احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۰۶ عقرب ۱۳۹۲
فضیلت عقل
از پایههای اساسی مدرنیته، عقلگرایی یا راسیونالیسم میباشد. اما مقصد از عقلگرایی چیست؟ مگر انسانهای ماضی از عقل بهرهیی نداشتند؟ انسان در همه ادوار تاریخ به موجب عقلش برتری و فضیلت داشته، پس چرا مدرنیته تا این پیمانه بر عقل تأکید کرده است؟ و بالاخره عقلگرایی به چه معناست؟
در سدههای میانه در اروپا، فکر و اندیشه در چهارچوب دو مسأله گیر افتاده بود؛ یکی آموزههای کلیسای کاتولیک و دیگری هم تقلید محض از آنچه که از یونان باستان به میراث مانده بود و حالت تقدس به خود گرفته بود. ظهور «رنسانس» که معنی بازگشت به علم را میدهد، در واقع به دو مفهوم بود؛ هم به معنی رهایی از آموزههای سختگیرانه کلیسا، هم به مفهوم بازگشت به فضای علمی حاکم در یونان باستان، که در آن فضا، زمینه تفکر، نوآوری و نقد میسر بود. در کلیت رنسانس، جنبشی برای رهایی عقل بود و فرانسیس بیکن در «ارغنون جدید» موانع بهکارگیری آزاد عقل را نشاندهی کرد و در منطق نوین، اساس استقرا را گذاشت که تا امروز این اصول کاربرد دارد.
جنبش عقلگرایی بهسان بسیاری از جنبشهای دیگر یکپارچه باقی نماند و به شعبات متعددی منقسم گردید؛ از عقل خودبنیاد گرفته تا عقل تفسیرگر، عقل تفهمی و عقل جمعی و نظایر آنها. در همان زادگاه اندیشههای مدرن، همه اندیشمندان به یک رأی و نظر در مورد جایگاه خرد نیستند؛ بهویژه در مورد خرد خودبنیاد یا خرد ابزاری که دکارت واضع آن است، در برابر آن مخالفتهای شدید و جدییی صورت پذیرفت. از نیچه گرفته تا مارکس، کانت، فوکو، لیوتار و دریدا در برابر آن به مخالفت برخاستند. پایهگذاران مکتب فرانکفورت، «دیالکتیک روشنگری» را نگاشتند و چنین عقلی را به زیر تیغ نقد قرار دادند و آخرین متفکر نامدار این مکتب، یورگن هابر ماس «عقل تفهمی» را مطرح کرد و از آن حمایت خویش را اعلام داشت. این سخن بدین معناست؛ آنهایی که فکر میکنند در غرب همه مرید عقلاند و بیرون از آن به چیزی نمیاندیشند، سخت در اشتباهاند. این اشتباه در اکثریت کتابهای نظریهپردازان اسلام سیاسی، از مودودی گرفته تا سید قطب و مطهری، دیده میشود. کانت برجستهترین شخصیت عصر روشنفکری، «نقد خرد ناب» را نوشت. او پایههای اخلاق انسانی را استوار همچون نظم سیارات خواند و گفت، عقل هیچ حقیقتی را نمیسازد و قادر به وضع هیچ قاعدهیی در نظام هستی نیست؛ بلکه حقایق را کشف میدارد و از چهره قواعد حاکم پرده برمیدارد. متفکرین متعلق به مکتب فرانکفورت، اثرات مخرب نظام سرمایهداری را در بهکارگیری خرد بازگو داشتند، صدمات و خساراتی که «صنعت فرهنگ» بر آزادی فکر و اندیشه وارد آورده است، آشکارا گفتند.
آنچه در کارنامه نهضتهای اسلامی دیده میشود، آن است که این نهضتها سیر تکاملی و رشدیابنده را بهخوبی درنیافته و با کلیگویی، عقلگرایی را توطیه ضد دینی شمردهاند؛ در حالی که خردورزی هم از لحاظ نظری و هم از حیث عملی، در اسلام سابقه دارد. قرآن مجید و احادیث نبوی، مالامال از تاکیداتی است که بهکارگیری عقل را دستور میدهند. برخورداری از عقل، شرط اساسی برای صحت ادای احکام دینی میباشد. تأکید قرآن به تدبر در پدیدههای طبیعی مانند شب و روز، کوه و صحرا، انسان و شتر و نظایر آن، توجه مسلمانها را به علوم تجربی معطوف میدارد. تأکید قرآن روی مجادله احسن و انتخاب سخن نیکو از میان سخنها، همه دلالت بر خردورزی دارد. اقبال در بحث خاتمیت بدین باور است که عصر جدید، زمانه عقل و خرد است و این عصر در پرتو دستورهای بنیادین آسمانی، نیاز به پیامبران جدید را رفع میگرداند. این نظر میتواند کمال عقلباوری و خردگرایی را نشان دهد.
رهنمودهای حزب تحریر نشان میدهد که آن حزب در حد زیادی از خردگرایی دور افتاده است؛ زیرا این حزب در میان نصوص دینی، هیچ استثنایی نمیشناسد، به گونه مثال متونی که در باب خلیفه مسلمانها آمده است، متعلق به زمانی است که مسلمانان دارای خلیفه واحد بودند، اما حزب تحریر بر همان حالت پا میفشارد و نصب خلیفه واحد را بر همه مسلمانها فرض میداند(حزب تحریر، ص ۴۶). اکثریت قریب به اتفاق علمای مسلمان، میان عبادات و معاملات تفکیک قایل گردیده و در معاملات بهکارگیری عقل را پذیرفتهاند. همچنان نزد اکثریت اندیشهورزان؛ عبادت و فرهنگ دو پدیده از هم متفاوت میباشد: نماز، روزه، حج و زکات و نظایر آن از مسلمانها یکسانی و همنوایی میطلبد، ولی فرهنگ را وضعیت اقتصادی، نظام اجتماعی و اقلیم معین میسازد. اما حزب تحریر به عنوان یک قاعده معتقد است که «عبادات، خوراکیها، نوشیدنیها، پوشیدنیها و اخلاقیات قابل تعلیل نیستند، بلکه باید مطابق به نص به آنها التزام و پابندی صورت گیرد».(حزب تحریر، ص ۴۱)
فشرده سخن اینکه عقلگرایی یا راسیونالیسم، دارای تعابیر متعددی بوده است. یکی باور به ناتوانی و بیکارهگی عقل و حتا تضاد آن با وحی، و دیگری میان عقل و وحی تضادی نمیبیند، بلکه قلمرو آن دو را مشخص و در هماهنگی با هم میداند. این دو فرقه یکی با نگاهی متفاوت به مسایل مینگرند. جهان از دید هر یک از آنها معنا و مفهوم دیگری دارد، زیرا برداشتشان از عقل راههایشان را متفاوت میسازد. نزد کسانی که زمان چرخش دورانی دارد و تنها فصول سال تغییر مییابد و شب و روز به میان میآید؛ چرخش زمانه گامی به جلو نمیگذارد، وضع معیشت و آبوهوا هیچ تأثیری بر عادات و رسوم ملتها ندارد، آنها نسخهیی از قبل آماده در جیب دارند که حلال مشکلات در همه مکانها و زمانهاست. اما آنهایی که نظام هستی را در حال تغییر و تحول میدانند؛ قواعد حاکم بر کائنات را که از آن به سنت الله یاد میکنیم، جدا کرده و به ثبات و دوام آن باورمند میباشند و در بیرون از آن، همهچیز را رو به تغییر و دگرگونی میبینند.
سکولاریسم»
اصطلاح سکولاریسم را اولینبار هیلی یاک در انگلستان به کار برد. وی خواستار آن شد که آموزش و پرورش، بهداشت و سایر خدمات عمومی از نهادهای مذهبی جدا و به دولت واگذار شود. سکولاریسم عمدتاً به دو نوع است؛ یکی سکولاریسم سیاسی یا عرفیگرایی که معنی بیطرفی حکومت نسبت به ادیان را افاده میدارد، و دیگری عرفیگرایی فلسفی که به معنی اثبات این جهان و نفی جهان دیگر و ماوراءالطبیعه میباشد.
ملکلم همیلتون در جامعهشناسی دین به نقل از شاینر، شش معنا را برای اصطلاح سکورلاریسم یاد میکند:
۱ـ زوال دین؛ آموزهها، نهادها و نمادهای دینی، اهمیت و اعتبار خود را از دست میدهند.
۲ـ سازگاری هرچه بیشتر با این جهان؛ کار و تلاش بیشتر را برای بهبود زندهگانی این جهان سفارش میدهد.
۳ـ جدایی دین و جامعه؛ دین و جامعه هر یک قلمرو خود را دارد و دین منحصر به زندهگی خصوصی میگردد.
۴ـ جایگزینی صورتهای مذهبی؛ بدون باورهای دینی و نهادهای دینی، به شکل ظاهری مناسک دینی بهجا آورده میشود.
۵ـ سلب تقدس از جهان؛ میان حوادث و پدیدههای جهان، رابطه عقلانی برقرار میکند و مداخله نیروی ماوراءالطبیعی را نمیپذیرد.
۷ـ حرکت از جامعه مقدس به سوی جامعه دنیوی؛ پابندی به ارزشهای گذشته، سنتها و باورهای دیروزی کنار زده شده و باورهای نوین بر کرسی آنها تکیه میزند.
عدم تفکیک معناهای یاد شده از سوی شماری از متفکرین اسلامگرا، سکولاریسم را در نظر ایشان در هر هیأت کفر و شرک نمایان کرده است؛ اما پارهیی هستند که بیطرفی دولت را در برابر ادیان، امری عادی و حتا ضروری و مقبول میدانند. ابوالحسن ندوی در «تاریخ دعوت و اصلاح» بدین باور است، که هدف و غایت اساسی اسلام، ساختن باور اخلاق و فرهنگ انسانها است، نه ایجاد نظام اداری سیاسی کشورها. در مالیزیا و اندونیزیا از چند دهه است که این موضوع پذیرفته شده و نزد سازمانهای اسلامی، این موضوع حل گردیده است. حزب عدالت و توسعه در ترکیه بر بنیاد سکولاریسم، فعالیت خویش را دنبال میکند. اخوانالمسلمین مصر تغییراتی در برنامه خویش وارد آورده است، به حدی که یک مسیحی معاونیت آن حزب را به دوش گرفته است. راشد الغنوشی در «حکومت اسلامی و آزادیهای عمومی» سکولاریسم را سازگار با تعالیم دینی پنداشته است. ولی سازمانهایی همچون القاعده، حزبالله لبنان، حزب دعوت افغانستان به رهبری استاد سیاف، جماعت اسلامی پاکستان، سلفیهای مصر و حزب تحریر با عرفیگرایی مخالفت دارند و آن را دسیسهیی از جانب دشمنان اسلام میخوانند.
این دو برداشت متفاوت از نحوه نگاه به نظام هستی، برداشت از سرشت انسان و چهگونهگی باور به وحی الهی منشأ میگیرد. آنهایی که فکر میکنند بهترین زمانه، عصر پیامبر است و چرخ زمانه به سوی فساد و قهقرا به پیش میرود، خود را مکلف میدانند که حرکت زمانه را متوقف سازند و همه امو را به سان اهل مدینه در عصر بعثت سامان بخشند. این طرز نگاه، انسان را موجود ثابتی فرض کرده و ضرویات و انتظارات او را تغییرناپذیر میداند. اما کسانی اکه انسان را موجودی ترقیطلب و تحولخواه می دانند و همه زمانهها را زمان خدا میشمارند و معتقد اند که خدا به هر خیری پاداشی در خور همه زمانها و مکانها می دهد؛ نسبت به زندهگی خوشبین بوده و به رحمت پروردگار امیدوار میباشند. با این تلقی، سکولاریسم سیاسی معنی مهار استبداد، رفع تبعیض و برتریجویی را میدهد و با اسلام نه تنها مخالف نیست، بلکه همنوا نیز میباشد. به سخن دیگر، سکولاریسم اگر به مفهوم دنیاسازی گرفته آید نه دنیاپرستی، تفسیری است که با اسلام نمیتواند در تضاد واقع گردد.
باور به جدایی دین از سیاست در حال حاضر برداشت درستی از سکولاریسم به حساب نمیآید؛ زیرا نمیتوان صددرصد سیاست را از تسلط باورهای دینی بیـرون آورد و برای آن چهارچوب کاملاً مستقلی خلق کرد. در هر صورتی و در هر جایی اعتقادهای دینی، سیاست را سمتوسو میدهند و به آن امر و نهی میدارند؛ در جایی به گونه خفیف و در جایی هم شدید. اما میتوان متولیـان امور دینی را از وسط انسانها و خدا برداشت و به آنها گفت که شما میتوانید حرفهایتان را بزنید، تفاسیرتان را بگویید، با استفاده از متون دینی مردم را نصحیت کنید؛ ولی نمی توانید بگوییـد که نماینده خدا در زمین هستید و بدون اراده شما، کسی نمیتواند با خدا تماس برقرار کند، از او آمرزش بطلبد و از او یاری بجوید. همچنان میتوان این حق را داشت که از روحانیون و علمای دینی در امور مهندسی، شهرسازی، ذوب فلزات، ترمیم وسایل الکترونیکی، وضع قانون ترافیک و حتا بسیاری بخشهای طبابت و نظایر آن مشورت نگرفت و در آن موارد بر پایه رأی و نظرِ اهل فن که در اصطلاح اسلامی «اهل حل و عقد» خوانده میشوند، عمل کرد. چنین برداشتی از سکولاریسم، میتواند مناسب حال مسلمانها باشد. آن دسته از گروههای اسلامی که با افراطیگری و خشونت به تأسیس دولت دینی میپردازند، بیش از هر عامل دیگری، زمینهساز سکولاریسم فلسفی در جوامع اسلامی هستند و عرصه را برای تطبیق شریعت تنگتر میسازند. سیاست طالبان در افغانستان، گویاترین مثال در این زمینه میباشد.
Comments are closed.