با رازهـای‌مـان چه کنیم؟

- ۳۰ سرطان ۱۳۹۲

بخش نخست

وقتی رازی را می‌دانید که اطرافیان از آن اطلاعی ندارند، به شما بسیار سخت می‌گذرد. مهم نیست این راز چه باشد، می‌تواند پنهان کردن دروغی کوچک باشد یا مساله‌یی بسیار مهم و تاثیرگذار در زنده‌گی. روان‌شناسان معتقدند پنهان نگه‌ داشتنِ رازها برای همیشه کار درستی نیست و در مواردی معدود باید اجازه دهیم رازی که موجب عذاب ما شده، رها شود تا به آرامش درونی برسیم. اما مسالۀ مهم این‌جاست که باید بدانیم چه زمانی می‌توانیم اجازه دهیم این راز، چه کوچک و بی‌اهمیت و چه بزرگ و حیاتی برملا شود.

 

برای روشن‌تر شدن مساله، به بیان نمونه‌یی می‌پردازیم:

سارا پرستار (نرس) است و معمولاً محرم اسرار بیمارانش می‌باشد. بیشتر اوقات این اسرار مشکلی برای او ایجاد نمی‌کردند، او با شنیدن حرف دل بیمارانش با آن‌ها همدردی می‌کرد، اما اخیراً در نگه‌داری رازی با مشکل مواجه شده است. رازی در ارتباط با همکارانش که نمی‌داند آیا باید آن را فاش نماید یا هم‌چنان به مخفی بودنِ این راز کمک کند. عده‌یی از همکاران سارا در بیمارستان، مخفیانه اقدام به دست‌کاری در لیست دواها کرده و از این راه پول خوبی به‌دست می‌آورند. اگر شما به‌جای سارا بودید چه می‌کرید؟ آیا به همکاران‌تان در پنهان کردنِ این راز کمک می‌کردید یا فوراً به مسوولان بیمارستان اطلاع می‌دادید؟

رازها مانند ستاره‌گان هستند، گرم و سوزان و منبعی از انرژی. ستاره‌گان به دو طریق می‌میرند: با گذشت زمان عمر آن‌ها به پایان رسیده و می‌میرند و سرد می‌شوند؛ نوع دوم بسیار بزرگ و سوزان شده و در نهایت به سیاه‌چاله‌هایی تبدیل می‌شوند که هرچه در اطراف‌شان قرار بگیرد را می‌بلعند. رازهای کوچک و بی‌اهمیت مانند نوع اول هستند که با گذشت زمان کم‌رنگ‌تر شده و کم‌کم فراموش می‌شوند؛ اما رازهای مهم و حیاتی مانند سیاه‌چاله‌ها هستند که باید در برخورد با آن‌ها بسیار محتاطانه عمل کنیم، چرا که می‌توانند آن‌چه در اطراف‌شان است را جذب کرده و در سیاهیِ خود فرو برند.

افرادی که بیش از حد محرم اسرار اطرافیان هستند، با گذشت زمان به افرادی کم‌حرف و بی‌علاقه به برقراری ارتباطات جدید تبدیل می‌شوند که از حضور در اجتماع پرهیز کرده و گاهی خود را به‌طور کامل منزوی می‌کنند. رازداری به‌طور کلی استرس‌آور است، به همین دلیل هر کسی نمی‌تواند رازدار خوبی باشد در واقع بسیاری از افراد قدرت تحمل این اسرار و استرس ناشی از آن‌ها را ندارند.

 

سه پرسش زیر می‌تواند به شما کمک کند تا دریابید رازی که در سینه دارید، از نوع اول است یا نوع دوم:

 

۱ـ آگاهی از این راز، زنده‌گی مرا روشن‌تر کرده یا تیره و تار؟

گاهی حفظ بعضی از رازها موجب می‌شود زنده‌گی برای فرد رنج‌آور و تلخ شود، مانند خاطرۀ بعضی اتفاقات دردناک یا مورد بدرفتاری واقع شدن که در نتیجه، آن فرد نمی‌تواند با اطرافیانش ارتباط خوبی برقرار کند. در واقع با وجود گذشت زمان و سپری شدن سالیان متمادی، فرد هم‌چنان از یادآوری آن‌ها آزرده‌خاطر می‌شود، اما به دلایل مختلف نمی‌تواند با کسی در مورد این راز صحبت کند و به همین دلیل از جریان مسیر عادیِ زنده‌گی دور می‌شود.

وقتی رازی را می‌دانید که اطرافیان از آن اطلاعی ندارند، به شما بسیار سخت می‌گذرد. مهم نیست این راز چه باشد، می‌تواند پنهان کردن دروغی کوچک باشد یا مساله‌یی بسیار مهم و تاثیرگذار در زنده‌گی. روان‌شناسان معتقدند پنهان نگه‌ داشتنِ رازها برای همیشه کار درستی نیست و در مواردی معدود باید اجازه دهیم رازی که موجب عذاب ما شده، رها شود تا به آرامش درونی برسیم. اما مسالۀ مهم این‌جاست که باید بدانیم چه زمانی می‌توانیم اجازه دهیم این راز، چه کوچک و بی‌اهمیت و چه بزرگ و حیاتی برملا شود.
برای روشن‌تر شدن مساله، به بیان نمونه‌یی می‌پردازیم:سارا پرستار (نرس) است و معمولاً محرم اسرار بیمارانش می‌باشد. بیشتر اوقات این اسرار مشکلی برای او ایجاد نمی‌کردند، او با شنیدن حرف دل بیمارانش با آن‌ها همدردی می‌کرد، اما اخیراً در نگه‌داری رازی با مشکل مواجه شده است. رازی در ارتباط با همکارانش که نمی‌داند آیا باید آن را فاش نماید یا هم‌چنان به مخفی بودنِ این راز کمک کند. عده‌یی از همکاران سارا در بیمارستان، مخفیانه اقدام به دست‌کاری در لیست دواها کرده و از این راه پول خوبی به‌دست می‌آورند. اگر شما به‌جای سارا بودید چه می‌کرید؟ آیا به همکاران‌تان در پنهان کردنِ این راز کمک می‌کردید یا فوراً به مسوولان بیمارستان اطلاع می‌دادید؟رازها مانند ستاره‌گان هستند، گرم و سوزان و منبعی از انرژی. ستاره‌گان به دو طریق می‌میرند: با گذشت زمان عمر آن‌ها به پایان رسیده و می‌میرند و سرد می‌شوند؛ نوع دوم بسیار بزرگ و سوزان شده و در نهایت به سیاه‌چاله‌هایی تبدیل می‌شوند که هرچه در اطراف‌شان قرار بگیرد را می‌بلعند. رازهای کوچک و بی‌اهمیت مانند نوع اول هستند که با گذشت زمان کم‌رنگ‌تر شده و کم‌کم فراموش می‌شوند؛ اما رازهای مهم و حیاتی مانند سیاه‌چاله‌ها هستند که باید در برخورد با آن‌ها بسیار محتاطانه عمل کنیم، چرا که می‌توانند آن‌چه در اطراف‌شان است را جذب کرده و در سیاهیِ خود فرو برند.افرادی که بیش از حد محرم اسرار اطرافیان هستند، با گذشت زمان به افرادی کم‌حرف و بی‌علاقه به برقراری ارتباطات جدید تبدیل می‌شوند که از حضور در اجتماع پرهیز کرده و گاهی خود را به‌طور کامل منزوی می‌کنند. رازداری به‌طور کلی استرس‌آور است، به همین دلیل هر کسی نمی‌تواند رازدار خوبی باشد در واقع بسیاری از افراد قدرت تحمل این اسرار و استرس ناشی از آن‌ها را ندارند.
سه پرسش زیر می‌تواند به شما کمک کند تا دریابید رازی که در سینه دارید، از نوع اول است یا نوع دوم:
۱ـ آگاهی از این راز، زنده‌گی مرا روشن‌تر کرده یا تیره و تار؟گاهی حفظ بعضی از رازها موجب می‌شود زنده‌گی برای فرد رنج‌آور و تلخ شود، مانند خاطرۀ بعضی اتفاقات دردناک یا مورد بدرفتاری واقع شدن که در نتیجه، آن فرد نمی‌تواند با اطرافیانش ارتباط خوبی برقرار کند. در واقع با وجود گذشت زمان و سپری شدن سالیان متمادی، فرد هم‌چنان از یادآوری آن‌ها آزرده‌خاطر می‌شود، اما به دلایل مختلف نمی‌تواند با کسی در مورد این راز صحبت کند و به همین دلیل از جریان مسیر عادیِ زنده‌گی دور می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.