احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حلیمه حسینی - ۰۸ میزان ۱۳۹۲
مبارزه با تروریسم و ریشهکن ساختن آن در منطقه به این هدف که دامنه این مشکل به سرزمینهای رفاه و سرمایهداری نفوذ نکنـد، همان هدفِ از پیش تعیینشدهیی بود که سال ۲۰۰۱ را برای افغانستانیها متفاوتتر از همیشه رقم زد. بیش از یک دهه میزبان جامعه جهانی بودن آنهم در حالی که آنها بیش از اینکه مهمانی خوانده یا ناخوانده خود را بدانند، به دلیل هزینه سرسامآوری که برای به اصطلاح دموکراتیزه ساختن افغانستان صرف کردهاند، به نوعی خود را صاحبخانه میدانند و گاهی نوع عملکردهایشان حکایت از این دارد که بسیار دشوار است که قضاوت کنیـم افغانستان در کدام وضعیت خاصِ سیاسی بهسر میبرد؛ آزاد و مستقل، یا نه وابسته و گوش به فرمان؟
به هر صورت آنچه مسلم است، ورود جامعه جهانی به افغانستان که با سقوط رژیم دهشتافکن طالبان همراه بود، برای همه شهروندان ما نوعی طنینِ خوش از رهایی و آزادی را به همراه آورد. ولی آنچه اکنون این شیرینی را به کام همه تلخ کرده است، دستهای پیدا و پنهان و ارادههای نامبارکیست که میخواهند قلمِ بطلان بر تمام هزینهیی که مردم ما طی این سالها پرداختند و پا به پای جامعه جهانی در راه دموکراسی و مردمسالاری جانفشانیها کردند، بکشـند.
این روزها شاهد تلخترین حوادث و دردناکترین عقبگردها در تاریخ معاصر افغانستان هستیم؛ حوادثی که سلسلهوار دست به دست هم دادهاند تا به نوعی نامشروع و ناخلفِ دیروز را بر مسند قدرت نشانده و به جای جزا، پاداشی به او دهند که کمترینش، زعامت و حاکمیت بر مردم ماست. ملت افغانستان سالها دربهدری و آوارهگی را تحمل کرده و هزینههای کلان جانی و مالی پرداخته تا از شر تفکر و ایدیولوژی و یا خط مشی رفتاری و سیاسییی که طالبان در برههیی از زمان و تاریخ این کشور بر آنها تحمیل کردند، رهایی یابند؛ اما سوگمندانه اکنون شاهدند که حرکتهای نرم و خزندهیی به نفع طالبان در همه جا به راه افتــاده است؛ در بدنه نظام حاکم، در روند کارکرد و حرکتهای جامعه جهانی و در تحرکات سایهواری که نامرئی و ناپیدا اما قدرتمند در داخل و خارج، سیاست افغانستان را بیمار و فرسوده ساخته است.
در همهجا میتوان بوی تند و زننده طالبانی شدن را استشمام کرد. سیاست ما طالبزده شده است و سیاستمداران ما طالبدوست یا طالبپرور یا خود طالب! به هر صورت، این واژه این روزها بیشتر از اینکه نمایندهگی از یک ایدیولوژی خاص و طرز تفکری مشخص داشته باشد، به نوعی نماینده تاکتیک «پنهان بازی کن و به چشم نیا و حرکت کن» شده است؛ یعنی اینکه عدم شفافیت و در ابهام قرار دادن مردم و در تاریکی گذاردن شهروندان، به یک سیاست عام و برنده تبدیل شده است.
این روزها که هر لحظه به انتخابات نزدیکتر میشویم، زمزمه حضور طالبان در انتخابات، نجوای پنهانیِ زدوبندها با سران طالب، اخبار داغی که حکایت از آزد شدنِ نفر دوم و سوم و … طالبان را هر روز از بندهای پاکستان دارد و بالاخره سیاست نرم و دوستانه و بردارمشربانهیی که حکومت ما نسبت به این گروه متخاصم و جنگجو در پیش گرفته است، همه با هم موجب شده که بغض مانده در گلوی شهروندان ما بهخصوص کسانی که در این میان هزینهیی بیشتر که جان عزیزان شان بوده را پرداختهاند، مجالی برای خالی شدن نیابد و در گلو خفه و آماس کردهتر باقی بماند. چرا که اگر نتیجه بیش از یک دهه دموکراسیخواهی و مبارزه علیه تروریسم، مرور دوباره دیارهای سوخته و جسدهای سوزانده شده باشد، اگر دستآورد ما دوباره رقم زدن حاکمیتی باشد که از نسلکشی ابا نمیورزد و قتل انسانها برای آنها میتواند کلیدی باشد برای رفتن به بهشت؛ آنگاه است که از خود باید بپرسیم بهراستی ما بازنده میدان نبودهایم؟ آیا بازنده اصلی شهروندانی نبودهاند که بیش از یک دهه با حیثیت، خواست، اراده، عزت و احساساتِ آنها بازی شده و به سخره گرفته شدهاند؟
انتخاباتی که بخواهد یک عقبگرد تاریخی باشد و بستری را فراهم آورد که دشمنان مردم، بر گرده مردم توسط خودِ مردم سوار شوند و سواری بگیرند و به ریش ملت بخندند، آیا میتواند تعریفگرِ دموکراسی باشد و مردمسالاری را رقم بزند؟ بهراستی چرا طرح شریک ساختن طالبان در بدنه قدرت، اینقدر جدی مطرح است؟ چرا راه دیگری برای استقرار صلح و ثبات در افغانستان به جز باج دادن و باجخواهی وجود ندارد؟ آیا شهروندانِ ما چند دهه مبارزه کردند و قربانی دادند که اینک ماحصلِ تلاشهای خود را دو دستی به گروههایی چون طالبان تقدیم کنند؟ آیا قرار است سیاست زمین سوخته، پرپر کردنِ نسلها، تخریب آثار فرهنگی و خشموخشونت در این دیار تکرار شود؟ آیا کسانی باید به قدرت باز گردند که تاریخ جز توحش و سرکوبگری چیزی از آنها ندیده است؟
مسلم است که طالب، دوست شده نمیتواند مگر اینکه نوع نگاه و تفکرش به سیاست و جامعه و همه عناصر دخیل در شکلگیری حیات جمعی عوض گردد. آیا این معجزه رخ داده و طالب امروز تا این حد عوض شده است که دیگر نه تنها نباید با آنها جنگیـد که باید آنها را به حاکمیت و اقتدار رساند؟
امروز به صورت جدی از تمام کسانی که بر طبل طالبخواهی و طالبدوستی میکوبند و خواهان شریک ساختنِ آنها در قدرت و بدنه نظام هستند، باید پرسـید چه تضمینی وجود دارد که بعد از به قدرت رسیدن طالبان، اولین حرکتِ آنها زدنِ سرشاخهها و یا از ریشه برکندنِ همه ندا و ارادههای مبتنی بر دموکراسیخواهی نباشد؟ اگر این اتفاق بیافتد، چه کسی بیشترین هزینه را خواهد پرداخت و آن روز راه نجاتِ مردمِ ما که طعمهوار در دام گیر ماندهاند، کدام خواهد بود؟ آیا راهی برای بازگشتن به عقب آنهم بدون صدمه دیدن و به سلامت گذر کردن از مسیر گذشته به آینده، هست؟ بدون شک پاسخ اگر نه باشد، دیگر هیچ تفسیری برای تلاشهای بزدلانهیی که برای سهیم کردن طالبان در قدرت بهراه افتاده، باقی نخواهد ماند!
Comments are closed.