احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حلیمه حسینی - ۱۵ میزان ۱۳۹۲
سرانجام، دو روز پیش فرصت برای ثبت نامِ نامزدان ریاستجمهوری به پایان رسید و بدون شک روز آخر کاری کمیسیون مستقل انتخابات برای ثبت نامِ واجدین شرایط، یکی از سختترین، پُرترددترین و سنگینترین روزهای کاری بود. اما پرسش اینجاست، چرا بعضیها با تأخیر و در دقیقه نود وارد میدان شـدند؟ آیا این نشانی از ضعف و جمعوجور نشدنِ تیم دقیقهنودیها بوده، بهخصوص در تعیین معاونین اول و دوم و چانهزنیها بر سر اینکه فردای بعد از پیروزی، چهگونه قدرت بهدست آمده را میان خود تقسیم کنند؛ و یا هم اینکه دقیقهنودیها را باید مدبرتر و سنجشگرتر از دیگر نامزدان دانســت؟
به هر صورت آنچه مسلم است، شتابزدهگیها و فقط جایی برای چانهزنیهای فردا برای خود باز کردن و روی موج سیاستِ امروز و فردای افغانستان سوار شدن و باقی ماندن؛ از نوع ترکیب و چینشِ بعضی از چهرهها کنار هـم به خوبی پیداست. نکته جالب توجه اینکه خیلی از کسانی که این روزها از پستهای دولتی خود استعفا دادهاند، پستی را که دیروز با چنگ و دندان و با شعار خدمت به مردم بهدست آورده بودند، به راحتی رها کرده و در طمع دستاوردی دندانگیرتر و بزرگتر، منصب خالیمانده خود را به مردمی پیشکش کردهاند که این روزها بیشتر از هر زمان دیگر، ثبات و اعتماد و اطمینان در دوایر دولتی و نهادهای خدمات عمومی و سیاسیِ خود را میخواهند.
جای شگفت نیست که مسند بهسختی حاصلشدهیی که تا دیروز در اختیار این بزرگواران بوده، به این راحتی بهخود رها شود تا سرپرستی و یا نمایندهیی و جانشینی هرچند ناتوان، ماههای باقیمانده این منافذ خالیمانده از قدرت را پُر کند و به نوعی با طعم شیرین قدرتمداری و اعمال حاکمیت و صلاحیت آشنا شود و طعم آن را زیر زبان مزهمزه کند.
صدمات ناشی از این به امان خدا ماندنِ چوکیها و مسندهایی که هم کلیدیاند و هم اگر خالی شدنشان بدون یک برنامهریزی دقیق و اصولی صورت گرفته باشد، اولین گواه بیکفایتی و بیمسوولیتی کسانیست که در آرزوی ریاستجمهوری، خدمت به مردم را ترک کردهاند. بیتردید میزان و گراف مشکلات و آشفتهگیهایی که بعد از استعفای این بزرگواران رونما خواهد شد، میزان دقت و مطالعه و تدبیر و سنجیده عمل کردنشان قبل از استعفا را نشان خواهد داد.
البته با یک حساب سرانگشتی میتوان دریافت که حضور کدام یک از چهرهها از جمع صاحبان پستهای دولتی در معادله قدرتِ بهراه افتاده، واقعاً شانسی جدی برای پیـروزی محسوب میشود و کدام دسته از این عزیزان، فقط برای اینکه از قافله عقب نمانند و فرصتی برای در محراق توجه دنیا قرار گرفتن برای خود بسازند، وارد این کارزار شدهاند.
اما افسوس که در میان بزرگوارانی که ثبت نام کردهاند، کمتر تیمی ساخته شده که دستکم یکجا شدنشان به بیش از چند ماه و یا چند روز قبل از ثبت نام بیانجامد. چرا که اگر قرار باشد رییسجمهور و معاونینش کسانی باشند که قوه اجرایی و قهری کشور را زعامت و رهبری کنند؛ بدون شک همدل بودن، هماندیشه بودن و همپیمان شدن و همراه شدنشان، جدای از شریک شدنشان در سهام قدرت، نیاز است.
تصویرهایی که این روزها از تیمهای کاری آینده رقبای این میدان در رسانهها نشر شده و نامها و پیشینه کاری و قومیشان، بیشتر تلاشی رقتانگیز در تیمسازی را تمثیل میکند که فقط از هر چمنی باید گلی باشد ولا غیر. و این تلاش گاهی تا جایی پیش رفته که ترکیب تیم، بیشتر شبیه یک کاریکاتور شده، تا یک تیم جدی کاری و امیدی برای آینده!
تا روزی که معنای تیمسازی و رهبری در افغانستان، به گونهیی تعریف شود که ترکیب قومی به هر قیمتی بر هر ترکیب و تجزیه و تحلیلِ دیگر برتری داشته باشد، همیشه ما در دام همین سختیها، چالشها و مشکلات قرار داریم. معامله میکنیم که باید باشیم؛ از اینرو کمتر فرصت برای این پیـدا میشود که تعریف کنیم و تحدیدی داشته باشیم که چهگونه باید بود، چهگونه باید حکومت کرد، چهگونه باید خدمتگزار بود و چهگونه باید اعتمادسازی کرد و کشتی به گل نشسته افغانستان را به ساحل نجات رساند.
صد البته اینکه هر قومی احساس کند ما هم بخشی از این قدرت هستیم، لازمه تنازع بقای سیاسی در افغانستان است. اما اگر همه قدرت خلاصه شود در رییس بودن یا معاون شدن؛ متأسفانه تنوع قومی ما آنقدر زیاد است که بالاخره اتحادهای انتخاباتی سر یک چنین دوراهیها و سهراهیهایی میشکند و بازهم تیمهای چند قطبی و در برابر هم شکل میگیردـ نه برای هم و برای حمایت از هم. و این یعنی دوباره و دوباره تکرار شدن مشکلات و چالشهای گذشته. اگر تیمی برنده شود که ترکتباران ما را با خود داشته باشد و هزاره یا تاجیک بر جای بماند، بازهـم غوغا است. و اگر تیمی برنده شد که هزاره یا تاجیک را با خود داشت و پشتون یا ترکتباران ما از غافله ریاست و معاونیت وا ماند، باز هم جنجالی میشود برای دولتی که سرِ هم شده و شکل گرفته با معاملهگری و زدوبندهایی که اساسش فقط خطبندی و جبههگیریهاییست که در ذات خود، عدم وحدت و همگرایی را میپروراند. از اینرو باید دید که این بار بزرگوارانی که دستکم خدمتی و مسندی را رها کردهاند، به این دلیل که تاریخ مصرف چوکیهایشان رو به اتمام است؛ آیا خواهند توانست بر کرسی دیگری، نرمتر و فاتحانهتر تکیه بزنند؟ یا اگر هم چوکی ریاست و معاونت نصیب نشد، همین چهرهها، فردای کابینه را خواهند ساخت یا خیر؟
Comments are closed.