گزارشگر:محمّدجعفر یاحّقی - ۲۰ اسد ۱۳۹۲
مجموعۀ نوشتههای ادبی و سرودههایی که از کهنترین ایّام تا امروز، در هر کجای قلمرو زبان فارسی، پدید آمده است، ادبیات فارسی است. بنابراین، از نظر زمانی باید قدمت آن را تا روزگار زردشت * عقب برد و از نظر جغرافیایی گسترۀ آن را از آسیای مرکزی و افغانستان و شبه قارّۀ هند تا ایران مرکزی و غربی و آسیای صغیر و آناطولی باز کرد. ادبیّات فارسی، از نظر زمانی، به دو دورۀ کلّی پیش از اسلام و پس از اسلام تقسیم میشود:
الفـ پیش از اسلام. کهنترین اثر ادبی پیش از اسلام بخشهای آغازین اوستا*، یعنی گاثاها یا گاهان (سرودهای نیایشی) است که به نظر بیشتر پژوهشگران، سرودها و نیایشهای منظوم و متعلّق به خود زردشت است. میزان قدمت این سرودهها به تعیین زمان زردشت بازبسته است، که از هشتهزار تا ۲۶۰۰ سال پیش در نوسان است. (همایونفرّخ، ج ۱، ص ۴۳ به بعد) گذشته از گاثاها و بخشهایی از یشتها، اسطورهها، قصص دینی، روایات پهلوانی، ترانهها و امثال و نقش و نگارهای داستانوار بر روی سنگ و سفال و سکّهها و کتیبههای دورۀ باستان نیز یافت میشود که، چون در آنها پرتوی از مجاز و خیال و آرمانخواهی موجود است، میتوان آنها را در زمرۀ آثار ادبی دورۀ باستان محسوب داشت.
ادبیّات فارسی در روزگار پارتها (اشکانیان) گسترش یافت. کتابها و منظومههای چندی نظیر درخت آسوریگ*، ویس و رامین * و اصل حماسۀ یادگار زریران* از متنهای ادبی پارتی است که تا امروز بر جای مانده است. (نک: مؤذّن جامی، «پیوست»، ص.۲۹۳ به بعد) علاوه بر متون مانوی (نک: سمیعی، ص ۵۹ به بعد)، از ادبیّات ساسانی یا فارسی میانه در دو زمینۀ دینی و غیر دینی آثار ادبی بیشتری در دست است: بندهش*، ارداویراف نامه* ، و دینکرد * از زمرۀ آثار دینی، و یادگار زریران، کارنامۀ اردشیر بابکان* و رسالۀ خسرو کواتان و ریدک * از شمار آثاری است که به پارسی میانۀ ساسانی بر جای مانده، هر چند برخی از آنها پس از سقوط دولت ساسانی و در دورۀ اسلامی پدید آمده است. اندرزنامههای بازمانده از دوران ساسانی و پس از آن نیز بر غنای ادب ساسانی و میراث فارسی میانه افزوده است.
بـ پس از اسلام. ادبیّات فارسی دورۀ اسلامی، که پس از وقفهیی کوتاه از نخستین سدههای دورۀ اسلامی با الفبای عربی عرضه شد، در واقع دنبالۀ ادبیّات پیش از اسلام بود، به اضافۀ برخورداری وسیعی از حوزۀ مفاهیم اسلامی و اقتباس از عناصر و موادّ ادب عربی. این بخش از ادبیّات که بیشتر به «فارسیِ دَری» شهرت یافته است، به صورت رسمی و گسترده از دورۀ سامانیان آغاز شد، در حالی که به صورت ابتدایی و غیر رسمی و با حمایت از شعر و شاعری فارسی در دورۀ صفّاری هم ادامه داشت. بنابراین، میتوان گفت که با پدید آمدن حکومتهای مستقلّ و نیمه مستقلّ طاهریان، صفّاریان و سامانیان در بخشهای شرقی و شمال شرقی ایران پا گرفت و پس از آن هم، در دورههای بعد، به داخل فلات ایران گسترش یافت. در فاصلۀ پایان حکومت ساسانی و آغاز کار حکومتهای مستقل و نیمه مستقل.
علاوه بر اینکه تألیف و تصنیف آثار ادبی و دینی به خطّ و زبان پهلوی* میانه ادامه داشت، بسیاری از ادیبان و عالمان ایرانی، که اغلب مسلمان هم شده بودند، آثار ادبی خود را به زبان عربی، که زبان رسمی تمام قلمرو حکومت اسلامی و از جمله سرزمینهای ایرانی بود، پدید میآوردند، چنان که ابن مقفّع * و دهها نویسندۀ دیگر تمام آثار و ابونواس* اهوازی و بشّاربن بُرد * و بیشتر شاعران پارسی این دوره همۀ اشعار خود را به عربی مینوشتند.
ادبیّات فارسیِ دَری عمدتاً در صفحات شرقی و شمال شرقی، یعنی در سیستان و خراسان و ورارود (=.ماوراءالنّهر) پا گرفت و در دورۀ سامانی در دو قلمرو شعر و نثر استقرار و گسترش یافت وشاعران بزرگی چون رودکی * (متوفّی ۳۲۹ق)، شهید بلخی* (متوفّی ۳۲۵ق) و ابوشکور بلخی * (متوفّی نیمۀ دوم سدۀ چهارم ق) و اندکی بعد فردوسی * (متوفّی ۴۱۶ق) در قلمرو شاعری، و نویسندهگان چیرهدست و دانشمندی چون ابوعلی بلعمی* (متوفّی ۳۶۳ ق) و پدیدآورندهگان شاهنامۀ ابومنصوری * (تألیف: ۳۴۶ق) و پردازندهگان ترجمۀ تفسیر طبری * (تألیف: ۳۵۱ق) و جز آنان پدید آمدند. گسترش ادبیّات فارسی دری را میتوان به طور کلّی در دو قلمرو شعر و نثر در سرزمینهای فارسیزبان دنبال کرد.
شعرِ دَری (منسوب به درگاه و دربار) ابتدا در خراسان و وَرارود، با حمایت امرای سامانی، توانایی و گسترش یافت و آثار و منظومههای چندی به این زبان پدید آمد، که متأسّفانه همۀ آنها به جز شاهنامۀ* فردوسی از میان رفته و تنها ابیات و قطعات پراکندهیی از آنها در خلال کتابهای تاریخ و تذکره و لغتنامههای فارسی باقی مانده است.
شاهنامه، با آنکه اثری متعلّق به اواخر دورۀ سامانی است، عملاً پس از سی سال در دورۀ غزنوی به پایان رسید. غزنویان که قومی بیگانه و اصلاً در خدمت سامانیان بودند، مانند خداوندگاران خود برای گسترش شعر فارسی اهتمام داشتند، منتها بیشتر علاقۀ آنان به شعر ستایشی و قالب قصیده بود؛ به این سبب، کار قصیدهسرایی و ادبِ ستایشی، در دربار غزنه، با وجود و حضور شاعران بزرگ و نامآوری چون عنصری) *متوفّی ۴۳۱ق)، فرّخی سیستانی * (متوفّی ۴۲۹ق) و منوچهری* (متوفّی ۴۳۲ق) گسترش یافت. در شعر دورۀ سامانی، عناصر فرهنگ ایرانی بیشتر بود تا آنجا که شعر این دوره را باید ادامه و فرزند راستین ادب و فرهنگ پیش از اسلام دانست.
در عصر غزنوی، گرایش بیشتری که حکّام غزنه به خلافت بغداد نشان میدادند، و با تمایل ادب ستایشی به قصیده، که قالبی بیشتر متعلّق به دورۀ جاهلی بود، حضور عناصر فرهنگ پارسی کاستی گرفت و زمینه برای ورود عناصر و مفاهیم فرهنگ و زبان تازی فراهم شد. ادامۀ کار فردوسی در دورۀ غزنوی از این قاعده مستثنا بود.
او در حقیقت توانست تاریخ و فرهنگ پیش از اسلام را در کتاب خود احیا و جاودانه کند و حرکتی را که در مسیر احیای تاریخ و سنّتهای ایران کهن، در قالب گردآوری و نظم حماسههای ملّی پیش از او آغاز شده بود، به اوج خود برساند، کاری که پس از او کسانی مانند اسدی طوسی*(متوفّی ۴۶۵ق)، ایرانشاه [یا ایرانشان] ابن ابی الخیر (متینی، ص ۲۵ و بعد) با نظم کتابهای گرشاسبنامه* (تألیف: ۴۵۸ق) و تصنیف بهمننامه* و کوشنامه )تألیف هر دو در اواخر سالهای سدۀ پنجم یا نخستین سالهای سدۀ ششم ق) آن را دنبال کردند. حماسهسرایی بعد از ایرانشاه بن ابی الخیر * هم در سه مسیر ملّی، دینی و تاریخی ادامه یافت. در قلمرو حماسههای دینی ابن حسام قهستانی (خوسفی) * (متوفّی ۸۷۵ق) با سرودن خاوراننامه (۸۳۰ق ) کاری آغاز کرد که تا قرنها پس از آن و تا زمان ما ادامه یافته است. صبای کاشانی* (متوفّی ۱۲۳۸ش) صاحب خداوندنامه* از ادامه دهندهگان این راه است.
در مسیر حماسههای تاریخی اسکندرنامۀ* نظامی (سرودۀ ۵۹۷ق)، غازاننامه * از شاعری گمنام متخلّص به نوری )سرودۀ ۷۶۳ ق)، ظفرنامۀ* حمدالله مستوفی (نظم شدۀ ۷۴۰ق)، بهمننامۀ * آذری طوسی (متوفّی ح ۸۶۶ ق)، و شهنامۀ قاسمی (نظم شدۀ ۹۴۰ق)، زیر تأثیر حماسۀ فردوسی و تقریباً تمام آنها بر وزن شاهنامه سروده شدهاند. (نک: صفا، حماسهسرایی در ایران، ص ۳۴۳ به بعد)
با گسترش متصرّفات غزنوی، قلمرو شعر فارسی از خراسان به ری و طبرستان کشیده شد. چند دهه بعد، با ورود سلاجقه به فلات ایران، شعر و زبان فارسی در اصفهان و همدان و جبال و آذربایجان استقرار یافت و اندکی بعد اوج و اعتبار و گونهگونی خاصّی پیدا کرد. در عصر سلاجقه، اصفهان از نیمۀ دوم سدۀ پنجم به پایتختی انتخاب شد و از این رو، شاعران و قصیدهسرایان از خراسان و نواحی دیگر به این شهر آمدند. امیر معزّی* نیشابوری (متوفّی ۴۶۵ق) امیرالشّعراء دربار سلجوقی بود و شاعران بنامِ دیگری از قبیل ازرقی هروی) *متوفّی ۴۶۵ق) و لامعی* (متوفّی ۴۶۵ق) شاهان و شاهزادهگان این دودمان را مدح میگفتند.
اصفهان سدۀ ششم ق، با حضور انبوهی از شاعران به رهبری جمالالدّین عبدالرّزّاق اصفهانی) * متوفّی ۵۸۸ق)، در واقع به صورت کانون گرم شعر و ادب فارسی درآمده بود و رونق بخارای عصر سامانی را به یاد میآورد. شعر ستایشی در خراسان هم با وجود شاعرانی مانند عبدالواسع جبلی * (متوفّی ۵۵۵ق)، رشید وطواط * (متوفّی ۵۷۳ق ) و انوری * (متوفّی ۵۸۵ق) همچنان ادامه داشت.
در آذربایجان، شاعرانی مانند اسدی طوسی )* متوفّی ۴۶۵ق) و قطران تبریزی* (متوفّی ۴۶۵ق) زمینه را برای حضور سرایندهگان بزرگی چون خاقانی شروانی* (متوفّی ۵۹۵ق) و نظامی گنجوی * (متوفّی ۶۱۴ق) فراهم میکردند. در سدۀ ششم ق، میان شاعران خطّۀ آذربایجان با گروه شاعران اصفهان مشاعره و مناظره بود که گاه به کدورت و ناخوشدلی میکشید.
علاوه بر شعر ستایشی در خراسان ظهور کسانی مثل کسایی مروزی* ، شاعر شیعه مذهب اواخر سدۀ چهارم ق، با سرودن اشعار زهد و پند به شیوۀ خراسانی، از طرفی زمینه را برای پیدایش اشعار فلسفی و مکتبی ناصرخسرو (متوفّی ۴۷۸ق) و قوامی رازی * (متوفّی پیش از ۵۶۰ق)، و از طرف دیگر برای شعر حکیم سنایی غزنوی * (متوفّی ۵۳۵ق) آماده میکرد. شعر زهد، که در ادب عربی هم بیسابقه نبود، در دیوان سنایی هویّت و استحکام تازهیی پیدا کرد (نک: شفیعی کدکنی، ص ۹۷)، همان که بعد در قصاید سعدی * به صورت حکمت و موعظه آشکار شد و در دیوان سیف فرغانی* ، که پس از حملۀ مغول در آناطولی میزیست، جنبۀ انتقاد اجتماعی به خود گرفت.
تا دورۀ سنایی، قالب عمدۀ شعر خراسانی قصیده* بود. سنایی به غزل* هم رسمیّت بخشید، قالبی که عمدتاً خاصّ شعر فارسی و ایرانی قلمداد شده است و از همان ابتدا شاعران بزرگی مانند رودکی* در سرودن آن استاد بودهاند. سنایی زمینه را برای ورود مفاهیم عرفانی به عرصۀ غزل نیز آماده کرد، کاری که بعد از او عطّار نیشابوری * (متوفّی ۶۱۸ق ) و سپس عراقی * (متوفّی ۶۸۸ق) ادامه دادند و در غزلیّات شمس، سرودۀ جلالالدّین بلخی* (رومی) و شمسالدّین محمّد حافظ * (متوفّی ۷۹۱ق) به اوج اعتبار خود رسید. در دورۀ حافظ و چند دهۀ پیش از او، غزلسرایان توانای دیگری نظیر خواجوی کرمانی * (متوفّی ۷۵۳ق)، سلمان ساوجی* (متوفّی ۷۷۸ق) عماد فقیه کرمانی * (متوفّی ۷۷۳ ق)، جهان خاتون* (متوفّی پس از ۷۸۴ق)، نزاری قهستانی* (متوفّی ۷۲۱ق) و کمال خجندی * (متوفّی ۷۹۳ق) بودند که حافظ در غزل خود وامدار برخی از آنهاست.
****
* منابع: اته، هرمان، تاریخ ادبیّات فارسی، ترجمۀ رضازادۀ شفق، تهران، ۱۳۷۷ش؛ اذکایی، پرویز، «سبک مادی»، کتاب پاز، ش ۱۱ـ۱۲، مشهد، ۱۳۷۲ش؛ ایرانشاه بن ابیالخیر، کوشنامه، بهکوشش جلال متینی، تهران، ۱۳۷۷ش؛ باقری، ساعد و محمّدرضا محمّدی نیکو، شعر امروز، تهران، ۱۳۷۲ش؛ سمیعی، احمد، ادبیّات ساسانی، تهران، ۱۳۵۵ش؛ شفیعی کدکنی، محمّدرضا، تازیانههای سلوک، نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی، تهران، ۱۳۷۲ش؛ شمس قیس رازی، محمّد، المعجم فی معاییر اشعارالعجم، به کوشش محمّد قزوینی و مدرّس رضوی، تهران، ۱۳۶۰ش؛ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، ۱۳۶۴ش؛ همو، «مقدّمه»، نک: طرطوسی؛ طرطوسی، ابوطاهر، دارابنامه، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، ۱۳۵۶ش؛ متینی، جلال، نک: ایرانشاهبنابیالخیر؛ مجتبایی، فتحالله و غلامعلی آریا، طوطینامه، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ملکپور، جمشید، ادبیّات نمایشی در ایران، تهران، ۱۳۶۲ش؛ مؤذّن جامی، محمّد مهدی، ادب پهلوانی، مطالعهیی در تاریخ ادب دیرینۀ ایرانی از زردشت تا اشکانیان، تهران، ۱۳۷۹ش؛ میرعابدینی، حسن، صد سال داستاننویسی در ایران، تهران، ۱۳۷۷ش؛ ناتل خانلری، پرویز، تریستان و ایزوت، تهران، ۱۳۵۷ش؛ مینوی، مجتبی، پانزده گفتار، تهران، ۱۳۴۶ش؛ همایونفرّخ، رکنالدّین، تاریخ هشتهزار سال شعر ایران، تهران، ۱۳۷۰ش؛ یاحقّی، محمّدجعفر، جویبار لحظهها، تهران، ۱۳۸۲ش؛ یوسفی، غلامحسین، دیداری با اهل قلم، مشهد، ۱۳۵۲ش؛
Meisami, Julie Scott, Medieval Persian Court Poetry , Princeton, ۱۹۸۷.
Comments are closed.