احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:15 جدی 1392 - ۱۴ جدی ۱۳۹۲
در اروپا در قرنهای ۱۴ تا ۱۷ میلادی، گاهی گروههایی از مردم بهناگاه و بدون مقدمه دچار مشکلی عجیب میشدند؛ مثلاً عدۀ زیادی، گاه هزار نفر، شروع به حرکتهای عجیب و غیرقابل کنترولی میکردند؛ آنها فریاد میکشیدند، آواز میخواندند و ادعا میکردند که توهماتی را تجربه میکنند. این مشکل مردان، زنان و کودکان را هم درگیر میکرد. آنها تا وقتی که از خستهگی از پا درمیآمدند، به حرکتهای خود ادامه میدادند.
سال ۱۳۷۴ میلادی، پایکوبیهای دستهجمعی آلمان، یکی از اولین دفعات گزارششدۀ این اتفاق عجیب بود و همچنین همهگیری مشهور در سال ۱۵۱۸ در استراسبورگ گزارش شد. آن زمان کسی نتوانست ماهیتِ این مانیای جمعی را کشف کند. معمولاً نوازندهگان با حضور در این جمعها، با نواختن موسیقی سعی میکردند ذهن جمعیت را هدایت کنند و حملات را فرو بنشانند، اما گاهی کار آنها تأثیر معکوس میگذاشت.
یکی از توجیهاتی که برخی در آن زمان میکردند این بود که این جنونهای جمعی، وسیلهیی برای تسکین تنشها و فراموش کردنِ درد فقر است. اما بعضیها هم مسمومیت، آنسفالیت و تشنج را علت مشکل میدانستند.
خندههای عجیب و بیدلیل
در ۳۰ جنوری سال ۱۹۶۲، در یک مکتب دخترانه واقع در «کاشاشا»ی تانزانیا، حادثۀ عجیبی رخ داد؛ سه دختر شروع به خندههای بیمورد کردند که در کمال تعجب، خندۀ آنها مسری شـد و ۹۵ نفر از ۱۵۹ دانشآموز مکتب که بین ۱۲ تا ۱۸ سال سن داشتند، شروع به خندههای طولانی بیعلت کردند.
کسانی که مبتلا شدند، بین چندساعت تا ۱۶ روز خنده میکردند. معلمها مبتلا نشدند اما دانشآموزان دیگر نمیتوانستند روی درسهایشان تمرکز کنند. یکماهونیم بعد، دستور بسته شدن مکتب داده شد. با بسته شدن مکتب و بازگشت دانشآموزان به خانۀشان، این مشکل عجیب، روستای «نشامبا» ـ روستایی که محل زندهگی چند نفر از این دانشآموزان بود ـ را هم فرا گرفت.
در ماههای اپریل و می، مجموعاً ۲۱۷ نفر در این روستا دورههای خندههای بیمورد را تجربه کردند. در ۲۱ می مکتب بازگشایی شد، اما در ماه جون، مقامات مجبور شدند دوباره مکتب را ببندند. در این ماه، همهگیری خنده به مکتب متوسطۀ بوکوبا هم سرایت کرده و ۴۸ دختر دیگر را درگیر کرد. همهگیری دیگری هم در کانیانگراکا رخ داد و دو مکتب پسرانۀ این منطقه بسته شدند. در اکتوبر ۱۹۶۵، در یک مکتب در بلکبرن، چند دختر به طور ناگهانی از سرگیچه شکایت کردند که بعضی از آنها غش کردند. در طی چند ساعت، ۸۵ دختر در این مکتب با امبولانس به شفاخانۀ مجاور برده شدند. علایم آنها شامل غش، ناله، بههم فشردن دندانها، نفسنفس زدن و گرفتهگی عضلات بود. بررسیهای لازم انجام شد و هیچ نشانیِ مبتنی بر آلودهگی غذایی یا هوایی پیدا نشد.
آن دسته از دخترهایی که کمسنوسالتر بودند، بیشتر مبتلا شده بودند، اما آنهایی که سن بیشتری داشتند، علایم را به شکل شدیدتر و طولانیتری از خود بروز میدادند. پزشکان تشخیص دادند که علت مشکل، هیستری است و یک پیادهروی سهساعته و ترس از همهگیری فلج اطفال، افراد را مستعد بروز چنین علایمی کرده است.
روحهای شرور و حملههای غش!
موارد هیستری جمعی در کشورهای مختلف و در قارههای مختلف دیده شده است؛ از جمله در قارۀ آسیا و کشورهایی که چندان از شما دور نیستند. در مالزیا در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی، در دخترهای محصل و زنان جوانی که در کارخانهها کار میکردند، به کرات حملات هیستری جمعی دیده شد که در فرهنگ محلی این باور وجود داشت که روحهای شرور در آنها رخنه کردهاند! اما تحقیقات و بررسیها نشان دادند که هیچ مشکل بدنی یا آلودهگی در کار نیست و مشکل بازهم روانی است.
آیا بیماری روانی مسری است؟
معمولاً ما انتظار نداریم که اختلالات روانی، حالت مسری داشته باشند و در زمان کوتاهی یک جمع را درگیر کنند؛ اما مورد هیستری جمعی که علاوه بر موارد مزبور، موارد بسیار متعدد دیگری هم از آن گزارش شده، خلاف این مطلب را نشان میدهد. هیستری یا به تعبیر درستتر اختلال تبدیلی، یکی از شایعترین علل مراجعه به بخشهای عاجل شفاخانههاست. این اختلال در زنان بیشتر دیده میشود و مبتلایان، بیحسی و مورمور شدن در اندامها، کری، کوری، حرف نزدن و فلج عمومی بدن یا علایم حرکتی نیز شامل حرکات غیرطبیعی، اختلال در راه رفتن، ضعف عمومی، فلج، لرزش، تیک و حرکات پرتابی و تشنجهای کاذب را از خود بروز میدهند، اما همۀ این علایم و نشانهها منطبق با هیچ بیماری بدنی خاصی نباید باشد. تشخیص کاذب بودن علایم با معاینه و تشخیص پزشک و رد علل بدنی صورت میگیرد.
استفاده از واژۀ «تبدیلی» برای این بیماری، از نظر فروید منشأ گرفته است. او عقیده داشت که اضطراب یک بیمار «تبدیل» به علایم فیزیکی میشود.
Comments are closed.