احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۸ عقرب ۱۳۹۲
عبدالحفیظ منصور
اصلاح دینی
به باور بسیاری از اندیشمندان، اصلاح دینی از شاهکلیدهای توسعه و نوسازی در اروپا بوده است. این اصلاحات دینی بود که راه را برای عقلگرایی، فردگرایی، انسانگرایی و سکولاریسم هموار کرد. اصلاحات دینی از سدههای دوازدهم میلادی از اروپا آغاز یافت، از آن زمان بود که در هر گوشهیی، اندیشهیی جوانه زد؛ ولی تحول عمده در سده شانزدهم به وقوع پیوست، که در آن مارتین لوتر مذهب پروتستان را اساس گذاشت و پس از آن، کالوین و تسوینگلی و چهرههای نامدار دیگری این جنبش را تقویت بخشیدند، تا اینکه امروزه نهضت پروتستان تحولات کنونی جهان را رهبری میکند.
زمانی که از اصلاحات دینی در اسلام سخن میرود، بلافاصله کسانی میگویند، مسیحیت با اسلام فرق میکند؛ زیرا مسیحیت آمیخته با خرافات شده بود و کلیسا دست به اقداماتی میزد که در تعالیم مسیح وجود نداشت؛ در حالی که اسلام هیچ انحراف و بدعتی را جذب نکرده است و علمای اسلام نیز بهسان متولیان کلیسا به فساد آغشته نیستند، بنابرین بحث آوردن اصلاحات در اسلام، از بنیاد منتقی میباشد. همچنان گفته میشود، اسلام دین جاودانی است و خداوند حافظ و نگهدار قرآن میباشد. صاحب این قلم دلایل یاد شده را در جایش محفوظ میدارد و اکنون به این مسأله میپردازد که مسلمانها بیش از هر چیز دیگر با بحران نظری روبهرو اند و تلاشهای اندیشمندان مسلمان، بیشترینه تقلاهایی همانند است. بدون آنکه راهی در برابر مسلمانها گشوده شود، مشکلی از آنها رفع گردد، پاسخهای موقتی به جوانان مسلمان ارایه میشود و بس. به سخن دیگر، سلسلهیی از پرسشهای جدی وجود دارند که باید پاسخ خود را دریابند. این پرسشها نه با غفلت و بیاعتنایی رفع میشوند و نه با جدالهای لفظی؛ بلکه باید به یک سلسله سوالات بهدرستی جواب داده شوند. عمدهترین این پرسشها عبارتاند از:
۱ـ پرسشهایی در پیوند با الهیات اسلامی، مانند صفات خداوند، هدف و غایت آفرینش، چهگونهگی رابطه آن با مخلوقات از جمله انسان. تا کنون به این پرسشها از منظر اشاعره پاسخ داده شده که بیشتر در حکم سرگرمی ذهنی بوده است تا اینکه پاسخی راهگشا و دگرگونساز بوده باشند.
۲ـ پرسش مربوط به رابطه دین با انسان؛ یعنی اینکه دین به منظور بهبود زندهگی انسان تدوین گردیده است یا انسان به مقصد دفاع و حراست از دین خلق شده است؟ و کثرتگرایی چه مفهومی را افاده میدارد و در عصر جهانی شدن چهگونه میتوان با سایر ادیان به معامله نشست؟
۳ـ پرسش درباره قرآن؛ از جمله اینکه قرآن چهگونه کتابی است، آیا همه مسایل مربوط عصرها و نسلها در آن وجود دارد یا خیر؟ اگر ندارد، چه مسایلی در آن است و چه مسایلی در آن نیست تا مسلمانها دریابند که در چه مواردی به قرآن رجوع کنند و در چه مواردی به عقل و خرد چنگ زنند؟
۴ـ پرسش مربوط به پیامبران؛ چرا عصر ما از پیامبران خالی است؟ و خاتمیت به چه معناست؟
۵ـ پرسش مربوط به اصطلاحات و مفاهیم دینی: به وضوح دیده میشود که شمار کثیری از لغات و اصطلاحات دینی دستخوش تحریف شدهاند؛ بدین معنی که به مرور زمان آن معنا و مفهوم اصلی خود را از دست داده و مفهوم تازهیی دریافته اند و در نتیجه ذهنیت نادرستی در میان مسلمانها پرورانیده اند. بیش از همه کلمههای جهاد، علم، عقل، دنیا و زن آسیب دیده اند و از صورت اصلیشان بیرون افتاده اند، که نیاز به بازنگری جدی و بنیادی دارند. به گونه مثال جهاد معنی کوشش و تلاش در عرصههای مختلف را در بر دارد، اما اکنون بیشتر تداعیکننده جنگ و کشتار در اذهان میباشد. همچنان علم، دایره وسیعی از دانش بشری را در بر میگیرد، اما در حلقههای دینی ادبیات عربی و حفظ، ترجمه و تفسیر قرآن تلقی میگردد. عقل، متاع بیکاره و حتا دشمن ایمان و دین معرفی شده است. دنیا، جاییست که مسلمان باید در آن عذاب بکشد، در فقر و بدبختی بهسر برد تا در سرای عقبا پاداش نیک خود را دریابد. زن، موجودی درجه دوم معرفی میگردد.
هر انسان دارای خرد سلیم، نادرستی این تعریفها را میشناسد و زیانهای ناشی از آن را در میان مسلمانها درک میکند. اقبال در همین مورد میگوید:
زما بر صــوفی و مـلا ســلامــی
که پیغام خـدا گفتنـــد ما را
ولی تعبیرشان در حیرت انداخت
خدا و جبرییل و مصطفی را
گرایش به ظواهر دین و عدم پایندی به معنا و محتوای دین، از چشمگیرترین مسایل در میان مسلمانها میباشد. اغلب مسلمانها ریش و دستار را مهمتر از وفای به عهد، امانتداری، نظمپذیری و وقتشناسی میدانند و این باور در زندهگیشان بازتاب داشته است. ادای نمازهای نفلی و حجهای تکراری چنان در نظرشان گران میآید که توجه به دانش، اهتمام به امور مسلمانها، دستگیری از فقرا و نیازمندان را فراموش کردهاند. این در واقع خود نوعی لغزیدن به سوی سکولاریسم است که در آن اسلام حالت هویتبخشی پیدا میکند و پیام اصلی خویش را از دست میدهد.
جان سخن این است که اولاً: مسلمانها درگیر مشکلات نظریاند، و تا زمانی که این باورها صورت راستینِ خود را در نیابند، انتظاری به بهبود کار نمیتوان داشت. ثانیـاً: اکثر نهضتهای اسلامی، امکاناتشان را بیشترینه صرف امور سیاسی کردهاند و بدین اندیشه پیش تاختهاند که گویی هر گاه قدرت سیاسی را تصاحب بدارند، دنیا گل و گلزار میشود و مانعی در میان باقی نمیماند. در حالی که بدون دریافت پاسخهای مناسب به پرسشهای یاد شده، دستیابی به قدرت سیاسی، فاجعه میآفریند و به مصایب موجود میافزاید.
لاغر بودن بنیان فکر و اندیشه را در حزب تحریر، با قوت میتوان مشاهده کرد. به عنوان نمونه: آن حزب، رسم کردن هر ذیروح را حرام میخواند (حزب تحریر، ص ۵۲) در حالی که تصویر جانداران را حرام نمیشمارد و نمیگوید تفاوت میان رسم و تصویر چیست که آن یکی حرام و دیگری حلال میباشد. این حزب اقسام غنایم؛ فی، خمس، خراج و جزیه را از مهمترین مدارک عایداتی خود میخواند (حزب تحریر، ص ۸۴) ولی نمیگوید که آن غنایم را از کجا بدست میآورد و چهگونه. شگفتا، در عصری که کشورهای قدرتمند جهان به کشورهای فقیر اسلامی و غیراسلامی کمکهای بشردوستانه حواله میدارند و قرضههای بلاعوض میدهند، یک سازمان اسلامی با دست خالی از آنها غنیمت میگیرد!
سیر تحولات زندهگی بشر، نهادها و موسساتی را میان انسانها به وجود آورده و پیروان همه ادیان و مذاهب را عمدتاً روی مقاصد امنیتی، سیاسی و اقتصادی به هم نزدیک داشته است؛ مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و امثال آنها. ولی حزب تحریر همه آن موسسات از جمله سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی را آله دست نامسلمانها خوانده و عضویت در آنها را حرام میشمارد(حزب تحریر، ص ۹۲). جوامع بشری پیوسته در تکاپوی آن اند که با گذشت هر روز، راههای سهلتر و آسانتری را در عرصههای مختلف زندهگی دریابند و شرایط زندهگی را سهلتر گردانند. ولی بر خلاف، حزب تحریر زمانه را به عقب برمیگرداند و میکوشد تا زندهگی عصر بعثت را در همه بخشها احیا بدارد. از جمله معتقد است که باید آنگونه که در عصر پیامبر و اصحابش پول رایج از طلا و نقره بود، پول دولت اسلامی نیز همان گونه باشد. (حزب تحریر، ص ۸۶)
آنچه گفته آمـد، نمونه کوچکی از دیدگاه حزب تحریر است که بهخوبی نشان میدهد نهضتهای اسلامی بهویژه حزب تحریر تا چه پیمانه با مسایل گیر افتادهاند و چهقدر نیاز است که به حل این مسایل پرداخته شود.
جمعبنــدی
از آنچه گفته شد برمیآید که سالهاست نهضتهای اسلامی فعالیت میورزند؛ میلیونها مسلمان را بسیج کردهاند، خونهای بیحسابی در راه «اعتلای کلمه الله» مشتاقانه هدیه کردهاند و صدها هزار رنج و مشقت را بهخاطر سرفرازی اسلام بر خود هموار داشتهاند. ولی آن نتایجی که انتظارش میرفت، تا هنوز بهدست نیامده است. انداختن بار همه مسوولیتها و نابهسامانی به دوش قضا و قدر، نه پایه عقلانی دارد و نه بنیاد دینی؛ از اینرو دلایل دیگری را میباید در این راستا جستوجو کرد تا پاسخ قانعکنندهیی بهدست آید.
اکثریت بزرگ نهضتهای اسلامی در سده پسین، سرشار از روحیه ضد غربی بودهاند. این دسته از احزاب اسلامی، سراپای غرب را آلوده به فساد و رذیلت میبینند و در برابر آن راه مخاصمت پیشه کرده و میکنند. اما شماری با نگاهی متفاوت به گذشته، تمدن غرب را مورد بازنگری قرار داده و به نتایج جدیدی دست یافتهاند؛ بدین معنی که در ترکیه، تونس، الجزایر و مصر، نهضتهای اسلامی با انتخابات و دموکراسی از سر سازگاری پیش آمدهاند و اصلاحطلبی را جایگزین انقلابیگری ساختهاند. ولی باز هم هستند گروههایی که به دلایل مختلف دست از تفنگ برنداشتهاند، شاید راه دیگری سراغ ندارند. سازمان حزبالله یک سازمان شبهنظامی است، سازمان الجهاد و حماس در فلسطین کاملاً نظامی است. تجاربی که سازمانهای سلفشان در برابر اسراییل داشتهاند، این گروهها را بدین باور ساخته که دولت اسراییل غیر از زبان تفنگ، زبان دیگری را نمیفهمد و آن کشور پیوسته عجز خود را از درک زبان منطق و مسالمت نشان داده است.
برخی از نهضتهای اسلامی، راه نوسازی و توسعه را وابسته به دسترسی به تکنالوژی دانستهاند؛ از اینرو در کشورهای متمول عرب، استفاده از کالاهای مصرفی مدرن بهشدت ترویج یافته است. در این کشورها از جمله در میان منسوبین نهضتهای اسلامی، گرایش به فراگیری علوم طبیعی و تجربی رشد نسبتاً خوب داشته است؛ چه بسا که چهرههای پیشتاز نهضتهای اسلامی، تحصیل یافته رشتههای علوم طبیعیاند، از نجمالدین اربکان گرفته تا اسامه بن لادن، ایمن الظواهری، احمدشاه مسعود، محمد مرسی، گلبدین حکمتیار و امثال آنها. اما تجربه ثابت گردانید که توسعه و نوآوری، بسته منسجمی دارد و با تأکید روی یک بخش نمیتوان به مقصد توسعه رسید. تازهترین پژوهشها بیانگر آن است که علوم انسانی، از موثریت بیشتری در این راستا برخوردار اند؛ چیزی که تا هنوز در جوامع اسلامی به آن توجه لازم مبذول نگردیده و حتا سنگرهایی برای پیشگیری از نفوذ آن تأسیس یافته است.
اگر جدال سنت و مدرنیته در میان مسلمانها حل نگردد و نهضتهای اسلامی ابتکار آن را بهدست نگیرند؛ پزشکان، مهندسان، شیمیدانان و در مجموع ساینسدانان مسلمان در جوامع خودشان جایی برای فعالیت نداشته و در غرب رحل اقامت خواهند افگند و یا هم این دسته از دانشمندان، اندکترین بهرهوری را در جوامع اسلامی خواهند داشت که در حساب نخواهد گنجید.
پایان جنگ سرد و رفتن جهان به سوی یک قطبی شدن و به زبانی هم جهانی شدن همانگونه که در مناسبات بینالمللی نقش دولت را تنزیل بخشید و ایالات متحده امریکا با دست بازتر و مستندات جدید حقوقی در هر جایی که خواسته باشد، دست به عمل میزند؛ در میان نهضتهای اسلامی سبب ظهور نسل جدیدی از سازمانهای اسلامی گردیده است که آنها نیز به خود حق میدهند در سطح جهانی فعالیت داشته باشند؛ نیویارک، اریتریا، لندن و افغانستان در محاسباتشان دارای اعتبار برابر و مساوی بوده باشد. سازمان القاعده نمونه برجسته این دسته از سازمانها است. گروه طالبان که در افغانستان و قسمتی هم در پاکستان فعالیت دارد، از رهگذر عضوگیری دارای تشکیلات فراملی میباشد. جنگجویان افریقایی، ایغورهای چینی، ناراضیان چچن و آسیای مرکزی، جوانان بنگلادیشی و عرب، در کنار هم صف کشیدهاند و جبههیی چندملیتی تشکیل دادهاند. در کنار آن، حزب تحریر قرار دارد که با اتکا به میراث اسلامی در پی احیای خلافت اسلامی میباشد، با این تفاوت که این راه را حزب تحریر برخلاف القاعده، میکوشد از طریق مسالمتآمیز بپیماید. نکته این است که بر قراری مناسبات نوین در عرصه جهانی، زمینه بیشتری برای طرح شعار آن سازمان مهیا داشته است.
لُب کلام اینکه: نهضتهای اسلامی برای بقا و پیشرفتشان ناگزیراند که در گام نخست، روش مبارزاتیشان را مورد نقد و بازنگری قرار دهنـد و سپس غربشناسی را به حیث یک موضوع بسیار جدی، مورد بحث و مداقه قرار دهند. اگر نهضتهای اسلامی نتوانند به نتایج تازهیی در موارد یاد شده دست یابند؛ نتایجی که باعث اصلاحات و نوآوری در فکر و عملِ نهضتهای اسلامی گردد، به آیندهیی بهتر و فضایی نیکوتر نمیتوان چشم امید بسـت.
یادداشت:
ـ حزب تحریر در سال ۱۹۵۴م به زعامت تقیالدین نبهانی (۱۹۹۸-۱۹۱۴) در فلسطین تأسیس یافته است. از آن زمان تا امروز، سه امیر را یکی در پی دیگری پشت سر گذاشته است. پس از وفات نبهانی، شیخ زلوم (۲۰۰۳-۱۹۲۴) مسوولیت امارت را به دوش کشیـد و در حال حاضر منصور باذنالله (…-۱۹۴۳) به عنوان امیر آن حزب شناخته شده است. هر سه شخص یاد شده فلسطینیاند.
ـ دو رساله رسمی «حزب تحریر» اساس بحث قرار گرفته است. یکی برنامه حزب تحریر که در ۱۹۵۴م برابر به ۱۳۷۲هـ.ق منتشر شده است و محل نشر آن روشن نیست. دیگری رساله موسوم به «دستور خلافت» که نشرات امت آن را در کابل به زیور چاپ آراسته است. رساله نخست، دستور کنونی حزب تحریر است و رساله دومی، پس از تأسیس خلافت اسلامی در جهان اساس کار برای آن حزب میباشد.
ـ دوستی، چند هفته پیش دو رساله متعلق به حزب تحریر ـ که نامشان گفته آمد ـ و یک مجله زیر عنوان «خلافت اسلامی» را برای من آورد. مطالعه رسالههای یاد شـده، انگیزه نگارش این نبشته را فراهم آورد.
Comments are closed.