احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۸ سرطان ۱۳۹۲
فقر و تنگدستی دهها کودک را به جادههای کابل کشانده تا برای کمک به خانوادههایشان دست به گدایی بزنند و یا در موترشوییها، رستورانتها و فلزکاریها مصروف کار شوند.
«از برای خدا یکی دو روپیه کمک کنید.» این صدای یک کودک افغان به نام متین است که در گوشه یک پیاده رو در سینما پامیر کابل نشسته و از رهگذران می خواهد به او کمک کنند.
قطرههای عرق از سر و صورت و از میان موهای خاک آلود متین جاری است. او صبح تا شام در آفتاب سوزان در این پیادهرو مینشیند و از رهگذران پول میخواهد تا در پایان روز حداقل نان خشک یک شب خانوادهاش را تهیه کند.
متین میگوید به دلیل ناداری دست به گدایی میزند: «غریب استم. مکتب رفته نمیتوانم. پیسه ندارم چطور کنم؟».
این کودک پدر مریضی دارد که به تداوی نیاز دارد. پدر متین قادر به تامین مخارج خانواده نیست و متین مجبور است از راه گدایی مخارج خانواده اش را تامین کند: «این جا گدایی می کنم. پدر دارم اما معده اش عملیات شده، مریض است».
در آرزوی کار
بسیاری از کودکان در آرزوی آینده بهتر وارد بازار کار شده اند تا در آینده محتاج نان نباشند. صمیم یکی از این کودکان است. او در یک ترمیمگاه موتر کار میکند تا به گفته خودش آینده درخشانی داشته باشد: «ما باید کار را یاد بگیریم. به آینده ما ضرر نمیکند و به آینده ما فایده میکند». صمیم از سختی کار شکایت دارد و میگوید وسایلی را حمل می کند که از توانش بالاست.
این کودک برای مکتب رفتن و بازی وقت ندارد و تمام روز در این کارخانه مصروف کار است. عاید صمیم در یک هفته ۱۰۰ افغانی است. بسیاری این کودکان از این که مکتب رفته نمیتوانند و از سهولت های زندگی مانند سایر کودکان برخوردار نیستند، رنج می برند.
رحمان الله یک کودک کارگر که مجبور است بخشی از معیشت خانواده ده نفری اش را تامین کند، آرزو دارد مکتب برود ولی این فرصت برایش میسر نیست: «من باید مکتب بروم، مکتب را دوست دارم اما من باید خرج فامیل را پیدا کنم وضع اقتصادی خراب است».
در همین حال روان شناسان میگویند چنین کودکان بعضاً با آینده تاریک و خطرناکی روبرو میشوند. سید روح الله رضوانی، روان شناس و استاد دانشگاه میگوید این کودکان وقتی می بینند که از آموزش و سایر مسایل رفاهی محرومند، احساس حقارت میکنند و در سنین نوجوانی افراد خشن و پرخاشگر می شوند.
رضوانی میگوید جوانانی که وارد باندهای خرابکار میشوند، غالباً آنهایی اند که در کودکی خود با رفتارهای خشن رو به رو بوده اند.
به باور آقای رضوانی این کودکان نسبت به جامعه دید منفی پیدا می کنند: «وقتی یک کودک با مشکلاتی که در حد سنش نیست، مواجه می شود و از او سوء استفاده می شود و شکست می خورد، نسبت به جامعه دید بدبینانه ای پیدا می کند».
زندهگی در یک محیط چندفرهنگی نیز تاثیراتی بر روان کودک به جا می گذارد. آقای رضوانی می گوید چنین کودکان وقتی بزرگ میشوند و خانواده تشکیل میدهند، دید بدبینانه و همراه با سوء ظن نسبت به اعضای خانواده دارند.
Comments are closed.