احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۶ سنبله ۱۳۹۱
بدون شک بازیهای ۲۰۱۲ المپیک لندن برای هیچ کشوری ـ که در آن اشتراک کردند ـ خالی از شور و شعف نبوده و برای همه ملتها تجربههای تلخوشیرینی را به همراه داشته است. اما این بازیها برای مردم افغانستان سه جنبه مثبت داشت. یکی آنکه، تعدادی از ورزشکاران کشور، در آن بازیها اشتراک کرده و برای به دست آوردن مدال رقابت کردند، که این خود در کشور جنگزدهیی مثل افغانستان مایۀ سرافرازی و مباهات بود و دیگری، در همین چند روزی که مسابقات ورزشکاران افغانستان جریان داشت، چند رویداد مهم در کشور به وقوع پیوست.
۱- اختلاس میلیوندالری وزیر مالیه؛
۲- کشته شدن سه سرباز امریکایی به وسیلۀ یک سرباز ارتش افغانستان؛
۳- و کشته شدن ده غیر نظامی در ولایت هلمند؛
اما تمام این رویدادها زیر پوشش خبرهای المپیک و ورزشکاران افغانستان، نیست و نابود شدند و هیچ شهروند افغانستانی، زیر تاثیر این رویدادهای خشن و شرمآور نرفت. به اینگونه، یک انرژی مثبت برای فردایی بهتر خلق شد که این خود در چنین شرایطی غنیمت به شمار میرود.
و سومی، دستیابی به یکی از واقعیتهایی بود که در آینده میتواند افغانستان را به بهشت گمشدهاش (وحدت ملی) برساند.
فعالیت پُررنگ رسانهها، شبکههای اجتماعی، نهادها و… در زمینۀ پوشش بازیهای المپیک نشان داد که در ایام برگزاری مسابقات ورزشکاران افغانستانی، همه مردم فارغ از هر نوع تعلق سیاسی، قومی، مذهبی، اجتماعی و… با هم یکدل شده و ورزشکارانشان را تشویق کرده و برای پیروزیشان دعا میکردند. همین حادثۀ کوچک بیانگر امر بسیار مهمی میتواند باشد؛ اینکه در این کشور بهرغم فاصلهها و منازعات بسیار، هنوز عوامل و عناصری وجود دارند که میشود با توسل به آن، بخشی از اشتباهات گذشته را جبران کرد.
از آغاز ایجاد کشوری به نام افغانستان همواره سعی بر آن بوده است تا بر عناصری که نشانۀ وحدت ملی شمرده میشوند و یا هم از نمادها و نشانههایی که پتانسیلی برای تامین وحدت ملی دارند، استفادۀ اعظمی کنند. این روند را در دورههای متفاوتی میتوان پیگیری کرد که با گذشت تاریخ، اکنون رویکردهای متعددی از این نوع برخورد در برابر ما قرار دارد.
در اوایل سدۀ بیستم، مشروطهخواهان از مقولههای مدرنی مانند ملت، وطن، استقلال و … برای تحکیم این مهم استفاده بردند و تلاش کردند تا با افادۀ این مفاهیم در میان جامعه، زمینۀ اشاعه و تفهیم وحدت ملی را فراهم سازند. اما با توجه به عمر دولت مستعجل جنبش مشروطهخواهی در افغانستان و سایر عواملی بیرونی که در آن زمان وجود داشت، این آرمانْ دوام و قوام پیدا نکرد.
با روی کار آمدن سلالۀ یحیا خان محمدزایی، جایگاه «وحدت ملی» از یک مقولۀ مهم در حد ابزار پایین آمد و حکومتهای نادرشاه، برادران و فرزندان از آن به عنوان واسطهیی برای تبلیغ و ترویج نمادهای قبیله و همچنان منافع شخصی استفاده بردند. هرچند سنگبنای این رویکرد از سوی برخی از مشروطهخواهان گذاشته شده بود، ولی حاکمیت آل یحیا نیروی کار خود را کاملاً بر این روش متمرکز کرد.
کودتاچیان ثور با تکنیک دیگری به تشکیل و ایجاد مصداق این مقوله پرداختند. چنانکه آنان میخواستند با شمردنِ نیازمندیهای مردم به عنوان یک نقطۀ وصل، این مقوله را تفهیم کنند و باعث ایجاد آن شوند. شعارهای «نان، لباس و خانه»، «کارگران جهان متحد شوید» و… از این دست چیزها که بسیاری از آنها ریشه در فقر مردم این سرزمین داشت، دستمایههایی بودند که رهبران کودتای ثور را به آن تصور کرده بود که این نقاط مشترک در آینده میتوانند باعث ایجاد وحدت ملی شوند.
اما با پیروزی مجاهدین بازهم رویکرد دست یافتن به وحدت ملی تغییر کرد. مجاهدین اینبار، دین را دستمایه و عامل وحدت ملی پنداشتند، چنانکه با آموزههای دینی سعی کردند تا این مقوله را تبیین و تفهیم کنند؛ اما از قضا بهرغم پتانسیل بسیار قوییی که در دین وجود دارد، بازهم این روند ناکام شد. آنگونهکه در اثر تعاملات، خوانشهای متفاوتی از دین به وجود آمد و با روی کار آمدن طالبان و جنبش مقاومت، بحث وحدت ملی کاملاً سرد و خنثا شد.
با توجه به این رویدادها، از یاد این گفته نیز نمیتوان غافل ماند؛ هر نظامی که در کشور به وجود آمد، هرچند از یکسو در پی ایجاد روشهای دستیابی به مقولۀ وحدت ملی بود، اما از سوی دیگر، باعث شکافهای عمیق اجتماعی، سیاسی، قومی، مذهبی و… نیز شد که امروز پیامدهای آن در مجموع، رسیدن به وحدت ملی را دچار چالشهای متعددی ساخته است.
اکنون، در شرایطی که اینهمه تجربه وجود دارد، نظام کنونی افغانستان برای دست یافتن به وحدت ملی به روشهایی دست میزند که قبلاً نتیجۀ مثبتی را در پی نداشته است و برعکس باعث نفاق و پراکندهگی هم شده است.
مساله آن جاست که دولتمردان افغانستان از شناخت نیازها، نیروها و ظرفیتهای درون این مملکت عاجز اند و تا به حال کمتر پی بردهاند که شرایط و نیازهای امروز افغانستان با دیروزش فرق میکند. امروز نمیشود که با ابزار کهنه به خلق یک پدیدۀ نو رفت. بیتردید که با بلند رفتن آگاهیِ مردم از تاریخ و حقوقشان، شرایط طوری برقرار شده است که باید حداکثر سعی کرد تا از ابزار امروزین و جدید برای ایجاد وحدت ملی کار گرفته شود. با توسل به نمادهای منازعهساز، دروغین و جعلی نمیتوان به وحدت ملی دست یافت. اما سوگمندانه که سردمداران حکومت افغانستان از این واقعیت غافل ماندهاند و یا هم آگاهانه غافل نگهداشته شدهاند.
بنابراین، امیدواری بر آن است که اولیای امور و شخص جناب کرزی، از این رویداد بسیار مهمْ درس خوبی گرفته باشند و پس از آن بتوانند مردم و کشور را به وحدتی برسانند که اسم آن را عَلمِ کاروانِ حکومتداری و دولتداریِ خود ساختهاند.
Comments are closed.