احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۰۵ عقرب ۱۳۹۲
مدرنیته در مغربزمین پس از چند سده کار و کوششِ طاقتفرسا زاده شد. هرگز چنین نبود که کسی یا گروهی به تنهـایی آن را به وجود آورده باشد. یعنی اینکه، فهم این مسایل در کشورهای اسلامی به دلیل نبود زمینههای آن، همواره با سوءتفاهم مواجه بوده است. افزون بر آن، قرائتهایی تند و افراطی نیز از مدرنیته صورت پذیرفته که نه تنها مسلمانها، بلکه پیروان سایر ادیان را نیز به واکنش واداشته است. این عوامل موجب آن گردید که مسلمانها نظر مساعدی به مدرنیته نداشته باشند. اما بیش از همه، رفتار متکبرانه دولتهای غربی در برابر جهان سوم بهویژه مسلمانها، در تیره شدن دید مسلمانها نسبت به مدرنیته موثر بوده است. نکته تناقضآمیز این است که مسلمانها به استثنای طالبان ـ آنهم در موارد معدودی ـ با بهکارگیری محصولات سختافزاری غرب مخالفتی ندارند، ولی دستاوردهای نرمافزاری آن را مردود و ناپسند میدانند. به گونه مثال، در میان جوامع اسلامی، استفاده از موتر جاپانی، دریشی ایتالیوی، بوت انگلیسی، عطر فرانسوی، تلیفون همراه چینایی و نظایر آن، رواج گسترده دارد و در بهکارگیری آنها با یکدیگر مسابقه میدهند؛ اما آنگاه که سخن از دموکراسی رود، حقوق بشر و حقوق زن مطرح گردد، از آزادی عقیده و بیان صحبت به میان آید، موجی از فتواهای دینی در حرمت آن سر بلند میکنند. یعنی موافقت با وسایل مدرن و مخالفت با باورهای مدرن!
طوری که گفته آمد، قرائتهایی از مدرنیته در تقابل و رویارویی با ارزشهای اسلامی قرار دارد. اما نکات مشترک و سازگاری هم میان اسلام و مدرنیته وجود دارد که نیازمند شناسایی و معرفی میباشند. مدرنیته دارای مولفههایی است که از آن میان، فردگرایی، انسانگرایی، عقلگرایی، سیکولاریسم و اصلاح دینی عمدهتر اند.
فردگرایی
در آثار شماری از نظریهپرداز ان اسلام سیاسی، فردگرایی بیشتر به صورت بیبندوباری و لاقیدی شناخته شده و در مذمتِ آن فراوان سخن راندهاند. است. فردگرایی یا اندیوید والیسم، تفسیر دیگری هم دارد که احترام به حقوق بشر و احترام به ذات انسانی را افاده میکند. فردگرایی، آزادیهای انسانی را به رسمیت میشناسد، به هر شخصی مجال اظهار وجود را فراهم میسازد تا احساس شخصیت کند، در جامعه فعال باشد، رای بدهد، رای بگیرد، خود در تعیین سرنوشت خویش شریک باشد و از قیدهای خانواده، قوم و قبیله بیرون آمده، به عنوان یک مرجع مستقل اظهار وجود کند. اگزیستانسیالیسم یا مکتب اصالت وجود بر همین معنی تأکید دارد. اگر نیک نگریسته شود، اینگونه فردگرایی در اسلام از جایگاه مناسبی برخوردار میباشد؛ زیرا در متون اسلامی، هر فرد مخاطب قرار گرفته است. اسلام هر کس را مسوول کارش میخواند. هیچ کس به خاطر عمل دیگری به مجازات کشیده نمیشود. خون، مال و آبروی هر فرد محترم شمرده میشود. پارهیی از احزاب اسلامی متأثر از اسلام سیاسی رای نخست را پذیرفتهاند، انتخابات و دموکراسی را غیراسلامی میشمارند.(حزب تحریر، ص ۴۹) آزادی رای و نظر را به رسمیت نمیشناسند (حزب تحریر، ص ۴۷) و بدین ترتیب، جایی هم برای مشورت باقی نمیگذارند. زیرا مصوبات شورا برایشان الزامآور نمیباشد. منشور حزب تحریر پیروی بدون چونوچرا از تفسیر رسمی را که یا توسط حزب و یا به وسیله نهاد خلافت ارایه میگردد، واجب میخواند. روش بهشدت تکاندیشی را سفارش میدهد که نمونه کامل و عملی این روش را تنها در نظامهای فوق استبدادی سراغ داریم.
اسلام، حیات انسانی را از حالت گلهواری بیرون آورد و به هر فردی، شخصیت مستقل بخشید. هر انسانی را مخاطب قرار داد و او را مسوول معرفی داشت و تفاوت زن و مرد را از میان برد. رسم انتقامکشی از قوم، تبار و خانواده را قدغن کرد و جرم را عملی شخصی خواند. تهداب استواری برای تأمین حقوق زن نهاد و راه را برای برابری حقوق زن و مرد هموار گردانید. حضور گسترده و فعال زنان در بسیاری از نهضتهای اسلامی، ریشه دینی دارد و از سر چشمههای وحی آبیاری میشود. ولی حزب تحریر از شمار گروههای سنتی است که زعامت و قضا را در حیطه صلاحیت اختصاصی مردان میداند(دستور خلافت، ماده ۱۹، ص ۶).
نویسنده باور دارد که پیشرفت اسلام زاده برنامههای اصلاحی آن در جوامع انسانی بود. این برنامه، قلبهای مردم را به سوی اسلام جلب کرد. از مظلومان و ستمدیدهگان دستگیری به عمل آورد. فضای زندهگی را برای بردهها بهتر گردانید و زمینههایی برای آزادی آنها تدارک دید. اینها بودند که باعث گسترش سریع اسلام گردید، نه شمشیر، نه سپاه، نه رعب و وحشت. همین اکنون حربهیی که در برابر نهضتهای اسلامی به کار بسته میشود، حربه حقوق زن و جایگاه جوانان است. علمای مسلمان بسیار دیر میجنبند و کمتر به خود زحمت میدهند که به دنیای اطراف خود بنگرند، آنها در خود فرو رفتهاند و به بیرون از خویشتن نمینگرند. بسیاری از علمای مسلمان به جای آنکه خود را با سیر پیشرفت قافله جهانی همنوا سازند، سعی میدارند که جهان را به دلخواه خویش تغییر دهند و سیر پیشرفت را متوقف سازند. از اینرو بسیاریها از این وضعیت علیه اسلام و نهضتهای اسلامی حربه ساختهاند و بر پیشانی اسلام، مهر دشمنی با زنان و مهر دشمنی با پیشرفت و ترقی را میکوبند.
اگر علمای دینی جایگاه زنان را بازتعریف کنند و حقوق از دست رفتهشان را در روشنایی نصوص دینی اعاده بدارند، آیا ستونی از دین فرو میغلتـد؟ و اگر همه مسلمانها فارغ از تعلق طبقاتیشان حق رأی دشته باشند، دولتِ خود را تعیین بدارند و قادر به بازپرس از زمامدارشان باشند، کاری غیراسلامی کردهاند؟ اگر فضایی برای اظهار رأی و عقیده به میان آید و در یک وضعیت عاری از ترس و فشار، همه بتوانند حرف خود را بگویند و حرف دیگران را هم بشنوند، بر خلاف احکام اسلامی عمل شده است؟ اگر نماز و روزه مسلمانها بر پایه شناخت و محبت بوده باشد، نه از ترس کیبل و قمچین، راه ناصوابی پیمودهاند؟!
فردگرایی یا اصالت فرد، حریم خصوصی را محترم میشمارد و از تعرض مصون میخواند؛ امری که در اسلام نیز قابل رعایت است و از تجسس در آن مورد، مسلمانها برحذر داشته شدهاند. اما اختلاف زمانی جدی میگردد که پای قرائت تندروانه فردگرایی به میان میآید. بر اساس آن قرائت، انسان خود را مالک و صاحب بیچونوچرای خویش میانگارد و هر تصمیمی در مورد خود را مجاز میداند؛ در حالی که این مالکیت در اسلام حدود معینی دارد و نباید از آن دایره پا فراتر نهاده شود. خودکشی در اسلام حرام است. استعمال موادی که به عقل و جسمِ انسان زیان وارد کند نیز حرام میباشد و انسان نمیتواند به کاری دست یازد که عزت و آبرویش پامال شود.
انسان آزاد است، ولی این آزادی نباید تهدیدی را متوجه آزادی دیگران سازد، حتا این تهدید نباید متوجه جسم شخص باشد یا حق همسرش را تهدید بدارد. روایتی از حضرت پیامبر آمده است که جناب ایشان یکی از یاران خود را از ادای نماز و روزه بسیار منع کرد و به وی فرمود که جسمت بر تو حقی دارد، همسرت نیز بر تو حقی دارد، همسایه و دوستان بر تو حقی دارند؛ مسلمان خوب نباید از آنها غافل افتد و همه توانش را در نماز شبانه و روزه روزانه سپری دارد.
وقتی در مورد عبادات دستور به میانهروی و اعتدال است، تکلیف سایر موارد معلوم میباشد.آاستعمال
کرامت انسان
وقتی از انسانگرایی یا اومانیسم سخن میرود، پارهیی از اسلامگرایان سیاسی از آن نفی خدا را استنباط میکنند یا از آن همهکاره بودن انسان را درمییابند و نیازی به خدا را نمیبینند. بلی، اومانیسم افراطی همین را میگوید. اما در کنار آن، قرائت دیگری هم از انسانگرایی وجود دارد که معنی باور به توانایی انسان، باور به تسلط انسان بر پدیدههای طبیعی را افاده میدارد. در تفسیر اعتــدالی از انسانگرایی، انسان موجودی صاحب اراده و اختیار، و سازنده زندهگی خویش میباشد. در قرآن نیز انسان به عنوان»خلیفه خدا» خوانده شده است. روح خـدا در آن دمیده شده است. صاحب اختیار خویشتن می باشد. اراده خدا به اراده مردم بستهگی دارد. فرقه معتزله بر پایه نصوص، از اختیار انسان سخن میگوید. در میان اندیشمندان معاصر، اقبال لاهوری در شعر زیبایی، توانایی انسان را به قدری بالا برده که آن را در برابر توانایی پروردگار به مقایسه میگیرد
خدا
جهان را ز یک آب و گل آفریدم
تو ایران و تاتار و رنگ آفریـدی
مـن از خـاک پـولاد ناب آفـریدم
تو شمشیر و تیر و تفنگ آفریدی
تبـر آفـریـدی نهــال چمــن را
قفـس ساختـی طایر نغمـهزن را
انسان
تـو شـب آفـریـدی چراغ آفریدم
سفـال آفـریـدی ایــاغ آفــریـدم
بیـابان و کهسـار و راغ آفــریدی
خیـابـان و گلـزار و بـاغ آفـریدم
من آنم که از سنگ آیینه سازم
من آنم که از زهر نوشینه سازم
و در جای دیگر محمد اقبال لاهوری میگوید:
منکر حق نزد ملا کافر است
منکر خود نزد من کافرتر است
قرائتی از انسانگرایی وجود دارد که انسان را محور همه مسایل میداند. انسان خدا را به میل و مذاق خود میسازد، دین را از مقام قدسی به زیر کشیده، سرشت ناسوتی میبخشد. انسان خود را صاحب صلاحیت در همه امور میداند و طبیعت را به خدمت میگیرد. اما چنین قرائی بهشدت در مقابل آموزههای دینی قرار دارد و نمیتوان میان این قرائت و آموزههای بنیادین دین، پیـوندی برقرار کرد.
بر پایه این قرائت، اومانیست به خود اجازه میدهد در هر جایی که دلش خواست، از خدا اطاعت بدارد و جایی که دلش نخواست، از اطاعتش سر باز زند و توجیههای مورد پسندش را هم ارایه کند. اومانیسم چنان به او احساس آزادی میدهد که در امر بهرهگیری بیحدوحصر از طبیعت، دست باز داشته باشد. در پایان قرن بیستم، جنبشهای نیرومندی مبتنی بر ضرورت حفظ محیط زیست سر برآوردند و روز تا روز در حال گسترساند. احزاب و جنبشهای سبز که در گوشه و کنار جهان فعالیت میورزد، همه بر این نکته تأکید میدارند که بهرهگیری بیحسابوکتاب از طبیعت باید مهار زده شود و انسان نباید چنان از آزادی خویش استفاده بَرد که طبیعت را به تباهی سوق دهد.
اومانیسم افراطی که به وسیله اگریستانسیالیسم به آن شاخوبرگ داده شده است، نفس وجود انسان را گرامی میدارد. نحلههای دینی و غیر دینی اگریستانسیالیسم وجود دارند که در یکسوی آن، کیرکگور و در سوی دیگر آن، ژان پل سارتر ایستادهاند. یکی با بینش دینی و دیگری با نظر غیر دینی. ولی در اسلام ذات انسانی برای تجلیل و تکریم شرط لازمی میباشد، اما شرط کافی نیست. انسان صاحب کرامت باید خویشتن را بسارد، اخلاقی درستی اختیار ورزد، خویوخلق خدایی پیدا کند و در خدمت خلق و عبادت خدا بکوشد تا شایسته احترام و تقدیر گردد. انسان الگوبرگزیده را مولوی چنین توصیف میدارد:
به زیر کنگره کبریایش مرداناند
فرشته صید و پیامبر شکار و یزدان گیر
از شاخصههای کشورهای عقبمانده و توسعهنیافته، یکی هم رشد بیرویه نفوس است. این ویژهگی در میان جوامع اسلامی جلوه بیشتری دارد؛ زیرا کثیری از مسلمانها چندهمسری و کثرت اولاد را یک امتیاز دینـی میدانند، در حالی که این باور پیامدهای ناگوار گسترده بر جوامع اسلامی تحمیل میدارد. بنابراین یکی از مواردی که باید نهضتهای اسلامی بدان بپردازند و راهحل مناسبی به آن دریابند، موضوع تحدید نسـل است.
Comments are closed.