احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





پراکنده‌نویسـی‌هـایی در باب فلسفه

- ۱۰ عقرب ۱۳۹۲

پویان فخرایی/      ۱۱-عقرب/۱۳۹۲

mandegarبخش دوم

۲ـ فلسفه، روش تحقیق و تفکر وابسته و استدلال برای حل مسایل کلی و عمومی عالم است و معتقدند جمع و تألیف واقعیات و استنتاج از آن‌ها برای فهم حقیقت کافی نیست و باید نسبت به آن‌ها تحلیل و تفکر کرد.

۳ـ فلسفۀ اخذ و تحصیل یک نظر کلی نسبت به عالم است و فلسفه چون نقطۀ اهرم ارشمیدس برای جابه‌جا کردنِ جهان است. فلسفه نقش رییس ستاد علوم خاصه را دارد و از روی نتایج آن علوم تصویر کلی عالم را رسم می‌کند.
۴ـ فلسفه برای این مشرب چون سوال‌ها و مسایل معین و تعدادی نظرات معین تعریف شده است که ابدی و باقی هستند و پیشرفت در علوم باعث یافتن راه‌حل تازه‌یی برای آن‌ها می‌شود.
۵ـ فلسفۀ تحلیلی یا تحلیل منطقی که عمل فلسفه را ایضاح می‌کند و تبیین معانی الفاظ و دادن تعاریف است، تحلیل مفاهیم را مستعمل در عرف عام و علوم خاصه می‌داند. در نظر این نوع نگاه امر واقع موضوع علوم دقیقه است و نسبت بین مفاهیم جزء منطق و ریاضت است و نقد و تحلیل مبادی علوم و مقایسۀ نتایج آن‌ها و تحلیل مفاهیم و الفاظ مستعمله در آن‌ها را کار خود می‌داند.
دکتر علی شریعت‌مداری از قول فلاسفه این‌گونه می‌آورد که:
ـ به نظر جان دیونی (فیلسوف امریکایی): اگر تعلیم و تربیت را عبارت از تشکیل و ایجاد تمایلات اساسی عقلانی و عاطفی نسبت به طبیعت و همنوعان بدانیم، در این صورت فلسفه را ممکن است به عنوان تیوری عمومی یا اساس نظری تعلیم و تربیت، تعریف کرد.
ـ برتراند راسل گاهی فلسفه را رشته‌یی می‌داند که به سوالاتی چون: آیا جهان به ذهن/ روح و ماده تقسیم می‌شود و اگر چنین است، ذهن/ روح چیست و کدام است؟ آیا جهان هدفی دارد به سوی هدفی سیر می‌کند؟ و… .
البته در کتاب فلسفه چیست، منوچهر بزرگ‌مهر از قول کانت سوالاتی شبیه به این را مطرح می‌کند:
آیا در خارج یا داخل عالم یک حقیقت متعالی وجود دارد یا خیر؟
آیا حیات انسان محدود به همین زنده‌گی مادی است یا انسان‌ها حاوی حقیقتی است که بعد از مرگِ بدن ادامه می‌یابد و نشئۀ دیگری بعد نشئۀ مادی وجود دارد؟ آیا آن حقیقتی که در داخل یا ماوراء طبیعه هست، در خلقت عالم غرض و غایت معینی داشته است، یا خلقت عالم عبث بوده است؟
ـ آلفرد وایتهد (فیلسوف و ریاضی‌دان، استاد راسل): فلسفه در حال حیرت و تعجب آغاز می‌شود و در پایان وقتی فکر فلسفی کار خود را به بهترین وجه انجام داد، حیرت هم‌چنان باقی است، اما ممکن است در زمینه توجه به عظمت اشیا و تلطیف و تزکیۀ عواطف چندی به وسیلۀ فهم اضافه شده باشد.
ـ علامه طباطبایی؛ یک سلسله بحث‌های برهانی که غرض و آرمان نام‌برده تأمین نماید و نتیجۀ آن‌ها اثبات و وجود حقیقی اشیا و تشخیص علل و اسباب آن‌ها چه‌گونه‌گی مرتبۀ وجود آن‌ها می‌باشد را فلسفه می‌نامند. و دکتر شریعت‌مداری در توضیح این تعریف؛ فلسفه را رشته‌یی که دربارۀ وجود بحث می‌کند و محدود به هستی‌شناسی است می‌داند چنان‌که تعریف دیگری در همین راستا از کتاب صدرالمتألهین تالیف جواد مصلح می‌آورد که فلسفه را عبارت است از آگاهی احوال موجودات خارجی همان‌طور که موجود هستند و این آگاهی در حدود استعداد بشر است.
کتاب زمینۀ تاریخ فلسفه (اثر: ای. خیلیابیچ، ترجمۀ هرمزان) فلسفه را یکی از قدیمی‌ترین اشکال آگاهی اجتماعی می‌داند و فلسفه را به عنوان مجموعه معارف انسان از جهان پیرامون و خود که در جامعۀ برده‌داری پدیدار گشت، معرفی می‌کند و این طور ادامه می‌دهد که بعدها وقتی امور مربوط به طبیعت در عرصه‌یی گوناگون و معرفت نیز تکامل یافتند، شاخه شاخه شدن و جدایی علوم مختلف آغاز گردید و در همین دوران فلسفه به عنوان رشته‌یی مختلف شکل گرفت و به موازات تکامل علوم خاص مسایل رو به روی فلسفه به عنوان یک رشتۀ مختلف مشکل گرفت و به موازات تکامل علوم خاص مسایل رو به روی فلسفه تغییر کرد و حاصل این شرایط اجتماعی نوین، وظایف جدید بودی که در برابر اندیشه‌های نظری قرار گرفت و اندیشۀ نظری را به بازتاب روندهای عینی جهان خارج از ذهن انسان فرا می‌خواند.
دکتر شریعت‌مداری تقسیم‌بندی‌های آقای بزرگ‌مهر را با شرح مبسوط در کتاب خود با عنوان عامل فلسفی یا فونکسیون‌ها می‌آورد که نگارنده ذکر عنوان مطالب را لازم و مفیده دیده است:
ـ تحلیل (مشخص ساختن معانی، به کار بردن درست لغت‌ها و … را نقش اساسی فلسفه می‌دانند به این علت که بسیاری از مشکلات فلسفه و جر و بحث میان فیلسوفان در اثر مشخص نبودن معانی صحیح لغات به وجود آمده‌اند که فلاسفه بعد از این عمل فلسفی، به تحلیل مسایل فلسفی در سطحی بالاتر می‌پردازند.)
ـ انتقاد و ارزیابی (عده‌یی از فیلسوفان انتقاد را مهم‌ترین شاخصۀ تمییزدهندۀ فلسفه از دیگر علوم می‌داند و آن را مکمل عمل تحلیل دانسته‌اند.)
ـ ترکیب یا وحدت دادن (ترکیب یا وحدت دادن نتایج و فرضیات دیگر علوم را عمل و کار اصلی فلسفه می‌داند.)
ـ سیر عقلانی (به عنوان یکی از اعمال فلسفه متضمن سیر عقلانی و رها ساختن ذهن از محسوسات یا نظرهای محدود است.)
تفسیر یا ترجمه (گروهی از فلاسفه ترجمه یا تفسیر مطالب علمی را کار فلسفه می‌دانند.)
بررسی ارزش (بعضی فلاسفه کار اصلی فلسفه در عصر ما را بررسی ارزش‌ها و هدف‌های اساسی برای انسان می‌دانند.)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.