احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ دو شنبه 26 اسد 1394 - ۲۵ اسد ۱۳۹۴
بخش چهلم
از آنجایی که آزادسازی کابل توسط احمدشاه مسعود، کاملاً مستقلانه بود و هیچ یک از کشورهای دور و نزدیک در آن سهم نداشتند، خود به حیثِ یک عامل منفی تبارز نمود؛ زیرا کشورهای همسایه، نیروهای حاکم بر شهرِ کابل را همدستِ کشوری دیگر میدانستند و نتیجه آن شد که به دولتِ نوپای مجاهدین از هیچ طرف کمک صورت نگرفت. مسعود باری به نویسنده گفت: «در آن زمان، نقش مناسبات خارجی را به خوبی درک نمیکردیم.»
احمدشاه مسعود در این دوره بهخاطر استقلالپسندی و سهیم ساختنِ کلیۀ احزاب جهادی و اقوام ساکنِ کشور در قدرت، متحملِ تهمتها و مشکلات فراوانی گردید. او از آغاز، طرح پیریزی یک حکومت مشترک میان شورای نظار، حزب وحدت اسلامی و ملیشیای جنرال دوستم را رد نمود و از رهبران جهادی مستقر در پشاور خواست تا روی یک دولت متشکل از همۀ اقوام و احزاب جهادی توافق نمایند و قدرت را بهدست گیرند، که در تاریخ چنین بزرگمنشی کمتر دیده شده است. اما بعدها وقتی عملکردهای سران مجاهدین را مشاهده نمود، سپردن قدرت به آنها را یک اشتباه جدی تلقی کرد. با وجود آن، مسعود به این بهانه از سوی شماری از رهبران جهادی، به همدستی با کمونیستان متهم گردید و بسیاری از سران مجاهدین آن طوری که ایجاب مینمود، با دولت مجاهدین همکاری نکردند. مسعود با صراحت از موضع اشتراک همۀ اقوام به دفاع پرداخت و دولت بدون شرکتِ نمایندهگانِ پشتون را بهشدت رد کرد؛ ولی برخیها روی حسادتهای قومی و منطقهیی، این همه وسعتِ نظرِ احمدشاه مسعود را نادیده انگاشتند و او را به تاراج تاجوتختِ عنعنهیی پشتونها متهم نمودند و اکثراً در برابر وی بسیج شدند. البته دولت پاکستان این مساله را بیشتر دامن زد و هر روز آن را فربهتر ساخت.
در واقع با ورود مجاهدین به کابل، دو تعبیر از جهاد شکل گرفت: یکی حفظ اصالت جهاد و استقلال کشور که مسعود از آن نمایندهگی میکرد؛ و دیگری وابستهگی به پاکستان و نداشتنِ طرح ملی، که حکمتیار، مولوی نبی، جلالالدین حقانی و طالبان در آن راستا عمل کردند.
در همان روزهای نخستِ آزادی شهر کابل، از احمدشاه مسعود پرسیدم که راجع به پاکستان چه فکر میکند. در پاسخ گفت: «در دوران جهاد، پاکستان رابطۀ خوبی با شورای نظار نداشت؛ ولی فکر میشود بعد از آزادی کابل به نفع آن کشور خواهد بود تا با دولت مجاهدین رابطۀ حسنه برقرار نماید و از پشتیبانی گلبدین حکمتیار که کاری از دستش برنیامده، منصرف گردد». و به همین دلیل بود که در روزهای اول که نیروهای حکمتیار در اطراف کابل سخت آسیبپذیر بودند، از حمله بالای آنها اجتناب ورزید؛ زیرا نمیخواست احزاب جهادی تضعیف گردند. اما در عمل، پاکستان از یکسو به تأمین روابط با دولت مجاهدین پرداخت و از سوی دیگر، آی.اس.آی به تحریک، تمویل و تجهیز حکمتیار علیه دولت مجاهدین متوسل شد و جنگها را تشدید نمود.
درگیری حزب اسلامی به تحریک پاکستان با دولت مجاهدین، جنگلی از امکانات را به آتش کشید و در ابعاد مختلف ضعف و فتور در دولت مجاهدین به وجود آورد. مجاهدین در کابل چنان به بیبندوباری پرداختند که مسعود بار بار از اینکه قبل از رسیدن به شهر کابل شهید نشده بود، اظهار اندوه و تأسف کرد و باری از فرط خشم و نارضایتی، پوستر خویش را که در میدان خواجهرواش نصب شده بود، پاره نمود و خود را سردستۀ دزدان و غارتگران خواند.
در این مرحله، احمدشاه مسعود در عرصۀ روابط خارجی دچار اشتباهات فاحشی گردید. او در آغاز بدین اندیشه بود که با برقراری روابط با دولتهای غربی، میتواند پایههای دولت مجاهدین را مستحکم نموده و همسایههای افغانستان را مجبور به تأمین روابط حسنه نماید. ولی غربیها تا اخیر روی خوش نشان ندادند و حتا در جهتِ تضعیفِ آن عمل کردند.
در این دوره، مسعود به هیچ یک از کشورهای همسایه سفر نکرد. او انتظار داشت که نظامیان پاکستان به اشتباهات گذشتۀ خود مبنی بر حمایت از گلبدین حکمتیار، اعتراف نموده و در صدد جبرانِ آن برآیند. وی دولت ایران را یکی از کشورهای منزوی در جهان میدانست و عقیده داشت که تأمین روابط با آن، با منافع و مصالح کشور مطابقت ندارد. همچنین کشورهای آسیای میانه را بهخاطر سهمشان در تجاوز به افغانستان، هنوز مقصر میپنداشت و طبق مقررات بینالمللی، خواهان غرامت از آنها بود. بنابراین از مجاهدینِ تاجیکستان پشتیبانی کرد، به آنها پایگاه داد و به تعلیم و تربیۀ آنها پرداخت. بدین ترتیب دولت افغانستان در داخل با چند مخالف مسلح، مواجه و در منطقه منزوی گردید. جمهوریتهای مستقل مشترکالمنافع به تقویۀ جنرال دوستم پرداختند و او را از سطح یک فرمانده عادی به حد یک رهبر سیاسی نظامی مقتدر، ارتقا بخشیدند و در فرجام کشورهای همسایه نیز، مخالفان دولت مجاهدین را متحد ساختند و زیر عنوان “شورای هماهنگی” در ۱۱ جدی ۱۳۷۲ کودتایی را علیه آن سازمان دادند. هرچند این کودتا از لحاظ نظامی ناکام ماند؛ ولی از نظر سیاسی، انزوای دولت مجاهدین را شدت بخشید.
احمدشاه مسعود برای آنکه بتواند آتش جنگ در افغانستان را خاموش سازد، دست به چند ابتکار زد؛ ولی نتیجهیی نداد. برای ملاقات با حکمتیار به ساحۀ تحت کنترول وی رفت، فیصلههای رهبران مجاهدین در جلالآباد را پذیرفت به این امید که بهانهجوییهای حکمتیار تمام شود، و به تاریخ ۱۰ ثور ۱۳۷۲ نیز از وزارت دفاع کنار رفت. ولی گلبدین حکمتیار بهانههای زیادی برای دوام جنگ و راکتبارانِ شهر کابل داشت و جنگ همچنان دوام پیدا کرد. این کار بدون تردید محبوبیت احمدشاه مسعود را بالا برد؛ زیرا مسعود که یکسال قبل از آن کابل را تصرف کرده بود و رهبران را دعوت به تشکیل حکومت، اکنون بهخاطر تأمین صلح از مقامِ خویش کنارهگیری میکرد.
در اوایل سرطان ۱۳۷۳ اجلاسی در هرات ترتیب یافت که در آن قرار بود استاد برهانالدین ربانی رییس دولت اسلامی افغانستان، در محضر جمعی از نمایندهگان مردم از مقامش استعفا دهد و زمینه را برای آمدنِ یک شخص ثالث به مقام ریاست دولت مساعد نماید و با این شیوه، بار ملامتی را در سطح ملی و بینالمللی از گردنِ خود بردارد. اما استاد ربانی از انجام چنین امری، امتناع ورزید و احمدشاه مسعود از اینکه استاد ربانی پیشنهادش را نپذیرفته بود، سخت خشمگین گردید و میان دو شخصیت عمدۀ کشور شکاف ایجاد شد.
وقتی طالبان ظهور کردند، احمدشاه مسعود هرچند آگاه بود که این گروه وابسته به پاکستان است و آن کشور میخواهد حزب اسلامی حکمتیار را توسط آن تعویض نماید؛ ولی مانند همۀ ناظرین دیگر، فرجام حرکتِ طالبان را درست پیشبینی نتوانست و هرگز بدین باور نبود که طالبان روزی بسیار خطرناکتر از حکمتیار در برابرش قد علم کنند. بنابراین طالبان را یک گروه نامنسجم، ناآگاه به مسایل سیاسی نظامی محاسبه کرد و کمک به آنها را در برابر حکمتیار ترجیح داد و در اثر همین کمکهای نظامی و مالی، طالبان بهسرعت از سپینبولدک به حومۀ شهر کابل رسیدند. روی همین باور بود که مسعود با دو محافظ، در میدانشهر به قرارگاه طالبان رفت و پیشنهادهای آنها را در باب تأمین صلح و تطبیق قوانین شرعی، پذیرفت. اما از آنجایی که طالبان برنامهیی غیر از جنگ نداشتند، این گفتوگوها بینتیجه ماند و حملات طالبان از چند طرف به کابل آغاز گردید، تا اینکه احمدشاه مسعود به تاریخ ۵ میزان ۱۳۷۵ ناچار شد نیروهایش را از کابل بیرون بکشد.
این عقبنشینی بازهم درایت نظامی مسعود را به نمایش گذاشت؛ زیرا بدون اینکه کدام قطعه از نظامیانِ خود را از دست دهد و یا یکی از افسرانِ عالیرتبهاش کشته شود، به گونۀ منظم همۀ نیروهایش از کابل خارج گردیدند و این عقبنشینی موفقانه، آیندۀ مقاومت را در برابر طالبان تضمین نمود.
ترجیح طالبان نسبت به حکمتیار
رابطۀ احمدشاه مسعود با طالبان، با خوشبینی آغاز شد؛ ولی به نبردهای خونین و شدیدی منجر گردید و سرانجام خودش در اثر توطیۀ مشترک طالبان، پاکستان و القاعده، جان خویش را از دست داد.
وقتی مجاهدین کابل را ترک گفتند، در جبلالسراج جلسهیی میان سران مجاهدین تشکیل یافت که در آن بیشتر کسان به فکر آن بودند که پایان عمر دولت اسلامی اعلام گردد و بر مقاومت نقطۀ پایان گذاشته شود. چون در گذشته هم هر آنکه بر کابل مسلط میشد، آن دیگری متواری یا تسلیم میگردید. اما این بار پای مسعود در میان بود که نه سازش و تسلیمی به مخیلهاش خطور میکرد و نه شکست و فرار. از اینرو، استاد ربانی و حکمتیار را به تخار منتقل کرد و خود به سنگربندی پرداخت.
روشنفکران، معنای شکست جنگی را تصور مینمایند، اما نظامیان در عمل آن را درک میکنند که در آن هنگام چه رخ میدهد؛ لشکر چهطور پراکنده میگردد و روحیه تا چه حد پایین میآید. در چنین شرایطی، احمدشاه مسعود پس از ادای دو رکعت نماز، خود کلنگ بهدست میگیرد و برای منفجر کردنِ دهانۀ پنجشیر، دست به کار میشود تا راه پیشروی طالبان و عبور عرادهجات را قطع سازد.
مشکل دیگر در آن زمان، مسالۀ مشروعیتِ جنگ بود؛ چون این بار در برابرش کسانی قرار داشتند که خود را مسلمان میخواندند و در فقه سنتی نیز برداشت بر این بوده است که «الملک لمن غلب»: سلطنت حق مسلمان غالب است. او باید فتوای علما را میگرفت، بنابراین آنها را جمع نمود و آنان بر دوام دولت اسلامی و بر مشروعیت جنگ نظر دادند؛ آنگاه آموزش دستههای جدید مجاهدین آغاز گردید. در چنین حالت، احمدشاه مسعود پس از عقبنشینی از کابل، زمینۀ تفاهم میان مجاهدین و دولت تاجیکستان را فراهم آورد و در تخار گفتوگوی سازندهیی میان طرفین صورت پذیرفت که این تحول از جهتی برای دوام مقاومت مجاهدین، نقش حیاتی ایفا نمود و از طرفی، نبوغ سیاسی مسعود را به خوبی آشکار ساخت.
طالبان با همکاری مستقیمِ پاکستان و حمایت مخفیانۀ کشورهای عربی و اغماض آشکار امریکا، چندماه بعدتر از اشغال کابل، شمال افغانستان را به مددِ تبانی با جنرال عبدالملک، تصرف کردند و از آن به بعد، احمدشاه مسعود یگانه کسی بود که در برابر طالبان تا آخر ایستادهگی نمود و رویای اشغال افغانستان را که پاکستانیها در سر میپروراندند، غلط ثابت ساخت.
احمدشاه مسعود بر مناطق پروان ـ کاپیسا، ماورای کوکچه و بدخشان مسلط بود و از راه تاجیکستان اکمال میگردید، و پس از اینکه تالقان نیز به تصرف طالبان درآمد، فقط چند فروند هلیکوپترِ فرسوده در اختیار داشت که جبهات شمالِ کابل را به شمال افغانستان بهوسیلۀ آنها وصل مینمود.
استراتژی احمدشاه مسعود در برابر طالبان، یک استراتژی دفاعی بود که در دو جمله خلاصه میگشت؛ مقاومت در برابر حملات و اِعمال فشار سیاسی بر پاکستان.
از لحاظ نظامی، مشی دفاعی مسعود در برابر طالبان، چنین بود:
۱ـ حفظ نیروهای خودی در رأس برنامۀ نظامی او قرار داشت. وی هیچگاه نخواست قوتهای خود را در نبردی که نتیجۀ آن روشن نیست، به جنگ بگمارد. روی همین اندیشه، از کابل موفقانه عقبنشینی کرد و سه بار در شمالی نیز با عقبنشینی تاکتیکی و حملات ناگهانی، ضربات سختی بر طالبان وارد آورد و همه را به حیرت انداخت.
۲ـ احمدشاه مسعود، سعی تمام به خرج داد تا ساحۀ جنگ را توسعه بخشد و نگذارد قوتهای طالبان در یک نقطه متمرکز گردند؛ زیرا در آن صورت، شکستنِ خطوط دفاعی مجاهدین، یک امر حتمی میشد. از اینرو با گشودنِ جبهات جدیدی در گوشه و کنار افغانستان ـ در دره صوف (استاد عطا محمد خان)، غور( داکتر ابراهیم)، بامیان (استاد خلیلی)، مشرقی (حاجی عبدالقدیر، حضرتعلی و عبدالله جان واحدی و دایی گل)، سنگچارک (محمد رحیم)، سرپل (جنرال دوستم)، نیمروز (عبدالکریم براهویی) و بادغیس (اسماعیل خان) ـ آتشِ جنگ را گسترش میبخشید. این کار، هم نیروهای جنگی طالبان را پراکنده میکرد و هم از نظر لوژستیکی، مصارف آنها را بالا میبرد.
۳ـ احمدشاه مسعود فکر میکرد که امکانات مالی و سیاسی پاکستان در تجهیز طالبان، بیپایان نیست و روزی این امکانات تمام میگردد و سیاستمداران پاکستان حوصلۀ جنگ را از دست خواهند داد. بنابراین او به دوامِ جنگ میاندیشید و هرگز در فکرِ آن نبود که با قبول خطر، یک ضربت قاطع و فیصلهکن بالای طالبان وارد نماید؛ چون این مساله را غیرعملی میشمرد. تجربه نشان داده بود که فرماندهان دیگر همچون اسماعیل خان، جنرال دوستم، حاجی عبدالقدیر که با این مفکوره با طالبان روبهرو شدند، تمام نیرو و امکانات جنگی خود را از دست دادند. بر اساس همین طرز فکر، وقتی در سال ۱۳۷۸ پس از دو ماه درگیری شدید، مسعود شهر تالقان را تخلیه نمود، تحلیلگران نظامی جهان بار دیگر تبصره کردند که مسعود نیروهای خود را از خطر نابودی نجات داد.
Comments are closed.