرورتی ندارد که شخصیت خاصی از دل تحقیق بیرون آید. می‌تواند تخیلی باشد، به شرطی که ابتدا بطن شخصیت را بشناسید.
گیل استیون نویسندۀ داستان‌های ترس‌ناک (دشمن مشترک، تکنیسین رادیو) استاد فن نویسنده‌گی است. او می‌گوید: «آدم‌هایی هستند که زنده‌گی می‌کنند و نود درصد اتفاقاتی را که دور و برشان می‌افتد، نمی‌بینند. همه مستعد دقت و توجه نسبت به چیزها هستند؛ اما بعضی راحت‌تر دقت می‌کنند. شاید چون پدر و مادرشان آن‌ها را به این کار تشویق کرده اند.»
این آدم‌ها در حافظۀ خود اطلاعات زیادی دارند. اگر کسی به شما بفهماند که یکی از آن آدم‌هایی هستید که دقت نمی‌کنید، شرو ع به دقت خواهید کرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که همین الان شروع نکنید، برای مشاهده و دقت در زنده‌گی هیچ محدودیت زمانی وجود ندارد. تا وقتی زنده اید و نفس می‌کشید، می‌توانید این کار را بکنید، حتا ممکن است از حجم اطلاعاتی که هم‌اکنون دارید و چیزهایی که ناخودآگاهِ شما ضبط کرده، به حیرت بیافتید. در حین تحقیق فکر کنید و بپرسید:
ـ دربارۀ بطن شخصیت‌ها چه چیز باید بدانم؟
ـ ریتم اعتقاد و طرز برخوردی را که بخشی از آن فرهنگ است، می‌شناسم؟
ـ به اندازۀ کافی با آدم‌های مختلف بوده‌ام تا بر اساس یکی دو برخورد تیپ‌سازی نکنم؟
ـ احساسی دربارۀ آن شغل دارم؟ به اندازۀ کافی واژه دارم که بتوانم به طور طبیعی و راحت آن را در گفت‌وگو به کار ببرم؟
ممکن است شخصیت را به طور فیزیکی مد نظر قرار دهید: ظاهرش چه‌گونه است؟ چه‌گونه راه می‌رود؟
ممکن است شخصیتی را که ناگهان در بحران خاصی گیر کرده، مورد تفحص قرار دهید و بخواهید ببینید چه‌گونه عمل می‌کند یا چه واکنشی از خود بروز می‌دهد و یا ممکن است با داشتن حس غریزی از این امر شروع کنید که چه چیز برای این شخص مهم است؟
خلق شخصیت را از هرجا که شروع کنید، در نهایت باید به تجربۀ شخصی خود مراجعه کنید. هیچ جای دیگری نیست که بتوانید مراجعه کنید و بفهمید که به شخصیت درستی رسیده‌اید یا نه. هیچ فرد دیگری نمی‌تواند به شما بگوید که به شخصیتی باورپذیر واقعی و هماهنگ رسیده‌اید یا نه. باید به حس شهودی خویش اعتماد کنید.
شخصیت‌ها باید ثبات خلق‌وخو داشته باشند. مفهومش این نیست که قابل پیش‌بینی یا تیپ باشند، بلکه به این معنی است که مانند مردم عادی محور خاصی دارند که مشخص می‌کند چه نوع آدمی هستند و توقعات خاصی را که باید از طرز عمل آن‌ها داشته باشیم، در ما ایجاد می‌کنند. اگر شخصیت‌ها از این محور منحرف شوند، احتمالاً باورپذیر به نظر می‌رسند و عمل‌شان بی‌معنی یا چسباندنی خواهد شد.
طبق طبیعت انسان، شخصیت همواره چیزی فراتر از مجموعه‌یی از خصوصیات ثابت است. زیرا آدم‌ها غیرمنطقی و غیرقابل پیش‌بینی هستند. کارهایی می‌کنند که شگفت‌زده می‌شویم، تکان می‌خوریم و تمام پیش‌داوری‌های ما نسبت به آن‌ها عوض می‌شود. بسیاری از خصوصیات جزیی را مدت‌ها بعد از آشنایی با این آدم‌ها متوجه می‌شویم. این جزییات کوچک فوراً ظاهر نمی‌شوند، اما به نظر قانع‌کننده اند و باعث می‌شوند آن‌ها را دقیق‌تر بشناسیم. از این رو، همین خصلت متناقض‌نما، اغلب اساس خلق شخصیتی جذاب و منحصر به فرد را تشکیل می‌دهد. خصلت متناقض‌نما، ثبات خلق و خود شخصیت را نفی نمی‌کند، بلکه صرفاً چیزی به آن می‌افزاید. اگر شخصیت‌ها، مرکب از چیزهای مختلف و متضاد و متضاد باشند، جالب‌تر خواهد شد. برای خلق این عناصر متضاد کافی است یکی را بنا کنی و بعد بپرسی: «چه عناصر دیگری در همین شخص هست که باعث کشمکش درونی می‌شود؟» مثلاً ویژه‌گی دوست‌دار خانواده بودن را در شخصی در نظر بگیر که عنصری کشمکش‌برانگیز نیست. اما اگر در تعطیلات آخرهفته با دوستانش برود تفریح و کاری بسیار فیزیکی انجام دهد، آن‌گاه این شخص از چیزی که انتظار دارید، فراتر رفته است. حتا وقتی که شخصیت‌هایی ثابت خلق می‌کنید، می‌توانید آن‌ها را چندبعدی بسازید. با اضافه کردن چند خصلت متناقض‌نما منحصر به ‌فردترخواهند شد. برای تعمیق شخصیت‌ها می‌توانید خصوصیت دیگری به آن‌ها بدهید و عواطف، طرز برخوردها و اصول ارزشی آن‌ها را گسترش دهید. عاطفه باعث تعمیق جنبۀ انسانی شخصیت می‌شود.
برخی از روان‌شناسان عواطف را به جنون، غم، شادی و ترس، دسته‌بندی کرده اند. این تقسیم به عنوان یک فهرست اولیۀ کارامداست؛ زیرا هر نوع عاطفۀ دیگر را در خود مستتر دارد. جنون تلویحاً بیان‌گر خشم، دل‌خوری، رنجش، هیجان و از کوره در رفتن است. غم به تلویح بیان‌گر سرکوفته‌گی، یاس، دل‌سردی، خودویران‌گری و افسرده‌گی است. شادی تلویحاً بیان‌گر لذت، سرخوشی و وجد است. ترس تلویحاً بیان‌گر نگرانی، وحشت، بیم و هیجان است. حتا اگر داستان طرز برخورد شخصیت‌ها را مستقیماً به شما نگفته باشد، باید آن را القا کرده باشد. بنابراین، باید بتوانید نظر شخصیت را دریابید.
اصول ارزشی شخصیت، فرصتی برای نویسنده فراهم می‌کند تا اعتقادات خود را بیان نماید. گاهی این اصول تعلقات خاطر، فلسفه و نظام اعتقادی، همان اصول ارزشی خاصی است که نویسنده در دیگران دیده و با شخصیت‌شان جور درمی‌آید؛ اما لزوماً نظر خود نویسنده نیست. اگر شخصیت‌ها را با حیات عاطفی، طرز برخوردها و اصول ارزشی پیچیده کنید، چندبعدی خواهند شد. اما مرحلۀ دیگری نیز هست که باعث منحصر به فرد شدن شخصیت شما می‌شود. این مرحله، افزودن خصوصیات جزیی به شخصیت است.
رفتار، یعنی شیوه‌یی که آدم کاری را انجام می‌دهد و فرق بین دو نفر را که احتمالاً دارای ظاهر فیزیکی مشابه هستند، مشخص می‌کند.
هرکس خصوصیات جزیی خاصی دارد که او را منحصر به فرد می‌سازد.
ـ زن سی‌ویک ساله‌یی که دو حیوان بوی‌ناک را در زنبیلی حمل می‌کند و با دیدن هر عابر، زنبیل را بالا می‌آورد و دو حیوان را نشان می‌دهد.
ـ شخصی که در هرجمله‌اش می‌گوید: «می‌دانی» و «بدون شک».                                                                                                                                                         ـ مرد سی‌وپنج ساله‌یی که به علت خصلت ضدتشکیلاتش، هیچ‌گاه کت‌وشلوار نمی‌پوشد.
ـ مرد چهل ساله‌یی که همیشه در خانه‌اش موسیقی جاز پخش می‌شود.
خصوصیات جزیی اعمال، رفتار، به‌کارگیری زبان، ادا و اصول، لباس پوشیدن، طرز خندیدن و موضع غیرعادیِ خاصی را که شخص نسبت به یک موقعیت ویژه اتخاذ می‌کند، دربر می‌گیرد. در بیش‌تر موارد، این خصوصیات جزیی ناشی از نقص شخصیت‌اند.
جوزف کمپبل در کتاب «قدرت اسطوره» می‌گوید: «نویسنده باید به حقیقت وفادار باشد و این امر کار بسیار شاقی است؛ زیرا تنها شیوه‌یی که آدم می‌تواند انسان را به تمام معنی تشریح کند، توصیف عدم کمال اوست. انسان کامل جالب نیست. نقایض زنده‌گی دوست‌داشتنی اند. جان کلام انسانیت، همان چیزی است که آدم را انسان می‌کند و نه موجودی ماورای طبیعی و فناناپذیر… عدم کمال چیزی جز تلاش برای زنده‌گی نیست، و همین چیزها هستند که دوست‌داشتنی اند.»
از آن‌جا که خلق شخصیت متکی به مشاهده است؛ نویسنده همواره در حال «یادگیری» است. چه چیز شخصیت‌ها را جالب می‌کند؟ ناگریزی، جذابیت، غیرقابل پیش‌بینی بودن. آیا شخصیت‌ها کارهای غیرمنتظره انجام می‌دهند؟ آیا این خصلت متناقض، با هیچ‌یک از خصلت‌های ثابت وی تضاد دارد؟ یا این‌ها برای بسط و گسترش شخصیت‌ها به کار رفته‌اند؟ شخصیت‌ها به چه چیزهایی اهمیت می‌دهند؟ آیا این اصول ارزشی، از طریق کنش و طرز برخورد القا می‌شوند یا از طریق تک‌گویی‌های بلند؟
حتا وقتی نویسنده چیزی نمی‌نویسد، نیاز به جمع‌آوری جزییات و دقت در واقعیت دارد تا بتواند الهام بگیرد و فکرهای جدیدی پیدا کند.
«باری مور» معتقد است که خلق یک شخصیت مانند کار مجسمه‌سازاست: «مثل شکل دادن به یک تکه گل رس یا مثل تراش دادن عصای دست است. آدم نمی تواند به آن ایده‌ال برسد مگر این‌که پوست آن را بکند.
پرداخت خمیرۀ شخصیت، روندی شش مرحله‌یی است:
ـ با مشاهده و تجربه، فکر اولیۀ شخصیت پیدا می‌شود.
ـ خطوط کلی اولیه، شخصیت را مشخص می‌کند.
ـ با مشخص کردن خصلت ثابت شخصیت، شخصیت بامعنی می‌شود.
ـ افزودن خصوصیت متضاد، غیر منطقی و متناقض‌نما، شخصیت را جذاب و گیرا می‌کند.
ـ خصوصیات عاطفی، اصول ارزشی و طرز برخورد، به شخصیت عمق می‌بخشد.
ـ افزودن خصوصیات جزیی شخصیت را خاص و منحصر به فرد می‌سازد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.