احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:رضا شريفزاده - ۱۴ اسد ۱۳۹۲
گرایش فرهنگها به غلبه و چیرهگی
از آنجا که فرهنگهای متقابل و متضاد، هرگز اجازه نمیدهند که دیگری گفتمان غالب و چیره شود، در شکل تمدنی نیز به برخورد و درگیری میانجامد و اختلافات فرهنگی (هود، آیه ۸۱۱) به جنگ و برخورد تمدنی منجر میشود؛ چرا که فرهنگها و تمدنهای متضاد و متقابل، هرگز جز به غلبه بر یکدیگر نمیاندیشند. تهاجم فرهنگی به هدف غلبۀ فرهنگی صورت میگیرد و هرگاه فرهنگی در یک عرصه کوتاه بیاید و از اصول ارزشهای خود دست بردارد، میبایست گامهای دیگری را برای عقبنشینی از مواضع اصولی و ارزشیِ خود بردارد (بقره، آیه ۰۱۲). چرا که هر فرهنگ بزرگ و پیچیدهیی چون فرهنگهای اسلامی و مسیحی و یهودی یا کفر و ایمان، گرایش به گسترش و نفوذ در فرهنگهای دیگر دارد و در بعضی مواقع آنها را در خود هضم و محو میکند (نمونۀ این واقعیت، تمدن چینایی و نفوذ آن در خردهفرهنگهای کوریا، جاپان، ویتنام و غیره است). بعضی تمدنها واقعاً فرهنگهای بزرگ و عظیم جهانی دارند که شامل ملتها و مناطق بسیاری میشوند و میکوشند تا همه را تحت سیطرۀ فرهنگی و تمدنیِ خود قرار دهند که از آن جمله میتوان به فرهنگ مسیحی رومیِ غرب اشاره کرد که سلطۀ جهانی را میجوید.
خداوند در آیاتی از جمله آیه ۲۳ سورۀ روم و ۳۵ سورۀ مومنون، از گرایش فرهنگها برای غلبه و چیرهگی سخن به میان میآورد؛ زیرا هر حزب که یک گروه فرهنگی کوچک است، بر آن است تا فرهنگ خود را حفظ کرده و بر خردهفرهنگ های دیگر مسلط شود. این گرایش طبیعی است که در فرهنگ بزرگ و تمدنی، به جنگ فرهنگی و برخورد تمدنی میانجامد.
خداوند در آیه ۳۲۱ سورۀ بقره، از اتحاد ابتدایی انسان و وحدت رویه در کسب مادیات سخن به میان میآورد و سپس میفرماید که تفاوتهای فرهنگی که پس از علم و دانش و تجربه در میان انسان پدید میآید، مهمترین عامل برای اختلافات بشری میشود و انسانها به سبب تفاوتهای فرهنگی به جانِ هم میافتند. به سخن دیگر، حتا اگر وحدت ابتدایی در جامعۀ بدوی و نخستین در امور مادی وجود داشت، با افزایش دانش و علم و تجربه، تفاوتهای فرهنگی را سبب شد که این تفاوتهای فرهنگی خود در شکل تمدنی، به بروز جنگ تمدنی انجامید. (نگاه کنید: سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۱۱۱؛ محمد رشید رضا، المنار، ج ۲، ۶۲۷)
اصولاً آن چیزی که در آخرالزمان میان اسلام و کفر رخ میدهد، یک جنگ فرهنگیِ تمام عیار و جهانی است؛ زیرا اسلام به داعی عدالتِ جهانی در برابر کفر به داعی ظلم و بیعدالتی جهانی قرار میگیرد و قائم آخرالزمان پیشوای تمدنی و فرهنگی اسلام در برابرِ فرهنگ کفر و ظلم و بیعدالتی قرار میگیرد و جنگ جهانیِ آخرالزمان رخ میدهد: هرچند که وعدۀ خداوند بر تسلط فرهنگ اسلام و هیمنۀ تمدنی اسلام است؛ زیرا هیمنه به معنای در برگرفتنِ همۀ خردهفرهنگها و شرایع و ملتهاست. از اینرو در آخرالزمان فرهنگ مسیحی و یهودی همچنان میماند ولی با تسلط فرهنگی و تمدنی اسلام، این معنا تحقق خواهد یافت. بر این اساس خداوند در آیاتی از جمله آیه ۳۳ سوره توبه، از غلبه و چیرهگی اسلام به عنوان دین جهانی سخن به میان میآورد.
به هر حال، بر اساس آموزههای قرآنی، نمیتوان منکر جنگ فرهنگی، تهاجم فرهنگی و جنگ تمدنی و برخورد تمدنی شد و هرگز انکار امری نمیتواند واقعیتِ امر را از میان ببرد. اینکه برخی میگویند که جنگ فرهنگی و تمدنی و تهاجم فرهنگی توهمی بیش نیست، اگر به واقعیتهای جامعۀ جهانی نظری بیافکنند، به خوبی درمییابند که جنگ تمدنی وجود دارد و جنگ فرهنگها و برخورد تمدنی، واقعیتی انکارناپذیر است. در اثبات امکان چیزی همان وقوعِ آن کفایت میکند؛ اما آیا جنگ فرهنگی و تمدنی به عنوان یک حقیقتْ مطلوب است، باید گفت که به یک معنا مطلوب و به یک معنا غیرمطلوب است؛ زیرا فرهنگ ها به سبب نظری بودن گرفتار جنگ نرم هستند و هر فرهنگی می کوشد تا غلبه بر دیگری یابد. البته اگر جنگ فرهنگی در حوزۀ جنگ نرم چون جدال احسن و مانند آن صورت گیرد، زمینۀ انتخاب برترین فرهنگ فراهم میآید؛ (زمر، آیه ۸۱) اما همواره جنگ فرهنگی به شکل تمدنی بروز میکند و از برخورد نظری و تخاصم علمی به تخاصم و جنگ و برخورد فیزیکی کشیده میشود.
اگر جنگ فرهنگی در قالب گفتمان و گفتوگوی فرهنگی از طریق شیوههای علمی چون جدال احسن و مناظرههای علمی و استدلال انجام گیرد، جنگ نرمِ مطلوب است که غلبۀ فرهنگ قویتر را به دنبال خواهد داشت و رشد علمی و فرهنگیِ جهان را سبب میشود؛ اما اگر جنگ نرم و تهاجم فرهنگی از طریق جدالهای دروغین و فریب و تخریب باشد، جنگی نامطلوب و تخاصمیِ باطل است. در بسیاری از وجوه جنگهای تمدنی، میتوان جنگ نرم و فرهنگِ باطل و نامطلوب را مشاهده کرد؛ زیرا جنگهای تمدنی چون جنگ غرب و اسلام در زمان کنونی، جنگ تمدنی همانند جنگهای صلیبی و بسیار خطرناک است.
در یک کلام، تحلیل و تبیین و توصیف قرآنی از واقعیتهای انسانی و جوامع بشری این است که جنگ نرم، جنگ فرهنگی، تهاجم فرهنگی، جنگ تمدن و برخورد تمدنی، یک واقعیتِ انکارناپذیر است و نمیتوان با چشم فرو بستن، این واقعیت را توهم و خیال دانست؛ بلکه باید با هوشیاری تمام، به فهم و درک و واقعنگاری ابعاد و حوزههای جنگ های نرم و سخت فرهنگی و تمدنی پرداخت و زمینۀ تقابل و مقابله با آن را بر اساس نقشۀ راه دشمن تدوین کرد و اجازه نداد تا در دام فریب بزرگ فقدان جنگ نرم و یا جنگ فرهنگی، فرصت مقابله و تجهیز را از خود و امت اسلام و تمدن اسلامی گرفت.
Comments are closed.