احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۶ حمل ۱۳۹۲
بیشک اگر بخواهیم در میان پولیسینویسان همه دورانها تنها به تعداد انگشتانِ یک دست گزینش کنیم، دشیل همت یکی از آنها خواهد بود. سیمای افسانهیی و دستنیافتنی و نقش تأثیرگذارِ او در سیر تاریخی ادبیات پولیسی از یکسو مدیون ارتقای کیفی و ادبیِ ژانر پولیسی به عنوان یک محصول ادبیست (چنانکه بعضی از آثار او را با رمانهای ممتاز ادبی قابل قیاس میسازد) و از دیگر سو، حاصل تأثیری که در تحول سنتهای کلاسیک ادبیات پولیسی (در مقطعی که به بنبست رسیده و در وادی تکرار افتاده بود) و شکلگیری سبک مدرن این ژانر تحت عنوان رمان سیاه یا به عبارت روشنتر، هارد بویلد بود.
دشیل همت چهره شاخص مکتبیست که نویسندهگان مجله بلک ماسک در ادبیات پولیسی جنایی پایهگذاری کردند و با توفیق این مکتب در سالهای بعد توسط نویسندهگان بسیاری در امریکا و حتا خارج از مرزهای آن مورد استفاده قرار رفت و سرآغاز دور تازهیی در ادبیات جنایی پولیسی شد که اغلب ویژهگیهایش از کاراگاه تا تبهکار، شیوه عمل، چهگونهگی حرف زدن، محل زندهگی و… با گذشته تفاوت داشت. اهمیت نقش دشیل همت در این ماجرا به اندازهیی بود که نویسنده ممتازی چون ریموند چندلر که خود نیز از چهرههای برجسته این جریان و از نویسندهگان بلک ماسک بود، او را استاد خویش میخواند.
از اینروست که ساموئل دشیل همت (۱۸۹۴- ۱۹۶۱ ) را بهحق، پدر رمان پولیسی اجتماعی امریکایی دانستهاند. تأثیر او بر نویسندهگان بعدی این مکتب انکارناپذیر است، هرچند که اندک کسانی بودند (نظیر ریموند چندلر) که توانستند آثاری همطراز رمانهای او بیافرینند.
این دو نویسنده (همت و چندلر) به عنوان چهرههای شاخص جریانی که به پدید آمدن رمان پولیسی واقعگرا یا به قول فرانسویها، رمان سیاه ـ که خاستگاه اصلیاش ایالات متحده و مهمترین پایگاهش مجله بلاک ماسک (Black Mask Magazine) بود ـ نقش تعیینکنندهیی داشتند و سبک کار آنها بعدها توسط نویسندهگان بسیاری مورد تقلید قرار گرفت. یکی از مهمترین نوعآوریهای آنها این بود که زبان مردم کوچه و بازار را وارد داستانهایشان کردند. یکی از مهمترین انتقاداتی که به رمان پولیسی عصر طلایی میگیرند، این است که زبان آن زبان مطنطن و ثقیلی به نظر میرسد و مثلاً پرسوناژها یک نوع تصنع در کلامشان وجود دارد و نویسندهها سعی میکنند که شخصیتها و خصوصاً کارآگاه را فرهیخته نشان دهند. وانداین از جمله این نویسندهها بود که تلاش کرده که کارآگاه معروف داستانهایش یعنی فیلووانس را بسیار فرهیخته و با معلومات جلوه دهد. البته چندلر در رمان بانوی دریاچه از زبان فیلیپ مارلو فیلووانس را مسخره میکند. نوآوری دیگر آنها مربوط به مکان وقوع این جنایتها یعنی محلات و خیاباهای پایینشهر به جای محیطهای بسته و اشرافی رمان در گذشته بود.
در واقع حکایت از این قرار بود که رمان پولیسی کلاسیک یا رمان معمایی عصر طلایی که آگاتا کریستی (خالق پوارو) و آرتور کانن دویل (خالق شرلوک هولمز) از سردمداران آن بودند، به بنبست رسیده بود و این ژانر ادبی برای ادامه حیات نیاز به تحولی بنیادین داشت. این بنبست و دگرگونی را بسیاری از پیشکسوتان و چهرههای برجسته دوران طلایی رمان پولیسی کلاسیک، از مدتها قبل پیشبینی کرده بودند. دوروتی ال.سایرز که خود از چهرههای شاخص سبک سنتی رمان پولیسی بود، در دهه ۱۹۲۰ این واقعیت را بازشناخته و اعلام کرد که رمان معمایی دیر یا زود به بنبستی گریزناپذیر خواهد رسید؛ زیرا خوانندهگان تدریجاً تمام ترفندها و شگردهای پنهان کردن مجرم را یاد میگیرند و پیش از پایان داستان، دست نویسنده را میخوانند.
همچنین آنتونی برکلی برای آنکه رمان پولیسی جذابیت و کششی فراتر از رازگشایی صرف و لذت ناشی از حل معما داشته باشد، پیشنهاد کرد که روابط عاطفی و روانی جایگزین روابط ریاضی شوند تا شرح یک صورت مسأله و پاسخ آن نباشد، بلکه واقعیتی انسانی را روایت کند.
از سوی دیگر، شرایط اقتصادی و اجتماعی امریکا، ممنوعیت تولید و فروش مشروبات الکولی زمینهساز پدیده گانگستریسم شد و ظهور شخصیتهای هولناک و افسانهیی نظیر آل کاپون، داچ شولتز و… را موجب گردید و بالطبع خشونت اجتماعی در آثار ادبی بازتاب یافت و یکی از منابع اصلی الهام نویسندهگان شد. بحران اقتصادی، فقر و بیکاری، یأس و بدبینی و هراس و اضطراب پیامد آن نیز در تکوین و شکلگیری رمان پولیسی واقعگرا نقش بهسزا داشتند.
نخستین محل تجلی داستان پولیسی اجتماعی مجله بلاک ماسک بود که بسیاری از برجستهگان این جریان نظیر دشیل همت، ریموند چندلر، جیمز کاین، هوراس مک کوی و غیره نخستین داستانها و گاه عمده آثارشان را در این نشریه به چاپ رساندند. به هر حال، همت و چندلر نویسندهگانی هستند که در این جریان، مکتب واقعگرایی را در ادبیات پولیسی به حد اعلا رساندند. ادبیات پولیسی در این سالها جنبه انسانشناسانه به خود گرفت و دیگر از حالت صرفاً معما درآمد.
دشیل همت در ۲۷ می سال ۱۸۹۴ در بخش “سینت مری” ایالت مریلند در یک خانواده دورگه اسکاتلندی ـ فرانسوی به دنیا آمد. کودکی و نوجوانی خود را در فیلادلفیا و بالتیمور گذراند و در ۱۴سالهگی درس و مکتب را رها کرد و وارد بازار کار شد. چند سالی شغلهای مختلفی را آزمود. از کارگری در کارخانههای مختلف گرفته تا دلالی سهام و حتا کارگری روزمزد. بیست ساله بود که با عنوان کارآگاه خصوصی به استخدام موسسه “کارآگاهی پینکرتون” در آمد. این شغل برای “همت” جوان بسیار جذاب بود، چون به نظرش، حرفهیی مبارزهجویانه، هیجانانگیز، پرحادثه و خطرناک میآمد و از همه اینها گذشته، با خوی بذلهگوی او نیز منافاتی نداشت. ”دشیل همت” کارآگاه، به نقاط مختلف کشور سفر کرد، با شیوهها، عادتها و نحوه زندهگی مردم آشنا شد، طبقات مختلف اجتماع و طرز رفتار و حتا فکر آنان را شناخت و از موقعیتهای حساس اجتماعی سر درآورد. از اینها گذشته، شغل کارآگاهی او را با محیطهای گنگستری، دستههای خلافکار، قماربازان، قاچاقچیان مواد مخدر و فساد حاکم بر سیستمهای سیاسی و پولیسی آشنا کرد و “همت” هر آنچه را میدید و میشنید و مییافت، یادداشت میکرد و همین تجارب بود که بعدها پایه اصلی “رمان سیاه” را تشکیل داد.
“رمان سیاه” واژهیی فرانسوی است که به گروهی از داستانهای پولیسی اطلاق میشود که شیوه نگارش خاصی دارند. نویسندهگان این گونه داستانها از جرم و جنایت مینویسند؛ از حمله مسلحانه، سرقتهای برنامهریزی شده، آدمربایی و از همه اینها گذشته، رقابت با دستههای رقیب و سعی در نابودسازی آنان. از زبان مردم کوچه و بازار استفاده میکنند که این سبکِ محاورهیی و استفاده فراوان از زبان اولشخص و موجز، پس از مدتی، دیگر به زبان معلوم و مشخص این نوع رمانها تبدیل شد.
“به طور کلی، میتوان گفت که دستمایه اولیه بسیاری از رمانهای سیاه، وقایع جنجالی و رویدادهای جنایی روز هستند. بحران اقتصادی، فقر و بیکاری، یأس و بدبینی و هراس و اضطراب در تکوین و شکلگیری رمان سیاه یا رمان پولیسی واقعگرا، نقش بهسزایی ایفا کردهاند”.
اولین داستانهای کوتاه جنایی “همت” در سال ۱۹۲۳، ابتدا در مجله “اسمارت ست” و سپس به طور کامل و همیشهگی در “بلک مسک” به چاپ رسید. در سال ۱۹۲۲ برای مجله ماسک سیاه به نام مستعار پیتر کالیسنون نوشتن را آغاز کرد. بعدها اسم دشیل همت را جایگزین اسم مستعار کرد. در این مجله، سری داستانهای کانتینال و همچنین شخصیت سام اسپید را پایهگذاری کرد.
داستانهای او بلافاصله با استقبال و ستایش فراوان مواجه شد، چون به نظر مخاطبان، داستانهای “دشیل همت” شکاف بین معماهای ظریف و فکری “مکتب آرتور کانن دایل” و داستانهای سرشار از خون و جنایت مجلات عامهپسند را پر میکرد. کارآگاهان “همت”، همچون خود او، نگاهی بدبینانه به جهان اطراف دارند و با اینکه دستهای خود را نیز چون دیگران آلوده میبینند، اما هوشیاری خود را حفظ میکنند و اغلب متوجه میشوند که به استخدام تبهکاری درآمدهاند تا گروه رقیب و یا دشمنان او را از میان بردارند.
وی به عنوان مأمور موسسه پینکرتون تخیلش را قوی کرد. وقوع حوادثی چون قتل فرانک لیتل پایهگذار کارگران صنعتی جهان باعث شد همت فضای خشن آن دوران بازسازی کند و داستان خرمن سرخ را به نگارش درآورد. به اعتقاد “عبدا… تربیت”، کارآگاهان “همت” مجریان تک و تنهای عدالت هستند که در دنیای سیاه و خالی از احساس و عاطفه، از میان منظرهای سرد و خشکِ حرص و خیانت گذر میکنند.
رمانهای “همت” از سال ۱۹۲۷ به بعد بود که به چاپ رسید. اولین رمان وی با عنوان “خرمن سرخ” به بازار آمد و سپس در ۱۹۲۹ “خون نفرین شده” ـ مجموعهیی از آنچه در طی سالها در “بلک ماسک” به چاپ رسانده بود ـ را به صورت رمان وارد بازار کرد. با انتشار این دو اثر، “همت” به شهرت و ثروت فراوان رسید و چاپ “شاهین مالت” (۱۹۳۰) این شهرت را تثبیت کرد و “کلید شیشهیی” (۱۹۳۱) شهرتی جهانی را برای او به ارمغان آورد و تأثیر بسیاری بر نویسندهگان آثار پولیسی و جنایی گذارد. او در طی چند سال ـ یعنی از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ ـ داستانهای پولیسی عامهپسند را تا سطح آثار هنری ارتقا داد تا جایی که “آندره ژید” سبک نوشتاری او را با سبک “همینگوی” مقایسه کرد.
آخرین رمان “همت” با عنوان ”تَرکه مرد” در ۱۹۳۴ به چاپ رسید و پس از آن، “همت” دیگر داستانی را به چاپ نرساند و تا پایان عمر در کنار همسرش “لیلیان هلمن” ـ نمایشنامهنویس ـ تنها با درآمد حاصل از واگذاری حقوق سینمایی و رادیویی آثارش، زندهگی را گذراند.
نویسنده و منتقد بزرگی به نام جولیان سایمونز هست که علاوه بر نقد، داستانهای پولیسی بزرگی هم نوشته و سرپرستی مجموعهرمانهای پولیسی انتشارات پنگوئن را تا وقتی که فوت کرد، بر عهده داشت. او در مقالهیی رمان کلید شیشهیی دشیل همت را با رمان حریم ویلیام فاکنر مقایسه میکند و به این نتیجه میرسد که کلید شیشهیی به مراتب از حریم قویتر و پختهتر است. البته توجه داشته باشید که رمان حریم هم مضمون جنایی دارد و مقایسه سایمونز به همین دلیل است. او معتقد است که کلید شیشهیی در میان پنج رمانی که همت منتشرکرده، مقام اول را دارد.
منتقدان اغلب «کلید شیشهیی» را بهترین و «ترکه مرد» را ضعیفترین اثر کارنامه همت محسوب میکنند. در این بین نیز ابتدا شاهین مالت مورد توجه است و سه رمان دیگر تقریباً در یک رده قرار میگیرند. البته رمان خرمن سرخ به هیچوجه معمایی نیست و صرفاً حادثهیی به نظر میرسد بهگونهیی که خشونت وجه غالب آن است.
آثار همت در سینما نیز دستمایه آثار شاخص بوده، همچنین شخصیتهای داستان ترکه مرد با شرکت ویلیام پاول و میرنا لوی پایهگذار یک سری برنامه محبوب شد. اما متروگلدوین مایر اشخاص دیگری را در به فیلم درآوردنِ این اثر استخدام کرد که در نهایت به شکست آن انجامید. از دیگر آثار فیلم شده داستانهای همت میتوان به شاهین مالت اشاره کرد. این فیلم ابتدا در دهه سی دوبار به نامهای زن شیطانی در سال ۱۹۳۱ و شیطان با یک زن ملاقات کرد در سال ۱۹۳۶ شکست تجاری خورد. اما در سال ۱۹۴۱ ساخته شدنِ شاهین مالت با بازی همفری بوگارت به موفقیت چشمگیری دست پیدا کرد. جان هیوستن به شاهین مالت وفادار ماند، چون خود رمان کامل بود و دشیل همت فکر همه چیز را کرده بود. میگویند تنها کاری که هیوستن کرد این بود که رمان را دکوپاژ کرد و به «جک وارنر» گفت اینهم فیلمنامه من! حتا اگر این ماجرا را یک شوخی تلقی کنیم، کار نادرستی از او سر نزده، چون او امکانات داستان را سنجیده و بعد از سبکوسنگین کردنِ همه چیز اقدام به ساخت آن کرده است.
همت اواخر ۱۹۴۰ عضو فعال کنگره حقوق مدنی نیویارک شد. در سال ۱۹۵۱ از دادن اسامی چهار عضو دیگر این موسسه که کمونیست بودند، اجتناب کرد. بنا به رای دادگاه به ششماه زندان محکوم شد. مشکلاتش بعد از رهایی از زندان به سراغش آمد. تمام درآمدش از کتابها و فیلمهایش توسط مدعیالعموم ضبط شد. در سال ۱۹۵۳ با ماجرای مک کارتیسم مواجه شد. به این ترتیب سالهای آخر عمر داشیل همت در فقر و بیماری سپری شد. شدت بیماری به حدی بود که نتوانست کتاب لاله که اتوبیوگرافی از زندهگی خودش را بود، تمام کند. “همت” در سال ۱۹۶۱، در نیویارک درگذشت. لیلیان هلمان پس از مرگش در سال ۱۹۶۶ آن را به صورت کتاب کوچک منتشر کرد.
“فرد زینهمان” در فیلم “جولیا” (۱۹۷۷) به بخشی از زندهگی مشترک “همت” و “هلمن” پرداخت. “ویم وندرس” نیز در نخستین فیلمِ خود به نام “همت” (۱۹۸۳) ـ که در امریکا ساخت ـ “همت” ِ کارآگاه را وارد یک ماجرای تخیلیِ پُرپیچوخمِ جنایی کرد. امروزه دیگر “دشیل همت” تنها یک نویسنده رمان سیاه نیست. به اعتقاد بسیاری “همت حالا یک افسانه است”.
گرفته شده از: مد و مه
Comments are closed.