مردم افغانستان؛ گروگان‌های دیورند!

گزارشگر:غلام‌محمد محمدی - ۱۵ سرطان ۱۳۹۲

بخش بیسـت‌ویکم

جارج آرنی خبر نگار بی.بی.سی که در دهۀ هشتاد میلادی اخبار جنگ را از مناطق مرزی دنبال می‌کرد،‌ در مورد اهدافِ جنرال ضیا می‌نویسد: «ضیا آرزو داشت با اغتنام از فرصت طلایی، مسالۀ پشتونستان را برای همیشه به نفع کشورش حل کند، هدف وی ایجاد دولتی در کابل بود که از پاکستان سپاس‌گزار باشد و بر بنیاد این سپاس‌گزاری،‌ افغانستان را در یک کنفدراسیون اسلامی، به پاکستان ملحق کند.» ۹۱

برای این برنامه، جنرال اختر رییس آی.اس.آی با جنرال «هوارد هارت» بخش سی.آی.ای سفارت امریکا در اسلام‌آباد دیدار کرد و طی یک تعهد چندماده‌یی، تمام صلاحیت‌های جنگ، توزیع سلاح،‌ امکانات و غیره مسایل مربوط به جنگ در افغانستان را خود به عهده گرفت. از این به بعد، آی.اس.آی هر آن‌چه ‌می‌خواست اجرا می‌کرد،‌ رهبران تنظیم‌ها نیز مانند یک گروگان، فرمان آی.اس.آی را در مورد ویرانی کشورشان تطبیق می‌کردند و بر اساس میزان دستورپذیری، پول،‌ تسلیحات و امکانات دریافت می‌کردند که در این راستا، آقای حکمتیار و حزبش نمرۀ بالا را‌ از آنِ خود کرده بودند. ۹۲
بارنت روبین پژوهش‌گر و افغانستان‌شناس مشهور امریکایی می‌نویسد: «هرچند پاکستان طی چند دهه سرمایه‌گذاری بالای اسلام‌گرایان به‌ویژه پشتون‌های افراطی، بالاخره از آن‌ها یک نیروی مهیب و جنایتکار به نام طالبان ساخت تا تفکر ناسیونالیستی و تجزیه‌طلبی مهار گردد؛ ولی در حقیقت، منجر به تحرک و فعالیت افراطیونِ اسلام‌گرا در دو طرف مرز گردید که امروزآتش عقبی آن، متوجه خود آتش‌افروزان در پاکستان نیز شده است.» ۹۳
تاریخ ثابت کرده است که قضیۀ دیورند و پشتونستان‌خواهی،‌ به مردابی می‌ماند که هرچه بیشتر در آن تقلا کنی،‌ بیشتر غرق خواهی شد. تلاش برای به دست آوردن پشتونستان، در حقیقت تلاش برای تباهی بیشترِ افغانستان است.
آقای سیستانی در مقاله‌یی زیر عنوان «زخم ناسور سرحد دیورند» می‌نویسد: «حالا برخی از نیروهای ملی‌گرا در پشتونستان،‌ تلاش‌های‌شان را برای به‌وجود آوردن یک منطقۀ پشتون‌نشین از کابل تا پشاور و کویته دوچندان کرده‌اند. این موضوعات حساس و تحریک‌آمیز مانند:‌ پشتونستان بزرگ و‌ بلوچستان بزرگ،‌ حربه‌یی برای شکست نظام‌های سیاسی در کابل و اسلام آباد است. احیای مفکورۀ پشتون‌گرایی و پشتون‌پرستی، دقیقاً می‌تواند باعث تحریک و ایجاد جنبش اتحاد میان تاجیک‌ها،‌ ازبک‌ها،‌ ترکمن‌ها و بلوچ‌ها در داخل افغانستان و سبب تجزیۀ کشور گردد،‌ حتا در بیرون از افغانستان جنبش‌های بزرگ‌تری برای تشکیل پنجاب بزرگ،‌ کشمیر بزرگ،‌ بلوچستان بزرگ، کردستان بزرگ … ایجاد گردیده، بی‌ثباتی را در منطقۀ آسیا به وجود آورد؛ اما نتیجۀ فوری و مهم آن، بی‌ثباتی و تجزیه در افغانستان، پاکستان و ایران خواهد بود.»۹۴
محترم کاندید اکادمیسین سیستانی اضافه می‌کند: «در هیچ‌یک از کتب معتبر تاریخ مثلاً در صفحۀ ۶۹۰ افغانستان در مسیر تاریخ،‌ صفحۀ ۳۰۰ تاریخ مختصر افغانستان اثر مرحوم حبیبی، صفحۀ ۹۴۶ تا ۹۵۰ جلد ۳ سراج‌التواریخ اثر مرحوم کاتب، صفحۀ ۶۱ و ۶۲ کتاب سرحدات و تقسیمات اداری افغانستان در طول تاریخ اثر پوهاند غلام جیلانی عارض و ده‌ها اثر دیگر، از صدساله بودنِ معاهدۀ دیورند چیزی وجود ندارد و این یک جعل‌کاری در تاریخ می‌باشد.»
شواهد و مدارک تاریخی نشان می‌دهد که مرز دیورند یک قرارداد موقت یا میعاددار نبوده؛‌ بلکه دایمی است. هم‌چنان یک کاپی متن انگلیسی قرارداد یا معاهدۀ دیورند که از روزنامۀ کلکته در هندوستان فوتوکاپی شده، نزد بنده (نویسندۀ این اثر)‌ موجود است. این معاهده دارای هفت ماده می‌باشد که در همۀ مواد آن، از میعاد چیزی به نظر نمی‌رسد.
متأسفانه در تاریخ معاصر افغانستان، جعل‌کاری و خیانت ملی موج می‌زند. آقای عیدمحمد عزیزپور در رابطه با این جعل‌کاری‌ها و خیایت ملی که ناشی از تعصب قومی و قبیله‌یی در سراسر تاریخ قرن ۲۰ به ویژه نیم قرن اخیر می‌باشد، در یادداشت‌های دورۀ تحصیل خویش در اتحاد شوروی می‌نویسد: «در دورۀ زمام‌داری ظاهرشاه، ریاست‌جمهوری داوودخان و به‌ویژه حکومت‌های مربوط به حزب دموکراتیک خلق از تره‌کی تا نجیب‌الهر، من شاهد آن بودم که صدها پاکستانی (قبایلی) با پاسپورت‌های افغانستانی‌ برای تحصیل به اتحاد شوروی اعزام می‌شدند و مصارف تحصیلی آنان نیز از طرف افغانستان و اتحاد شوروی پرداخته می‌شد و در میان آنان جاسوس‌های آی.اس.آی نیز فراوان بودند. این دانشجویان قبایلی، اختلاف قومی را در میان دانشجویان افغانستانی دامن می‌زدند. بهترین رشته‌های تحصیلی برای آن‌ها داده می‌شد و هرگونه خواستۀ‌شان از سوی سفارت افغانستان برآورده می‌گشت.‌ آن‌ها پای‌بندی به موازین اخلاقی نداشتند، افغانستان را کشوری کم‌مایه و اشغال‌شده خوانده می‌گفتند: افغانستان چیزی برای آیندۀ خودش ندارد برای ما چه داده می‌تواند.
این دانشجویان قبایلی (پاکستان) به پاکستانی بودنِ خود افتخار می‌کردند و در مورد معضلۀ دیورند می‌گفتند:‌ زمام‌داران افغانستان این غایله را به‌خاطر منافعِ خود به‌وجود آورده‌اند، به ما ربطی ندارد، می‌خواهند تا قیامت بگویید «دا پشتونستان زمونژ!»
این در حالی بود که رهبران قبیله‌گرا در حزب دموکراتیک خلق،‌ این دانشجویان قبایلی را، پیشگامان،‌ پیشروان و علم‌بردارانِ «داعیۀ پشتونستان» به حساب می‌آوردند، اما در حقیقت هیچ تمایلی میان مردمان آن طرف دیورند به افغانستانِ گرسنه و عقب‌مانده وجود نداشت. ۹۵
یکی از دوستان آگاه به امور فرهنگی و نظامی می‌گوید: «هنگام تسلط طالبان من در پشاور بودم،‌ با یک تن پشاوری پشتون‌تبار در جریان بحث گفتم: تا پل اتک مربوط افغانستان است. موصوف به من گفت: من یک پشتون پاکستانی هستم،‌ گروه‌هایی که در افغانستان می‌گویند‌ تا پل اتک از ماست،‌ بسیار احمق هستند. ما «مزار جان» شما را گرفته‌ایم، شما می‌گویید تا پل اتک از ماست.» [در آن روزها، طالبان مزار شریف را گرفته بودند.]
این شهروند پشاوری پشتون‌تبار گفت: «پدران شما یا زمام‌داران شما، بیش از ده بار ما را و وطنِ ما را به انگلیس‌ها فروخته‌اند،‌ شما حالا ادعا دارید که پشتونستان از ماست. معلوم است که این نوع قضاوت به شرم،‌ حیا و غیرت نیز مربوط می‌شود. شما به اعمال ننگین اجداد خود افتخار می‌کنید که احمدشاه ابدالی هندوستان را فتح کرد،‌ ولی این را نمی‌گویید که چند بار اولاده‌اش وطن و «مادر وطن» ِخود را به انگلیس‌ها و دیگران فروختند. و در مقابل آن، پادشاهی را گرفتند و قدرت خود را حفظ کردند.»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.