احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشیر احمد انصاری - ۲۷ میزان ۱۳۹۲
۸٫ نویسنده حزب تحریر، تصوف را هم از عوامل سقوط دولت آل عثمان دانسته است؛ در حالی که تقیالدین نبهانی بنیانگذار حزب تحریر خود در خانوادهیی تا مغز استخوان صوفی به دنیا آمده و یکی از شخصیتهایی که در زندهگی او اثر گذاشته است، جدش یوسف نبهانی میباشد؛ همان صوفی معروفی که تصوف را از یک طریقه نه، بلکه از چندین طریقه چون ادریسی، شاذلی، نقشبندی، قادری، رفاعی و خلوتی گرفت و آثار فراوانی در تصوف نوشت. او تا اندازهیی در این راه پیش رفت که بر جمالالدین و نهضت او نیز یورش برد. به هر حال ما نمیتوانیم تصوف را به همین سادهگی و بهصورت مطلق، عامل شکست این امپراتوری بدانیم.
۹٫ نویسنده حزب تحریر، انگلستان و امریکا را مسوول انهدام این خلافت دانسته؛ در حالی که مسوول شکست و فروریزی امپراتوری عثمانی کشورهایی چون بریتانیا، فرانسه، روسیه، ایتالیا، جمعیتهای یهودی و برخی قبایل عربی بوده است. گرچه امریکاییها نیز در سقوط آن نقش داشتند، ولی امریکا در آن زمان بهمانند نیروهای دیگر استعمار اروپایی خیلی فعال نبود، به اندازهیی که امروز فعال است. در آن سالها فرانسویها بالای الجزایر یورش بردند، ایتالیاییها لیبیا را اشغال نمودند، انگلیسها به مصر حمله کردند و روسها بر سرزمین قفقاز هجوم بردند و شیشانیها، داغستانیها و شرکسها را مجبور به هجرت نمودند و در نتیجه، سرزمینهای فراوانی از پیکر عثمانیها جدا شد. این از یکسو و از سوی دیگر، شرایط داخلی امپراتوری آهستهآهسته زمینه را برای فروریزی نهایی آن آماده نمود.
۱۰٫ قطار نمودن صفتهای «تروریست» و «افراطی» و «سیکولر» و «حلقه بهگوش» و «مزدور استعمار» هم در بحثهای فکری معنایی ندارد. این بیشتر با شعارهای خیابانی و مظاهرههای عوامالناس جور میآید تا با یک بحث عاقلانه و فکری. قرآن کریم حتا دشنام دادن خدایان مشرکان را منع نموده است، چه رسد به انسانها. میگویند که اتاتورک مربوط به یهودان «دونمه» بوده و ماشین تبلیغاتی اروپا بت شخصیت او را چنان زیبا تراشیـد که حتا شوقی شاعر مصر و اقبال فیلسوف هندوستان، فریب رسانهها را خورده و او را مدح نمودند. ولی این بدان معنی نیست که هر قدر او را دشنام دهیم، سخن ما منطقیتر جلوه خواهد کرد. اتاتورک را بگذارید، که دوستان تحریری امروز حتا محمد مرسی را خاین گفته و قرضاوی را انسانی فاسق و نادان میدانند. در این چند روزی که گذشت، عدهیی جوان احساساتی و بیاطلاع، چه القاب و تهمتهایی نبود که نثار نویسنده این سطور کردند. جای تأسف در این است که این دوستان قرآن را بهخاطر دشنام استفاده میکنند و با هزار زحمت و تکلیف، آیاتی را جستوجو نموده و بر فرق منتقدانشان میکوبند. قرآن «دشنامنامه» نیست، خواهشمندم اگر توجهی به اصول دیگر اخلاقی ندارند، حد اقل قرآن را دشنامنامه نسازند.
آنچه تا اینجا مطالعه فرمودید، شمردن مغلطههای اساسی تنها یک جمله از مقاله طولانی حزب تحریر بود که اگر به نقد تمامی مقاله به همین منوال ادامه دهیم، باعث ضیاع وقت نویسنده و خواننده خواهد شد. به هر حال، من که مقاله را در ماندگار خواندم، با خود گفتم: خدایا چهطور میشود که انسانی اینقدر اشتباه کند و با وجود اینهمه کجفهمی، خود را قلب حقیقت و مغز استدلال تصور نماید!
دوستی که با این هموطنان میانه خوبی ندارد، برایم نگاشته بود که با این جوانان گفتوگو مکن؛ چون آنها «لجاجت» را «مباحثه» تصور میکنند و «انتقام» را «انتقاد». با خواندن حرف آن عزیز فرهیخته، سخن دانشمندی به یادم آمد و مرا به خنده آورد که میگوید: «با لجاجتپیشهگان و سفسطهگویان بحث نکنید. آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین میکشند، بعد با تجربه یک عمر زندهگی در آن سطح، شما را شکست میدهند.» ولی من با خدا و خواننده خویش تعهد نمودهام که هر آنچه را صواب میدانم، پیش روی خواننده بگذارم و در این راه از ملامت هیچ ملامتگر و تیر هیچ تهمتگری نهراسم.
تکفیر؛ زاده فهم ناقص از دین:
نویسنده حزب تحریر نگاشته است: «نخست از همه نویسنده (خواجه بشیر احمد انصاری) خلافت را دستگاه کهن مینامد، که جسارت و بیباکی بس عجیب و عظیمی را در قبال دولتی مرتکب میگردد که موسس آن رسول الله صلی الله علیه وسلم است.» من در اینجا نه قضاوت میکنم و نه دفاع؛ بلکه تنها همان عبارتی را دوباره نقل میکنم که در مقاله من آمده است. من در آنجا گفته بودم: «آخرین نهادی که مسلمانان آن را خلافت میپنداشتند و به نامهای «امپراتوری عثمانی» و «دولت علیه عثمانیه» شناخته میشد، در سال ۱۹۲۴ میلادی فرو ریخت. سقوط این دستگاه کهن واکنشی را در سراسر جهان اسلام برانگیخت و باعث ظهور جنبشهایی در شرق و غرب جهان اسلام گردید.» آرنولد تواینبی مورخ نامآور انگلستان که تحقیقات فراوان تاریخی انجام داده و مرد منصفی است، سلسله آل عثمان را طولانیترین سلسله سلطنتی در تاریخ جهان میشمارد که شش قرن تمام حکومت نمودهاند. پس این دستگاه که کهن نباشد، پس لفظ «کهن» را بر کدام سلسله سلطنتی میتوان اطلاق نمود؟ برای اطلاع جناب عالی، بنیانگذار این سلسله عثمان غازی بوده است، نه رسول الله صلی الله علیه وسلم. من تکفیر را شنیده بودم، ولی نه در این سطح.
فعالیت در چهارچوب حزب، سازمان، جمعیت، جماعت و گروه اگر از یکسو نتایج عملی بهتری بهبار میآورد، ولی از سوی دیگر با عضویت در گروهی ایدیولوژیک پرده ضخیمی فرا روی انسانها ایجاد میگردد. نشخوار نمودنِ افکار درست و نادرست و تکرار مکررات و شعارهای کلیشهیی، فضایی روانی را در داخل گروه ایجاد میکند و در چنان جَوّی افراد ضعیف توان اندیشیدن آزاد را از دست داده و در نتیجه به عنوان بلندگوهای فاقد شعور عمل میکنند. وقتی افراد مختلف بشر برای تحقق برنامهیی در کنار هم قرار میگیرند، حقانیت راه و اندیشه خویش را هر روز از همدیگر شنویده و از نظر روانی چارج میشوند و احساس نیرومندی میکنند ولو که تعدادشان اندک هم باشد و این حالت در مرحله جوانی خیلی نیرومند میباشد. در چنین اوضاع و احوالی تنها استعدادهای برتر؛ کسانی که تنها با مغز خودشان میاندیشند، میتوانند سیاه را سیاه و سفید را سفید ببینند.
بزرگترین مشکلی که ما با برخی گروههای اسلامی داریم، درک ناقص و یا وارونه آنها از خود دین است، چه رسد به پدیدههای دیگر جهان ما. گروهی را مییابی که اسلام را تنها در فقه خلاصه میسازد، گروه دیگری در عقیده، گروه سومی در جنبههای روحی و معنوی، گروه چهارم در جنگ و خونریزی و گروه پنجم در حکومت و به همین منوال که حزب تحریر و مؤسس آن شیخ نبهانی مربوط به دسته پنجم میشوند. آنها به موضوع خلافت چنان مینگرند که گویی رکن ششم اسلام و رکن هفتم ایمان بوده است. آنها در این راه چنان سخن میگویند (متوجه باید بود که نگفتهام کار میکنند) تو گویی ۹۹% قرآن و حدیث را خلافت احتوا نموده است. از این لحاظ میان حزب تحریر و جماعت تبلیغ، تفاوتی نیست؛ زیرا اولی تنها به امارت و خلافت چسپیده است، و دومی به جنبههای فردی عبادت. به تفاوت اینکه تبلیغیها در تواضع و فروتنی بر همه پیشی جستهاند.
در ادبیات جهانی حکایتی وجود دارد که گفته میشود ریشه در فرهنگ کهن هند و چین داشته و سخنوران بزرگی چون سنایی و مولانا نیز آن حکایت تمثیلی و عرفانی را اقتباس نموده و به نظم آورده اند. گفته میشود که گروهی از مردان نابینا که فیل را هرگز ندیده بودند، دست بر فیل میکشند و چون دست هر یکی از آنها به عضو علیحدهیی از اعضای فیل برمیخورد، گمان میکنند فیل، تنها همان عضوی بوده که دست آنها به آن خورده است و در نتیجه به تصور درستی دست نیافته و به اختلاف با هم میپردازند.
از نظرگه، گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هریک اگر شمعی بدی
اختلاف از گفت شان بیرون شدی
حزب تحریر، احیای خلافت را از مهمترین واجبات جامعه اسلامی میداند و باور دارد که قرآن و سنت در کنار آنها بوده است. من منکر رابطه اسلام و سیاست نیستم؛ بلکه یک قدم پیشتر گام نهاده باور دارم که هیچ دینی نمیتواند با سیاست بیگانه باشد، چه رسد به اسلام. اگر چنین امری ممکن می بود، امروز اقلیت «روهینگا» از سوی بوداییها که صلحجوترین مذاهب دنیا شناخته میشوند، با نسلکشی مواجه نمیشد. اگر مذاهبی فردی و انزوایی چون بودیزم با سیاست رابطه داشته باشد، طبیعی خواهد بود که آیین پیامبری که مورخان او را از دولتمردان طراز اول تاریخ میدانند، بیشتر از همه با سیاست رابطه داشته باشد؛ رابطهیی که در نظر من با اصول بزرگی چون عدالت و مساوات و اخلاق سیاسی و همزیستی انسانی تبلور مییابد، نه در شکل و فُرم و اسم و رسم خاصی. حزب تحریر مدعی است که مفهوم خلافت ریشه در قرآن و حدیث دارد بی خبر از اینکه خلافت با آنکه در قرآن کریم بار بار تکرار شده است و برخی از این آیتها در سرلوحه نشرات و وبسایتهای تحریریها نیز دیده میشود، ولی هدف قرآن از کاربرد این واژه غیر از آن چیزی بوده است که حزب تحریر از آن حرف میزند. در آیت ۳۹ سوره فاطر میخوانیم «هوالذی جعلکم خلائف فی الارض» و یا «خلائف الارض» و یا «یستخلفکم» و یا «جاعل فی الارض خلیفه» و امثال آن؛ که همه و همه به صیغه جمع آمده و به مسوولیت انسان در عرصه آبادی زمین اشاره دارد، نه به موضوع دولت خلافت. شاید کسانی پیدا شوند که میان آن خلافت و این خلافت تفاوتی قایل نباشند، ولی سیاق قرآنی به هیچ صورتی نمیتواند این ترادف را بپذیرد.
اما سنت هم آن طوری نمیباشد که دوستان تحریری مدعی شدهاند. با قطار کردن چند حدیث بدون آنکه به پیشزمینههای حدیث و فلسفه و سبب ورود و جنبههای لغوی و تاریخی و همچنان رابطه آن با سایر اصول و متون دینی توجه نمود، نمیتوان نتیجه درستی به دست آورد. اگر قرار باشد که به عنوان نمونه یک حدیث را از میان احادیث مورد استناد در ادبیات حزب تحریر ذکر نمایم، باید همان حدیثی را برگزینم که در وبسایتهای حزب تحریر و گاهی هم در پوسترها و بیرقها و پشتی نشراتشان به چشم میخورد؛ تو گویی آنها خود را مصداق پیشگویی حدیث مذکور میدانند. این همان حدیثی است که امام احمد بن حنبل در مسند خویش نقل نموده و در بخش اخیر آن آمده است: «ثم تکون خلافه على منهاج النبوه» یعنی «سپس خلافتی بر شیوه نبوت» خواهد بود. مفهوم این حدیث که امام احمد بن حنبل در مسند خویش از حذیفه روایت نموده چنین است: «نبوت تا همان مدتی در میان مسلمانان وجود خواهد داشت که خداوند خود اراده نموده است و سپس آن را خواهد برداشت، پس از آن خلافت به شیوه پیامبر قایم خواهد شد، پس از آن خلافت هم برداشته خواهد شد، سپس تا زمانی که خداوند اراده نموده است، پادشاهی غیرعادل حاکم خواهد بود، سپس آن هم اگر خدا خواسته بود برداشته خواهد شد، سپس خلافت به روش پیامبر روی کار خواهد آمد، و پس از آن «پیامبر اسلام» خاموش ماند». برای فهم این حدیث باید به دانشمندان حدیث رو آورد. احمد بن حنبل، بیهقی، طیالسی، صاحب مرقاه (شرح مشکاه) و دیگران معتقد اند که هدف پیامبر از خلافتی که در پایان حدیث ذکر است، خلافت عمر بن عبدالعزیز بوده است نه خلافت به صورت مطلق آن. همین دانشمندان میگویند زمانی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، راوی حدیث بر او وارد گردید و حدیث مذکور را برایش گفت و خلیفه با شنیدن این حدیث خُرسند گردید.
این حدیث همان طوری که دیدیم، از آینده خبر میدهد و آن آینده هم با شخصی پیوند دارد که عمر بن عبدالعزیز است نه آن که بر امری حکم کند. ولی حزب تحریر همان چیزی را میبیند که خود میخواهد ببیند.
Comments are closed.